نگارینا به صحرا رو، که بستان حله می‌پوشد

نگارینا به صحرا رو، که بستان حله می‌پوشد به شادی ارغوان با گل شراب لعل می‌نوشد به گل بلبل همی گوید که نرگس می‌کند شوخی…

ادامه مطلب

من سرگشته به دست تو کجا افتادم؟

من سرگشته به دست تو کجا افتادم؟ دست من گیر خدا را، که ز پا افتادم به کمند سر زلف تو گرفتار شدم تا چه…

ادامه مطلب

مستور در ایام تو معذور نباشد

مستور در ایام تو معذور نباشد هر چند که این ممکن و مقدور نباشد ماقوت رفتار نداریم، اگر یار نزدیک‌تر آید، قدمی دور نباشد مست…

ادامه مطلب

ما را بجز خیالت، فکری دگر نباشد

ما را بجز خیالت، فکری دگر نباشد در هیچ سر خیالی، زین خوبتر نباشد کی شبروان کویت آرند ره به سویت عکسی ز شمع رویت،…

ادامه مطلب

گراز تن جان شود معزول، عشقت جای آن دارد

گراز تن جان شود معزول، عشقت جای آن دارد که در ملک دلم عشقت، همان حکم روان دارد مرا هم نیمه جانی بود و در…

ادامه مطلب

غوغای عشق دوشم، ناگاه بر سر آمد

غوغای عشق دوشم، ناگاه بر سر آمد هم دل به غم فرو شد، هم جان به هم برآمد بر روی اهل عالم، بودیم بسته محکم…

ادامه مطلب

شب است و بادیه و دل، فتاده از راه است

شب است و بادیه و دل، فتاده از راه است ز چپ و راست، مخالف، ز پیش و پس، چاه است مقم تهلکه است این…

ادامه مطلب

سالک راه تو را با مالک رضوان چه کار؟

سالک راه تو را با مالک رضوان چه کار؟ عابدان قبله را با کفر و با ایمان چه کار؟ طالب درمان نه مرد کار درد…

ادامه مطلب

ز شراب لعل نوشین من رند بی نوا را

ز شراب لعل نوشین من رند بی نوا را مددی که چشم مستت به خمار کشت ما را ز وجود خود ملولم قدحی بیار ساقی…

ادامه مطلب

دل، در برم گرفت و پی یار من برفت

دل، در برم گرفت و پی یار من برفت لب بوسه داد و جان و روان از بدن برفت چون دید دل، که قافله اشک…

ادامه مطلب

در رکابت می‌دوم تا گوی چوگانت شوم

در رکابت می‌دوم تا گوی چوگانت شوم از برایت می‌کشم خود را که قربانت شوم بر سر راهت چو خاک افتاده‌ام یکره بران بر سر…

ادامه مطلب

خورشید رخا سایه ز ما باز گرفتی

خورشید رخا سایه ز ما باز گرفتی وز من نظر مهر و وفا باز گرفتی آخر چه شده‌ای برگ گل تازه که دیدار از بلبل…

ادامه مطلب

چوگان زلفش از دل من برد گو ببر

چوگان زلفش از دل من برد گو ببر ای دل بگیرش آن خم چوگان و گو ببر در زحمتم ز درد سر و گفت و…

ادامه مطلب

چشم مخمور تو در خواب مستی، خفته است

چشم مخمور تو در خواب مستی، خفته است از خمار چشم مستت، عالمی، آشفته است سنبلت را بس پریشان حال می‌بینم، مگر باد صبح، از…

ادامه مطلب

تیر خدنگ غمزه‌ات، از جان ما گذشت

تیر خدنگ غمزه‌ات، از جان ما گذشت بر ما ز غمزه تو چه گویم، چها گذشت وقت صباح، بر سر شمع، از ممر باد نگذشت،…

ادامه مطلب

تا به هوای تو دل، از سر جان، برنخاست

تا به هوای تو دل، از سر جان، برنخاست از دل بی‌طاقتم، بار گران ، برنخاست عشق تو تا جان و دل، خواست، که یغما…

ادامه مطلب

بهار باغ و گل امروز، گوییا خوش نیست

بهار باغ و گل امروز، گوییا خوش نیست ندانم این ز بهارست، یا مرا خوش نیست دلا به عز قناعت بساز و عزت نفس که…

