غزلیات – صائب تبریزی
اگر دل از علایق کنده باشی
اگر دل از علایق کنده باشی به منزل بار خود افکنده باشی فلک ها را توانی پشت سر دید به نور عشق اگر دل زنده…
زغفلت عمر خود را چون قلم صرف سخن کردم
زغفلت عمر خود را چون قلم صرف سخن کردم ندید از برق نی ظلمی که من بر خویشتن کردم اگر می بود در دل آفتاب…
اگر چه روی من از درد زعفرانی بود
اگر چه روی من از درد زعفرانی بود خمیرمایه صد رنگ شادمانی بود ز خشک مغزی پیری مرا یقین گردید که در سیاهی مو آب…
شکوه ام آتش زبان گردیده است از خوی دوست
شکوه ام آتش زبان گردیده است از خوی دوست آه اگر آبی بر این آتش نریزد روی دوست دور باش ناز اگر نزدیک نگذارد مرا…
اگر چه بالش خورشید تکیه گاه من است
اگر چه بالش خورشید تکیه گاه من است شکستگی گلی از گوشه کلاه من است عجب نباشد اگر شعر من بود یکدست که عمرهاست کف…
شفق آلود شراب است مگر دستارم؟
شفق آلود شراب است مگر دستارم؟ که فتاده است به پا همچو سحر دستارم هیچ وقت از گرو باده نیامد بیرون از سر پنبه میناست…
اگر به بیخبری یار می توانی شد
اگر به بیخبری یار می توانی شد ز هرچه هست خبردار می توانی شد ز تندخویی خو خار بی گلی ورنه زخلق خوش گل بی…
شرم گناه رهبر توفیق بوده است
شرم گناه رهبر توفیق بوده است عصیان غبار لشکر توفیق بوده است مستان سری که در سر می می کشیده اند در انتظار افسر توفیق…
اگر آرد برون آن دلستان سراز گریبانم
اگر آرد برون آن دلستان سراز گریبانم برآرد صد بهشت جاویدان سر از گریبانم همان چون طوق قمری حلقه بیرون درباشم برون آرد گر آن…
شد یکی صد شورش عشق از نصیحتگر مرا
شد یکی صد شورش عشق از نصیحتگر مرا کشتی از باد مخالف گشت بی لنگر مرا تا چو طوطی از سخن کردند شیرین کام من…
آفاق را کند به نفش مشکبار صبح
آفاق را کند به نفش مشکبار صبح باشد بهار عنبر شبهای تار صبح دم را کنند صاف ضمیران شمرده خرج از سینه می کشد نفسی…
شد ز زنجیر فزون شور جنون مجنون را
شد ز زنجیر فزون شور جنون مجنون را موج بال و پر رفتار شود جیحون را گل ابری چه قدر آب ز دریا گیرد؟ نکند…
اشک خونین نه ز هر آب و گل آید بیرون
اشک خونین نه ز هر آب و گل آید بیرون این گل از دامن صحرای دل آید بیرون سالها غوطه به خوناب جگر باید خورد…
شبنم غنچه بیدار دلان چشم بدست
شبنم غنچه بیدار دلان چشم بدست صیقل سینه روشن گهران دست ردست خودنمایی چه بلاهای نمایان دارد ایمن از زنگ بود آینه تا در نمدست…
آسودگی به گوشه عزلت نشستن است
آسودگی به گوشه عزلت نشستن است سررشته امید ز عالم گسستن است پرداختن ز پرورش تن به جان پاک از کار گل به آب خضر…
شب زنده دار را دل روشن چو ماه گردد
شب زنده دار را دل روشن چو ماه گردد از خواب روز دلها چون شب سیاه گردد تا صفحه نانوشته است آسوده از تماشاست در…
ازبیم خط آن لب شد باریک و چنین باشد
ازبیم خط آن لب شد باریک و چنین باشد آن را که چنین زهری در زیر نگین باشد درگوشه آن چشم است یاکنج دهن خالش…
سیه دلی که ز دوران حضور می جوید
سیه دلی که ز دوران حضور می جوید میان دوزخ سوزنده حور می جوید کسی که چشم تسلی ز آرزو دارد علاج تشنگی از آب…
آزادگی به سلطنت جم برابرست
آزادگی به سلطنت جم برابرست دست ز کار رفته به خاتم برابرست گردی است خط یار که چون خاک کربلا در منزلت به خون دو…
سیرچشمی تنگدستان را توانگر می کند
سیرچشمی تنگدستان را توانگر می کند موم را این بحر گوهر خیز عنبر می کند داغ دارد سینه ام را بیقراریهای دل این سپند شوخ…
از همت بلند اثر در جهان نماند
از همت بلند اثر در جهان نماند یک سرو در سراسر این بوستان نماند روشندلان چو برق گذشتند از جهان خاکستری بجای ازین کاروان نماند…
سود ندهد عامل بیدادگر را کارخیر
سود ندهد عامل بیدادگر را کارخیر شاهد ظلم است ازاهل عمل آثار خیر کوته اندیشی که خیر ازمال مردم می کند دست و دامان تهی…
از نظر یک دم که آن شکل و شمایل می رود
از نظر یک دم که آن شکل و شمایل می رود حاصل دریا و کان از دیده و دل می رود در بیابانی که نعل…
سنگ راهی شوق را چون جسم سنگین خواب نیست
سنگ راهی شوق را چون جسم سنگین خواب نیست راه پیما را براقی چون دل بیتاب نیست از عزیزیهای غربت دل نمی گیرد قرار آب…
از می گلرنگ می گردد اگر پیمانه سیر
