دو چشم مست تو برداشت رسم هشیاری

دو چشم مست تو برداشت رسم هشیاری و گر نه فتنه ندیدی به خواب بیداری زمانه با تو چه دعوی کند به بدمهری سپهر با…

ادامه مطلب

دست به جان نمی‌رسد تا به تو برفشانمش

دست به جان نمی‌رسد تا به تو برفشانمش بر که توان نهاد دل تا ز تو واستانمش قوت شرح عشق تو نیست زبان خامه را…

ادامه مطلب

خوش می‌رود این پسر که برخاست

خوش می‌رود این پسر که برخاست سرویست چنین که می‌رود راست ابروش کمان قتل عاشق گیسوش کمند عقل داناست بالای چنین اگر در اسلام گویند…

ادامه مطلب

خرامان از درم بازآ کت از جان آرزومندم

خرامان از درم بازآ کت از جان آرزومندم به دیدار تو خوشنودم به گفتار تو خرسندم اگر چه خاطرت با هر کسی پیوندها دارد مباد…

ادامه مطلب

چو نیست راه برون آمدن ز میدانت

چو نیست راه برون آمدن ز میدانت ضرورتست چو گوی احتمال چوگانت به راستی که نخواهم بریدن از تو امید به دوستی که نخواهم شکست…

ادامه مطلب

چه جرم رفت که با ما سخن نمی‌گویی

چه جرم رفت که با ما سخن نمی‌گویی جنایت از طرف ماست یا تو بدخویی تو از نبات گرو برده‌ای به شیرینی به اتفاق ولیکن…

ادامه مطلب

جانان هزاران آفرین بر جانت از سر تا قدم

جانان هزاران آفرین بر جانت از سر تا قدم صانع خدایی کاین وجود آورد بیرون از عدم خورشید بر سرو روان دیگر ندیدم در جهان…

ادامه مطلب

تو خون خلق بریزی و روی درتابی

تو خون خلق بریزی و روی درتابی ندانمت چه مکافات این گنه یابی تصد عنی فی الجور و النوی لکن الیک قلبی یا غایه المنی…

ادامه مطلب

تا حال منت خبر نباشد

تا حال منت خبر نباشد در کار منت نظر نباشد تا قوت صبر بود کردیم دیگر چه کنیم اگر نباشد آیین وفا و مهربانی در…

ادامه مطلب

بوی بهار آمد بنال ای بلبل شیرین نفس

بوی بهار آمد بنال ای بلبل شیرین نفس ور پایبندی همچو من فریاد می‌خوان از قفس گیرند مردم دوستان نامهربان و مهربان هر روز خاطر…

ادامه مطلب

بلبلی بی‌دل نوایی می‌زند

بلبلی بی‌دل نوایی می‌زند بادپیمایی هوایی می‌زند کس نمی‌بینم ز بیرون سرای و اندرونم مرحبایی می‌زند آتشی دارم که می‌سوزد وجود چون بر او باد…

ادامه مطلب

بخت بازآید از آن در که یکی چون تو درآید

بخت بازآید از آن در که یکی چون تو درآید روی میمون تو دیدن در دولت بگشاید صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را تا…

ادامه مطلب

این که تو داری قیامتست نه قامت

این که تو داری قیامتست نه قامت وین نه تبسم که معجزست و کرامت هر که تماشای روی چون قمرت کرد سینه سپر کرد پیش…

ادامه مطلب

ای که رحمت می‌نیاید بر منت

ای که رحمت می‌نیاید بر منت آفرین بر جان و رحمت بر تنت قامتت گویم که دلبندست و خوب یا سخن یا آمدن یا رفتنت…

ادامه مطلب

ای حسن خط از دفتر اخلاق تو بابی

ای حسن خط از دفتر اخلاق تو بابی شیرینی از اوصاف تو حرفی ز کتابی از بوی تو در تاب شود آهوی مشکین گر باز…

ادامه مطلب

آنک از جنت فردوس یکی می‌آید

آنک از جنت فردوس یکی می‌آید اختری می‌گذرد یا ملکی می‌آید هر شکرپاره که در می‌رسد از عالم غیب بر دل ریش عزیزان نمکی می‌آید…