ادامه مطلب

بر سر کوی غمش، بی سروپا باید رفت

بر سر کوی غمش، بی سروپا باید رفت گاه با خویش و گه از خویش جدا، باید رفت تا به مقصود از این جا که…

ادامه مطلب

با سر زلفش دلم، پیوند جانی می‌کند

با سر زلفش دلم، پیوند جانی می‌کند با خیالش خاطرم، عیشی نهانی می‌کند در هر آن مجلس که دارد چشم مستش قصد جان جان اگر…

ادامه مطلب

ای سر سودای من رفته در سودای تو

ای سر سودای من رفته در سودای تو باد سر تا پای من برخی ز سر تا پای تو گر سر من رفت در سودای…

ادامه مطلب

آن سرو بین که باز چه رعنا همی رود

آن سرو بین که باز چه رعنا همی رود می‌آید او و عقل من از جا همی رود حوریست بی‌رقیب که از روضه می‌چمد جانیست…

ادامه مطلب

آمد به برج عاشقان، ماه مبارک منزلت

آمد به برج عاشقان، ماه مبارک منزلت ای ماه مهر افزون من، بادا مبارک، منزلت خلوت سرای چشم و دل، این شسته و آن، رفته‌ام…

ادامه مطلب

از توبه ریایی، کاری نمی‌گشاید

از توبه ریایی، کاری نمی‌گشاید وز ملک و پادشاهی، چیزی نمی‌فزاید در ملک فقر دارد، درویش پادشاهی قانع به هر چه باشد، راضی به هر…

ادامه مطلب

همیشه نرگس مست تو را بیمار می‌بینم

همیشه نرگس مست تو را بیمار می‌بینم ولی در عین بیماریش مردم‌دار می‌بینم جهان می‌گردد از سودا، سیه بر چشم من هر دم که چشم…

ادامه مطلب

هر ذره که عکسی، ز رخ یار، ندارد

هر ذره که عکسی، ز رخ یار، ندارد با طلعت خورشید بقا، کار ندارد کوه و کمر و دشت، پر از نور تجلی است لیکن…

ادامه مطلب

نعره زنان آمدم بر در میخانه دوش

نعره زنان آمدم بر در میخانه دوش نعره مستان شنید، باده درآمد به جوش مدعیی جوش می، دید بپیچید سر زاری چنگش به گوش آمد…

ادامه مطلب

من لاف چون زنم، که سرم را هوای توست

من لاف چون زنم، که سرم را هوای توست بس نیست؟ این قدر که سرم خاک پای توست با آنکه رفته در سر مهر تو،…

ادامه مطلب

مست حسنی که ندارد خبر از آفاقش

مست حسنی که ندارد خبر از آفاقش چه خبر باشد از احوال دل عشاقش؟ گر چه یادم نکند، یار منش مشتاقم یاد باد آنکه جهانیست…

ادامه مطلب

ما را که شور لعلش، در سر مدام باشد

ما را که شور لعلش، در سر مدام باشد سودای باده پختن، سودای خام باشد از جام باده حاصل، یک ساعت است مستی وز شکر…

ادامه مطلب

گر وقت سحر، بادی از کوی تو برخیزد

گر وقت سحر، بادی از کوی تو برخیزد هر جا که دلی باشد در دامنش آویزد آن شعله که دل سوزد، از مهر تو افروزد…

ادامه مطلب

غمزه بیمار یار، از ناتوانی خوشترست

غمزه بیمار یار، از ناتوانی خوشترست قامتش را در طبیعت، اعتدالی دیگر است چشم بیمار تو در خواب است و ابرو بر سرش ای خوشا،…

ادامه مطلب

سوز تو کجا گیرد، در خرمن هر خامی؟

سوز تو کجا گیرد، در خرمن هر خامی؟ مرغ تو فرو ناید، ای دوست به هر بامی مرد ره سودایت، صاحب قدمی باید کان بادیه…

ادامه مطلب

ساقی ز جام مستی ما را رسان به کامی

ساقی ز جام مستی ما را رسان به کامی تا ما ز کوی هستی، بیرون نهیم گامی هم نیستی که دارد، ملک فنا بقایی هم…

