غزلیات طغرل احراری
حبیبجان
حبیبجان حلاوت در دلم از عشق جانان ز وصلش گشتهام چون غنچه خندان به سر از عشق او صد شور و غوغا به دل از…
تا قضا کردست در قصر بلا بانی مرا
تا قضا کردست در قصر بلا بانی مرا چون حبابم نیست غم از خانه ویرانی مرا بعد ازین کلک ادب از چوب سنبل میکنم زلف…
تا به رخسار چو ماه او نظر داریم ما
تا به رخسار چو ماه او نظر داریم ما یک جهان آیینه از جوهر به بر داریم ما! غنچه لعل لبش را حاجت تفصیل نیست…
بس که شب تا روز از غم گریهها دارد چراغ
بس که شب تا روز از غم گریهها دارد چراغ از زبان شعله عرض مدعا دارد چراغ حیرتی دارم که دائم نانش اندر روغن است…
بت نامهربانم کی ز حال من خبر دارد
بت نامهربانم کی ز حال من خبر دارد ز مهرش نگذرم یک ذره گر از من گذر دارد روم هر دم به یاد آتش رخسارهاش…
ای لعل لب تو جان عاشق
ای لعل لب تو جان عاشق ابروی کژت کمان عاشق! روز و شب و سال و مه نباشد جز نام تو بر زبان عاشق! بیخنده…
آمد و در پیش من از ناز جولان کرد و رفت
آمد و در پیش من از ناز جولان کرد و رفت خاطرم را همچو زلف خود پریشان کرد و رفت بس که سیلاب سرشکم آمد…
از قامت بلندت قمری به لحن کوکو
از قامت بلندت قمری به لحن کوکو در پیچ و تاب سنبل زان حلقه دو گیسو مستانه گر خرامی از ناز در گلستان غوغا و…
یاد ایامی که هر دم با منت پیغام بود
یاد ایامی که هر دم با منت پیغام بود شهد مضمون حدیث دلکشت در کام بود! دم به دم ساعت به ساعت از نوید نامهات…
هر کس که پر از باده عشق است ایاغش
هر کس که پر از باده عشق است ایاغش جز بوی گل عیش نباشد به دماغش چون سرو ز تشویش تعلق بود آزاد آن را…
ندانم ساغر عشرت کرا سرشار میگردد
ندانم ساغر عشرت کرا سرشار میگردد که امشب چشم ساقی چون قدح بیدار میگردد! رگ دست مریض عشق دارد شوخی دیگر فلاطون از خمار نبض…
مرحبا ای دلبر سیمینتن سیمینبدن
مرحبا ای دلبر سیمینتن سیمینبدن جعد مشکینت بود در گردن جانم رسن! تا خم ابروی پیوست تو شد محراب ما فرض آمد سجده با پیر…
گرچه در میخانه بر لب خندهها دارد قدح
گرچه در میخانه بر لب خندهها دارد قدح چشم عبرت سوی این بزم فنا دارد قدح در جهان صد شور از یک جام تقسیم ازل…
غم تو تا نفس باقیست با من هر نفس بادا
غم تو تا نفس باقیست با من هر نفس بادا به جز روی گلت دیگر به چشمم خار و خس بادا! خیالم در شب زلفت…
عبدالاقدر
عبدالاقدر عارضت خورشید اوج دلبری صورتت رشک بتان آزری برهمن بیند اگر زلف تو را کافرم گر نگذرد از کافری! در شب زلفت دلم ره…
سرو نازش هر طرف با قامت دلجو گذشت
سرو نازش هر طرف با قامت دلجو گذشت شور و غوغای جهان از گنبد مینو گذشت در چمن سنبل ز خجلت سر به پیش افکنده…
رنگ رخسار تو از رخسار گل ننگ آورد
رنگ رخسار تو از رخسار گل ننگ آورد گل اگر روی تو بیند رنگ از رنگ آورد حلقه پر پیچ و تاب طره شبرنگ تو…