ادامه مطلب

آن سرو که گویند به بالای تو ماند

آن سرو که گویند به بالای تو ماند هرگز قدمی پیش تو رفتن نتواند دنبال تو بودن گنه از جانب ما نیست با غمزه بگو…

ادامه مطلب

اگر مانند رخسارت گلی در بوستانستی

اگر مانند رخسارت گلی در بوستانستی زمین را از کمالیت شرف بر آسمانستی چو سرو بوستانستی وجود مجلس آرایت اگر در بوستان سروی سخنگوی و…

ادامه مطلب

آخر ای سنگ دل سیم زنخدان تا چند

آخر ای سنگ دل سیم زنخدان تا چند تو ز ما فارغ و ما از تو پریشان تا چند خار در پای گل از دور…

ادامه مطلب

وه که در عشق چنان می‌سوزم

وه که در عشق چنان می‌سوزم که به یک شعله جهان می‌سوزم شمع وش پیش رخ شاهد یار دم به دم شعله زنان می‌سوزم سوختم…

ادامه مطلب

هزار سختی اگر بر من آید آسانست

هزار سختی اگر بر من آید آسانست که دوستی و ارادت هزار چندانست سفر دراز نباشد به پای طالب دوست که خار دشت محبت گلست…

ادامه مطلب

هر که را باغچه‌ای هست به بستان نرود

هر که را باغچه‌ای هست به بستان نرود هر که مجموع نشستست پریشان نرود آن که در دامنش آویخته باشد خاری هرگزش گوشه خاطر به…

ادامه مطلب

نه من تنها گرفتارم به دام زلف زیبایی

نه من تنها گرفتارم به دام زلف زیبایی که هر کس با دلارامی سری دارند و سودایی قرین یار زیبا را چه پروای چمن باشد…

ادامه مطلب

نشاید گفتن آن کس را دلی هست

نشاید گفتن آن کس را دلی هست که ننهد بر چنین صورت دل از دست به منظوری که با او می‌توان گفت نه خصمی کز…

ادامه مطلب

من همان روز که آن خال بدیدم گفتم

من همان روز که آن خال بدیدم گفتم بیم آن است بدین دانه که در دام افتم هرگز آشفته رویی نشدم یا مویی مگر اکنون…

ادامه مطلب

من از تو روی نپیچم گرم بیازاری

من از تو روی نپیچم گرم بیازاری که خوش بود ز عزیزان تحمل خواری به هر سلاح که خون مرا بخواهی ریخت حلال کردمت الا…

ادامه مطلب

مرا دو دیده به راه و دو گوش بر پیغام

مرا دو دیده به راه و دو گوش بر پیغام تو مستریح و به افسوس می‌رود ایام شبی نپرسی و روزی که دوستدارانم چگونه شب…

ادامه مطلب

ماه چنین کس ندید خوش سخن و کش خرام

ماه چنین کس ندید خوش سخن و کش خرام ماه مبارک طلوع سرو قیامت قیام سرو درآید ز پای گر تو بجنبی ز جای ماه…

ادامه مطلب

گو خلق بدانند که من عاشق و مستم

گو خلق بدانند که من عاشق و مستم آوازه درستست که من توبه شکستم گر دشمنم ایذا کند و دوست ملامت من فارغم از هر…

ادامه مطلب

گر کسی سرو شنیدست که رفتست این است

گر کسی سرو شنیدست که رفتست این است یا صنوبر که بناگوش و برش سیمین است نه بلند است به صورت که تو معلوم کنی…

ادامه مطلب

کهن شود همه کس را به روزگار ارادت

کهن شود همه کس را به روزگار ارادت مگر مرا که همان عشق اولست و زیادت گرم جواز نباشد به پیشگاه قبولت کجا روم که…

ادامه مطلب

کدام چاره سگالم که با تو درگیرد

کدام چاره سگالم که با تو درگیرد کجا روم که دل من دل از تو برگیرد ز چشم خلق فتادم هنوز و ممکن نیست که…

