غزلیات عطار نیشابوری
عطار چو خورشید جمالت جلوهگر شد – عطار نیشابوری
چو خورشید جمالت جلوهگر شد چو ذره هر دو عالم مختصر شد ز هر ذره چو صد خورشید میتافت همه عالم به زیر سایه در…
عطار چون تتق از روی آن شمع جهان برداشتند – عطار نیشابوری
چون تتق از روی آن شمع جهان برداشتند همچو پروانه جهانی دل ز جان برداشتند چهرهای دیدند جانبازان که جان درباختند بهرهای گویی ز عمر…
عطار چون شراب عشق در دل کار کرد – عطار نیشابوری
چون شراب عشق در دل کار کرد دل ز مستی بیخودی بسیار کرد شورشی اندر نهاد دل فتاد دل در آن شورش هوای یار کرد…
عطار دوش سرمست به وقت سحری – عطار نیشابوری
دوش سرمست به وقت سحری میشدم تا به بر سیمبری تیز کرده سر دندان که مگر بربایم ز لب او شکری چون ربودم شکری از…
عطار راه عشق او که اکسیر بلاست – عطار نیشابوری
راه عشق او که اکسیر بلاست محو در محو و فنا اندر فناست فانی مطلق شود از خویشتن هر دلی که کو طالب این کیمیاست…
عطار روی تو در حسن چنان دیدهام – عطار نیشابوری
روی تو در حسن چنان دیدهام کاینهٔ هر دو جهان دیدهام جمله از آن آینه پیدا نمود واینه از جمله نهان دیدهام هست در آیینه…
عطار خاصگان محرم سلطان عشق – عطار نیشابوری
خاصگان محرم سلطان عشق مست میآیند از ایوان عشق جمله مست مست و جام می به دست میخرامند از بر سلطان عشق با دلی پر…
عطار زین دم عیسی که هر ساعت سحر میآورد – عطار نیشابوری
زین دم عیسی که هر ساعت سحر میآورد عالمی بر خفته سر از خاک بر میآورد هر زمان ابر از هوا نزلی دگر میافکند هر…
عطار زلف و رخت از شام و سحر باز ندانم – عطار نیشابوری
زلف و رخت از شام و سحر باز ندانم خال و لبت از مشک و شکر باز ندانم از فرقت رویت ز دل پر شرر…
عطار دل نظر بر روی آن شمع جهان میافکند – عطار نیشابوری
دل نظر بر روی آن شمع جهان میافکند تن به جای خرقه چون پروانه جان میافکند گر بود غوغای عشقش بر کنار عالمی دل ز…
عطار دلا در سر عشق از سر میندیش – عطار نیشابوری
دلا در سر عشق از سر میندیش بده جان و ز جان دیگر میندیش چو سر در کار و جان در یار بازی خوشی خویش…
عطار گر با تو بگویم غم افزون شدهٔ من – عطار نیشابوری
گر با تو بگویم غم افزون شدهٔ من خونین شودت دل ز غم خون شدهٔ من زان روی که چون زلف تو تیره است و…
عطار گر مرد این حدیثی زین باده مست باشی – عطار نیشابوری
گر مرد این حدیثی زین باده مست باشی صد توبه در زمانی بر هم شکست باشی نه مست بودن از می کار تنگدلان است گر…
عطار گر مرد راه عشقی ره پیش بر به مردی – عطار نیشابوری
گر مرد راه عشقی ره پیش بر به مردی ورنه به خانه بنشین چه مرد این نبردی درمان عشق جانان هم درد اوست دایم درمان…
عطار ما بار دگر گوشهٔ خمار گرفتیم – عطار نیشابوری
ما بار دگر گوشهٔ خمار گرفتیم دادیم دل از دست و پی یار گرفتیم دعوی دو کون از دل خود دور فکندیم پس در ره…
عطار ماییم دل بریده ز پیوند و ناز تو – عطار نیشابوری
ماییم دل بریده ز پیوند و ناز تو کوتاه کرده قصهٔ زلف دراز تو تا ترکتاز هندوی زلف تو دیدهام زنگی دلم ز شادی بی…
عطار محلم نیست که خورشید جمالت بینم – عطار نیشابوری