ادامه مطلب

روزی از رویت، مگر طرف نقاب، افتاده است

روزی از رویت، مگر طرف نقاب، افتاده است در دل خورشید و مه، زان روز تاب، افتاده است دیده من تا به روی توست، روشن،…

ادامه مطلب

دل می‌خرد حبیب و مرا این متاع نیست

دل می‌خرد حبیب و مرا این متاع نیست گر طالب سرست برین سر، نزاع نیست کاری است عشق مشکل و حالی است بس غریب کس…

ادامه مطلب

در خیل تو گشتیم، بسی از همه بابی

در خیل تو گشتیم، بسی از همه بابی کردیم سوال و نشنیدیم جوابی خوردیم بسی خون و ندیدیم کسی را جز دیده که ما را…

ادامه مطلب

خوش آمد باد نوروزی، خوش آمد

خوش آمد باد نوروزی، خوش آمد بنفشه در چمن شاد و کش آمد به آب و سبزه و گل می‌کشد دل که آب و سبزه…

ادامه مطلب

چو شمعم در غمت سوزان و اشک از دیده می‌بارم

چو شمعم در غمت سوزان و اشک از دیده می‌بارم به روزم مرده از هجران و شب را زنده می‌دارم چو شبنم هستم امروز از…

ادامه مطلب

چشم سر مست خوشت، فتنه هشیاران است

چشم سر مست خوشت، فتنه هشیاران است هر که شد مست می عشق تو، هشیار، آن است در خرابات خیال تو خرد را ره، نیست…

ادامه مطلب

تو می‌روی و من خسته باز می‌مانم

تو می‌روی و من خسته باز می‌مانم چگونه بی تو بمانم، عجب همی مانم تو باد پای عزیمت، چو باد می‌رانی من آب دیده گلگون…

ادامه مطلب

تا بر نخیزی، از سر دنیا و هر چه هست

تا بر نخیزی، از سر دنیا و هر چه هست با یار خویشتن، نتوانی دمی، نشست امشب، چه فتنه بود که انگیخت چشم او کاهل…

ادامه مطلب

بوی زلف او دماغ جان معطر می‌کند

بوی زلف او دماغ جان معطر می‌کند یاد روی او چراغ دل منور می‌کند یک جهان دیوانه در زنجیر دارد زلف او که به سر…

ادامه مطلب

بر زلف تو من بار دگر توبه شکستم

بر زلف تو من بار دگر توبه شکستم بس عهد که چون زلف تو بشکستم و بستم دریاب که زد کار جهانی همه بر هم…

ادامه مطلب

با آنکه آبم برده‌ای، یکباره دست از ما مشو

با آنکه آبم برده‌ای، یکباره دست از ما مشو باشد که یکبار دگر، باز آید آب ما به جو تا کی به بوی عنبرین زنجیر…

ادامه مطلب

ای دل شوریده جان، نیست شو از هر چه هست

ای دل شوریده جان، نیست شو از هر چه هست کز پی تاراج دل، عشق برآورد دست منکر صورت نشد، عارف معنی شناس راه به…

ادامه مطلب

آن جان عزیز نیست که در کار ما نشد

آن جان عزیز نیست که در کار ما نشد و آن تن درست نیست که بیمار ما نشد دل گوشمال یافت ز سودای زلف او…

ادامه مطلب

امشب من و تو هردو، مستیم، ز می اما

امشب من و تو هردو، مستیم، ز می اما تو مست می حسنی، من، مست می سودا از صحبت من با تو، برخاست بسی فتنه…

ادامه مطلب

آرزو دارم ز لعلش تا به لب جام مدام

آرزو دارم ز لعلش تا به لب جام مدام وز سرم بیرون نخواهد رفتن این سودای خام چون قدح در دل نمی‌آید مرا الا که…

ادامه مطلب

همرنگ رویش در چمن، گل یاسمن گردید می

همرنگ رویش در چمن، گل یاسمن گردید می دایم به بویش چون صبا، گرد چمن گردید می این گل به دامن چیدنم، باشد ز شوق…

ادامه مطلب

هر دمم، چهره به خون مژه، تر می‌گردد

هر دمم، چهره به خون مژه، تر می‌گردد حالم از عشق تو، هر روز، بتر می‌گردد بر مگرد از من و گر زانکه تو بر…

ادامه مطلب