از می گلرنگ می گردد اگر پیمانه سیر می شود از خوردن خون هم دل دیوانه سیر میوه جنت اگر برآدمی گردد گران می شود…
سفر اهل شوق در وطن است
سفر اهل شوق در وطن است خلوت اهل دل در انجمن است عندلیبی که در خیال گل است هر کجا غنچه می شود چمن است…
از ما حدیث زلف و رخ دلستان مپرس
از ما حدیث زلف و رخ دلستان مپرس طوفان رسیده را ز کنار و میان مپرس حیران عشق راخبراز هجر و وصل نیست از خار…
سرو را شیوه رفتار تو از جا ببرد
سرو را شیوه رفتار تو از جا ببرد کبک را با همه شوخی روش از پا ببرد خانه چشم تو پرداخت مرا از دل و…
از گلستان نشود غنچه دل باز مرا
از گلستان نشود غنچه دل باز مرا پنجه سرو بود چنگل شهباز مرا می توان ناله شنید از کف خاکستر من نشود سوختگی سرمه آواز…
سرگرم تمنای تو فارغ ز گزندست
سرگرم تمنای تو فارغ ز گزندست مجنون ترا دانه زنجیر سپندست با خانه به دوشان چه کند خانه خرابی؟ ایمن بود از سیل زمینی که…
از کمر بیرون نیامد تیشه فرهاد ما
از کمر بیرون نیامد تیشه فرهاد ما کوه را برداشت از جا ناله و فریاد ما ما چو مجنون چشم آهو را سخنگو کرده ایم…
سرچشمه نشاط دل پاک گوهرست
سرچشمه نشاط دل پاک گوهرست تا دل شکفته است، سخن تازه و ترست جز حرف تلخ عشق کز او تازه است جان دل می گزد…
از فغان شد سر گرانی بیش آن طناز را
از فغان شد سر گرانی بیش آن طناز را ناله عاشق بود افسانه خواب ناز را از ریاضت دامن مقصود می آید به چنگ گوشمال…
سر زهاد خشک بی شورست
سر زهاد خشک بی شورست لب دلمردگان لب گورست سر بی شور، جام بی باده دل بی عشق زنده در گورست دل پر داغ، لاله…
از عکس خود آن آینه رو بس که حیا داشت
از عکس خود آن آینه رو بس که حیا داشت در خلوت آیینه همان رو به قفا داشت چون معنی بیگانه که وحشت کند از…
سر آزاده ما منت افسر نکشد
سر آزاده ما منت افسر نکشد بیضه ما به ته بال هما سر نکشد هرکه اینجا شود از تیغ شهادت سیراب منت خشک ز سرچشمه…
از شکوه عشق، میدان تنگ بر هامون شده است
از شکوه عشق، میدان تنگ بر هامون شده است دامن صحرا ز یک دیوانه پر مجنون شده است می کنم چون موج در آغوش دریا…
سخن تانگردد چو موی میانش
سخن تانگردد چو موی میانش محال است آید برون ازدهانش به مژگان دگر بازگشتن ندارد نگاهی که افتد به سرو روانش ز بس لطف، چون…
از شراب لعل تا رخسار را افروختی
از شراب لعل تا رخسار را افروختی هر که را بود آرزوی خام در دل سوختی دخل بی اندازه را ناچار خرجی لازم است روی…
سحاب گرد کدورت شراب صبحدم است
سحاب گرد کدورت شراب صبحدم است نشاط روی زمین در رکاب صبحدم است صفای چهره شبنم، گل سحرخیزی است نقاب دولت بیدار، خواب صبحدم است…
از سری کوی تو آهنگ جدایی دارم
از سری کوی تو آهنگ جدایی دارم بوسه ای توشه راه از تو گدایی دارم در و دیوار به نومیدی من می گرید کز سر…
سبک جولانتر از برق است حسن لاله زار من
سبک جولانتر از برق است حسن لاله زار من به یک خمیازه گل می شود آخر بهار من اگر شبها خبر یابی ز درد انتظار…
از سر زلف تو بر دل کار مشکل شد مرا
از سر زلف تو بر دل کار مشکل شد مرا این ره پر پیچ و خم بر پا سلاسل شد مرا تخم امیدی که دل…
سایه بر هر کس که آن سرو خرامان افکند
سایه بر هر کس که آن سرو خرامان افکند رعشه چون آب روانش بر رگ جان افکند عشق بالا دست هر کس را که برگیرد…
از زلف او چگونه دل ناتوان کشم؟
از زلف او چگونه دل ناتوان کشم؟ در دست دیگری است عنانم چسان کشم؟ مرکز شود ز تنگی دل در نظر مرا خود را اگر…
ساقی بزم اگر آن دلبر رعنا باشد
ساقی بزم اگر آن دلبر رعنا باشد دور اول همه را نشأه دوبالا باشد از هوای شب آدینه مجو صافدلی درد می در قدح آخر…
از رخش خواهند جای بوسه نافهمیدگان
از رخش خواهند جای بوسه نافهمیدگان در حرم محراب می جویند این نادیدگان شوق را افسرده می سازد وصال دایمی می برند از وصل لذت…
ساختم از قتل نادم دلربای خویش را
ساختم از قتل نادم دلربای خویش را عاقبت زان لب گرفتم خونبهای خویش را فکر دلهای پریشان کی پریشانش کند؟ آن که در پا افکند…
از دل خم می گلرنگ به جام آمده است
از دل خم می گلرنگ به جام آمده است آفتاب عجبی بر لب بام آمده است باده در سلسله تاک ندارد آرام لب میگون تو…
زیر سپهر دست دعا موج می زند
زیر سپهر دست دعا موج می زند در خانه کریم گدا موج می زند غفلت نگر که پشت به محراب کرده ایم در کشوری که…