محلم نیست که خورشید جمالت بینم بو که باری اثر عکس خیالت بینم کاشکی خاک رهت سرمهٔ چشمم بودی که ندانم که دمی گرد وصالت…
عطار منم و گوشهای و سودایی – عطار نیشابوری
منم و گوشهای و سودایی تن من جایی و دلم جایی هر زمانم به عالمی میلی هر دمم سوی شیوهای رایی مانده در انقلاب چون…
عطار نگر تا ای دل بیچاره چونی – عطار نیشابوری
نگر تا ای دل بیچاره چونی چگونه میروی سر در نگونی چگونه میکشی صد بحر آتش چو اندر نفس خود یک قطره خونی زمانی در…
عطار هر دل که وصال تو طلب کرد – عطار نیشابوری
هر دل که وصال تو طلب کرد شب خوش بادش که روز شب کرد در تاریکی میان خون مرد هر که آب حیات تو طلب…
عطار هر که در بادیهٔ عشق تو سرگردان شد – عطار نیشابوری
هر که در بادیهٔ عشق تو سرگردان شد همچو من در طلبت بی سر و بی سامان شد بی سر و پای از آنم که…
عطار هر که را ذوق دین پدید آید – عطار نیشابوری
هر که را ذوق دین پدید آید شهد دنیاش کی لذیذ آید چه کنی در زمانهای که درو پیر چون طفل نا رسید آید آنچنان…
عطار هرچه نشان کنی تویی، راه نشان نمیبرد – عطار نیشابوری
هرچه نشان کنی تویی، راه نشان نمیبرد وآنچه نشانپذیر نی، این سخن آن نمیبرد گفت زبان ز سر بنه خاک بباش و سر بنه زانک…
عطار عشق توام داغ چنان میکند – عطار نیشابوری
عشق توام داغ چنان میکند کآتش سوزنده فغان میکند بر دل من چون دل آتش بسوخت بر سر من اشکفشان میکند درنگر آخر که ز…
عطار دست در دامن جان خواهم زد – عطار نیشابوری
دست در دامن جان خواهم زد پای بر فرق جهان خواهم زد اسب بر جسم و جهت خواهم تاخت بانگ بر کون و مکان خواهم…
عطار دست در عشقت ز جان افشاندهایم – عطار نیشابوری
دست در عشقت ز جان افشاندهایم و آستینی بر جهان افشاندهایم ای بسا خونا که در سودای تو از دو چشم خونفشان افشاندهایم وی بسا…
عطار عکس روی تو بر نگین افتاد – عطار نیشابوری
عکس روی تو بر نگین افتاد حلقه بشکست و بر زمین افتاد شد جهان همچو حلقهای بر من تا که چشمم بر آن نگین افتاد…
عطار سر مویی سر عالم ندارم – عطار نیشابوری
سر مویی سر عالم ندارم چه عالم چون سر خود هم ندارم چنان گم گشتهام از خویش رفته که گویی عمر جز یک دم ندارم…
عطار در قعر جان مستم دردی پدید آمد – عطار نیشابوری
در قعر جان مستم دردی پدید آمد کان درد بندیان را دایم کلید آمد چندان درین بیابان رفتم که گم شدستم هرگز کسی ندیدم کانجا…
عطار عزیزا هر دو عالم سایهٔ توست – عطار نیشابوری
عزیزا هر دو عالم سایهٔ توست بهشت و دوزخ از پیرایهٔ توست تویی از روی ذات آئینهٔ شاه شه از روی صفاتی آیهٔ توست که…
عطار عشق تو مست جاودانم کرد – عطار نیشابوری
عشق تو مست جاودانم کرد ناکس جملهٔ جهانم کرد گر سبکدل شوم عجب نبود که می عشق سر گرانم کرد چون هویدا شد آفتاب رخت…
عطار فتنهٔ زلف دلربای توام – عطار نیشابوری
فتنهٔ زلف دلربای توام تشنهٔ جام جانفزای توام نیست چون زلف تو سر خویشم گرچه چون زلف در قفای توام جز هوای توام نمیسازد زانکه…
عطار سر پا برهنگانیم اندر جهان فتاده – عطار نیشابوری
سر پا برهنگانیم اندر جهان فتاده جان را طلاق گفته دل را به باد داده مردان راهبین را در گبرکی کشیده رندان رهنشین را میخانه…