در طریق عشق کس را رهبری در کار نیست
در طریق عشق کس را رهبری در کار نیست خانه آیینه را بام و دری در کار نیست میکشد قلاب جذب عشق سویت دم به…
چو گل زین باغ یک دل غرق خونم
چو گل زین باغ یک دل غرق خونم کس آگه نیست از راز درونم! پریشانم شبیه زلف لیلی مثال بخت مجنون واژگونم! مپرسید از من…
تا قماش حسن او را کاروان از ناز بود
تا قماش حسن او را کاروان از ناز بود مشتری را محمل سودا جرس آواز بود مردم از حسرت که زاستغنا نمیگوید سخن یاد ایامی…
پریشان جعد سنبل از سر زلف سمنسایت
پریشان جعد سنبل از سر زلف سمنسایت گشاده غنچه از خندیدن لعل شکرخایت بود نظاره چون آیینه لذتگیر دیدارت سراپا دیده نرگس بود محو تماشایت…
بس که شهد مدعا حال نشد کام مرا
بس که شهد مدعا حال نشد کام مرا کردهاند از سنگ نومیدی مگر جام مرا؟! غرق موج شبنم خجلت شود رخسار او هرکه جوید چون…
باسطجان
باسطجان با برگ رخسار گلت ای گلبدن خوارم مکن! ناز غمت را لایقم سوزان در نارم مکن! آزرده عشق توام نآزار و زاری را ببین…
ای شوخ پریوشان آفاق
ای شوخ پریوشان آفاق بر باده ده شکیب عشاق! نبود به جهان کسی ز آدم یک تن که تو را بود نه مشتاق! بیچاره دلم…
آهنگ کوهسار تو از گوش کر مپرس
آهنگ کوهسار تو از گوش کر مپرس تشویش پای آبله از نیشتر مپرس! از مهر سوی ذره توانی تو راه برد گر خوی یار دیدهای…
اگر اینست اکنون قدر رفعت آشنایش را
اگر اینست اکنون قدر رفعت آشنایش را ز چرخ آید به شاگردی مسیحا پاسبانش را! به روی صفحه هردم از نی کلکم شکر ریزد به…
یک نگاه از چشم مخمورش تو را باشد هوس
یک نگاه از چشم مخمورش تو را باشد هوس عرض مطلب کن مباد افتد قبول ملتمس دل کنون با سر خط درس تمنای ادب کرده…
هر لحظه به دل از مژهات زخم خدنگ است
هر لحظه به دل از مژهات زخم خدنگ است ابروی کمان تو مگر کار فرنگ است؟! مشهور بود گل به چمن گر چه به خوبی…
ندانم گرمی خونی که دارد رنگ تأثیرش
ندانم گرمی خونی که دارد رنگ تأثیرش که جوهر گل کند آیینهسان از آب شمشیرش اگر هوشم کند در ظلمت زلفش شبیخون را عسس گر…
من از ساقی برای دفع غم توقیر میخواهم
من از ساقی برای دفع غم توقیر میخواهم ز جوش قل قل مینا چو می تشهیر میخواهم ز نزدیکان عشقم گرچه از طرح خرد دورم…
گر کسی چیند ز باغ عارضت یک بار گل
گر کسی چیند ز باغ عارضت یک بار گل در کنار خود کند تمهید صد گلزار گل کردهای تا دیده خود محرم دیدار خویش جوهر…
فرصت عهد جهان از صبح هستی یک دم است
فرصت عهد جهان از صبح هستی یک دم است رنگ و بوی باغ امکان همچو مهر شبنم است برگ گل در باغ از باد خزان…
صفحه دل را ز موج باده تا مستر زدم
صفحه دل را ز موج باده تا مستر زدم قرعه فال طرب من از خط ساغر زدم مسند غم بارگاه شهریار عشق بود بیخود از…
سرشکم دانه بیحاصل کیست؟!