عطار ای بوس تو اصل هر شماری – عطار نیشابوری
ای بوس تو اصل هر شماری چشم سیهت سفید کاری زلف تو ز حلقه درشکستی ماه تو ز مشک در غباری از زلف تو مشک…
عطار ای پرتو وجودت در عقل بی نهایت – عطار نیشابوری
ای پرتو وجودت در عقل بی نهایت هستی کاملت را نه ابتدا نه غایت هستی هر دو عالم در هستی تو گمشد ای هستی تو…
عطار ای جهانی خلق حیران مانده – عطار نیشابوری
ای جهانی خلق حیران مانده تو به زیر پرده پنهان مانده تو به عزت بر دو عالم تاخته ما اسیر بند و زندان مانده عشق…
عطار ای دل ز جفای یار مندیش – عطار نیشابوری
ای دل ز جفای یار مندیش در نه قدم و ز کار مندیش جویندهٔ در ز جان نترسد گل میطلبی ز خار مندیش با پنجهٔ…
عطار اگر خورشید خواهی سایه بگذار – عطار نیشابوری
اگر خورشید خواهی سایه بگذار چو مادر هست شیر دایه بگذار چو با خورشید همتک میتوان شد ز پس در تک زدن چون سایه بگذار…
عطار اگر از نسیم زلفت اثری به جان فرستی – عطار نیشابوری
اگر از نسیم زلفت اثری به جان فرستی به امید وصل جان را، خط جاودان فرستی ز پی تو پاکبازان به جهان در اوفتادند چه…
عطار ای روی تو شمع پردهٔ راز – عطار نیشابوری
ای روی تو شمع پردهٔ راز در پردهٔ دل غم تو دمساز بی مهر رخت برون نیاید از باطن هیچ پرده آواز از شوق تو…
عطار آنچه نقد سینهٔ مردان بود – عطار نیشابوری
آنچه نقد سینهٔ مردان بود زآرزوی آن فلک گردان بود گر از آن یک ذره گردد آشکار هر دو عالم تا ابد پنهان بود در…
عطار ای آفتاب از ورق رویت آیتی – عطار نیشابوری
ای آفتاب از ورق رویت آیتی در جنب جام لعل تو کوثر حکایتی هرگز ندید هیچ کس از مصحف جمال سرسبزتر ز خط سیاه تو…
عطار با لب لعلت سخن در جان رود – عطار نیشابوری
با لب لعلت سخن در جان رود با سر زلف تو در ایمان رود عقل چون شرح لب تو بشنود پیش لعلت از بن دندان…
عطار ای غنچه غلام خندهٔ تو – عطار نیشابوری
ای غنچه غلام خندهٔ تو سرو آزاد بندهٔ تو افتاد سر هزار سرکش از طرهٔ سر فکندهٔ تو گلهای بهار نیم مرده از نرگس نیم…
عطار ای لبت حقهٔ گهر بسته – عطار نیشابوری
ای لبت حقهٔ گهر بسته دهنت شور در شکر بسته طوطیان خط تو پیش شکر بال بگشاده و کمر بسته خطت از پستهٔ تو بر…
عطار بی تو از صد شادیم یک غم به است – عطار نیشابوری
بی تو از صد شادیم یک غم به است با تو یک زخمم ز صد مرهم به است گر ز مشرق تا به مغرب دعوت…
عطار پی آن گیر کاین ره پیش بردست – عطار نیشابوری
پی آن گیر کاین ره پیش بردست که راه عشق پی بردن نه خردست عدو جان خویش و خصم تن گشت در اول گام هرک…
عطار برخاست شوری در جهان از زلف شورانگیز تو – عطار نیشابوری
برخاست شوری در جهان از زلف شورانگیز تو بس خون که از دلها بریخت آن غمزهٔ خونریز تو ای زلفت از نیرنگ و فن کرده…
عطار پیر ما وقت سحر بیدار شد – عطار نیشابوری
پیر ما وقت سحر بیدار شد از در مسجد بر خمار شد از میان حلقهٔ مردان دین در میان حلقهٔ زنار شد کوزهٔ دردی به…
عطار تا دردی درد او چشیدیم – عطار نیشابوری
تا دردی درد او چشیدیم دامن ز دو کون در کشیدیم با هم نفسی ز درد عشقش در کنج فنا بیارمیدیم بر بوی یقین که…