سرشکم دانه بیحاصل کیست؟! قماش ناله بار محمل کیست؟! دلم هر لحظه دارد اضطرابی تپش فرسود شوق بسمل کیست؟! گهرریز است چشم انتظارم نمیدانم که…
رندیم ما و بوقلمونی شعار ماست
رندیم ما و بوقلمونی شعار ماست رسوا شدن میان کسان اعتبار ماست ما پیروان پیر خرابات می شویم بیخود شدن به گوشه میخانه کار ماست…
در دل خیال آن قد رعنا نگاه دار
در دل خیال آن قد رعنا نگاه دار یاد پری نمودی تو مینا نگاه دار آمد قماش حسن به بازار اعتبار سودای یوسفش به زلیخا…
چه خاصیت بود یارب نصیب چشم زهگیرش
چه خاصیت بود یارب نصیب چشم زهگیرش که در پرواز میآید دل از شوق پر تیرش؟! خیال ابرویش کن قطعه رنگین هوس داری که سرمشق…
تا نگه از چشم حیران کردهایم
تا نگه از چشم حیران کردهایم خانه آیینه ویران کردهایم عالمی ما را مسخر شد مگر یاد انگشت سلیمان کردهایم؟! خویش را در محفل بزم…
تا درین وادی غبار ما به دامان آشناست
تا درین وادی غبار ما به دامان آشناست دست مجنون از تحیر با گریبان آشناست نیست اندر ساز قانون دل ما نغمهای عمرها شد ناله…
بس که هستی همه سامان وجود عدم است
بس که هستی همه سامان وجود عدم است ساز قانون بقا را ز فنا زیر و بم است دوستان بیهوده در عالم امکان هرگز دل…
باز از رنگ حنا شد پنجه دلدار سرخ
باز از رنگ حنا شد پنجه دلدار سرخ رنگ دامان شفق آمد کنون پیکار سرخ عالمی دارد خیال زخم تیغ ابرویش کاش از خونم بود…
ای ز صبح عارضت شرمنده در گلزار گل
ای ز صبح عارضت شرمنده در گلزار گل پیش رخسارت بود امروز جای خار گل سوی گلشن ای بهار ناز بیپروا خرام کز نهگاهت میکند…
اگرچه دورم از نظاره رخسار یار امشب
اگرچه دورم از نظاره رخسار یار امشب بود لوح خیال ابروی او در کنار امشب نیم آسوده شوقش دمی از اضطراب دل پر پروانه دارد…
از تبسم لعل او چون غنچه خندان است و بس
از تبسم لعل او چون غنچه خندان است و بس بر جراحتهای قلبم یک نمکدان است و بس گر نباشد مدعا عرض نیاز خویشتن از…
هرکه نوشد از قضا گر جام مشحون تو را
هرکه نوشد از قضا گر جام مشحون تو را میکند درس ادب نیرنگ افسون تو را در طریق عشق اندر وسعتآباد جنون نگذرد غیر از…
هرچه جز عشقش مرا عار است و بس
هرچه جز عشقش مرا عار است و بس مدعا از یاریام یار است و بس نیست بار دیگری بر دوش من قامت خم زیر این…
ندانم شمع رخسار که روشن شد ز آمالم
ندانم شمع رخسار که روشن شد ز آمالم که چون پروانه صرف سوختنها شد پر و بالم اگر صد ره کتاب عشق را خوانی نمییابی…
میبرد لعل لب او نشئه از موج شراب
میبرد لعل لب او نشئه از موج شراب میکشد دامان زلفش از گریبان گلاب لمعه برق رخش هر دم به عشاق آن کند در بیابان…
گر نهای صندل برو درد سر خمار باش
گر نهای صندل برو درد سر خمار باش مهره نتوانی شدن باری تو زهر مار باش! یا بم ساز خرد یا پرده زیر جنون یا…
فیضاللهجان
فیضاللهجان فروزد شمع رخسارش اگر در کلبه تارم به آغوش تپش از بیخودی پروانه آثارم یکی سرگشتهام در وادی عشق پریرویی که جز اندوه و…