ادامه مطلب

غلام آن سبک روحم که با من سر گران دارد

غلام آن سبک روحم که با من سر گران دارد جوابش تلخ و پنداری شکر زیر زبان دارد مرا گر دوستی با او به دوزخ…

ادامه مطلب

صبر کن ای دل که صبر سیرت اهل صفاست

صبر کن ای دل که صبر سیرت اهل صفاست چاره عشق احتمال شرط محبت وفاست مالک رد و قبول هر چه کند پادشاست گر بزند…

ادامه مطلب

شب فراق که داند که تا سحر چند است

شب فراق که داند که تا سحر چند است مگر کسی که به زندان عشق دربند است گرفتم از غم دل راه بوستان گیرم کدام…

ادامه مطلب

سرو بلند بین که چه رفتار می‌کند

سرو بلند بین که چه رفتار می‌کند وان ماه محتشم که چه گفتار می‌کند آن چشم مست بین که به شوخی و دلبری قصد هلاک…

ادامه مطلب

ساعتی کز درم آن سرو روان بازآمد

ساعتی کز درم آن سرو روان بازآمد راست گویی به تن مرده روان بازآمد بخت پیروز که با ما به خصومت می‌بود بامداد از در…

ادامه مطلب

روی تو خوش می‌نماید آینه ما

روی تو خوش می‌نماید آینه ما کآینه پاکیزه است و روی تو زیبا چون می روشن در آبگینه صافی خوی جمیل از جمال روی تو…

ادامه مطلب

دیگر نشنیدیم چنین فتنه که برخاست

دیگر نشنیدیم چنین فتنه که برخاست از خانه برون آمد و بازار بیاراست در وهم نگنجد که چه دلبند و چه شیرین در وصف نیاید…

ادامه مطلب

دو هفته می‌گذرد کان مه دوهفته ندیدم

دو هفته می‌گذرد کان مه دوهفته ندیدم به جان رسیدم از آن تا به خدمتش نرسیدم حریف عهد مودت شکست و من نشکستم خلیل بیخ…

ادامه مطلب

دست با سرو روان چون نرسد در گردن

دست با سرو روان چون نرسد در گردن چاره‌ای نیست بجز دیدن و حسرت خوردن آدمی را که طلب هست و توانایی نیست صبر اگر…

ادامه مطلب

خوش بود یاری و یاری بر کنار سبزه زاری

خوش بود یاری و یاری بر کنار سبزه زاری مهربانان روی بر هم وز حسودان برکناری هر که را با دلستانی عیش می‌افتد زمانی گو…

ادامه مطلب

خجلست سرو بستان بر قامت بلندش

خجلست سرو بستان بر قامت بلندش همه صید عقل گیرد خم زلف چون کمندش چو درخت قامتش دید صبا به هم برآمد ز چمن نرست…

ادامه مطلب

چو تو آمدی مرا بس که حدیث خویش گفتم

چو تو آمدی مرا بس که حدیث خویش گفتم چو تو ایستاده باشی ادب آن که من بیفتم تو اگر چنین لطیف از در بوستان…

ادامه مطلب

چه باز در دلت آمد که مهر برکندی

چه باز در دلت آمد که مهر برکندی چه شد که یار قدیم از نظر بیفکندی ز حد گذشت جدایی میان ما ای دوست هنوز…

ادامه مطلب

جان و تنم ای دوست فدای تن و جانت

جان و تنم ای دوست فدای تن و جانت مویی نفروشم به همه ملک جهانت شیرینتر از این لب نشیندم که سخن گفت تو خود…

ادامه مطلب

تو با این لطف طبع و دلربایی

تو با این لطف طبع و دلربایی چنین سنگین دل و سرکش چرایی به یک بار از جهان دل در تو بستم ندانستم که پیمانم…

ادامه مطلب

تا تو به خاطر منی کس نگذشت بر دلم

تا تو به خاطر منی کس نگذشت بر دلم مثل تو کیست در جهان تا ز تو مهر بگسلم من چو به آخرت روم رفته…

ادامه مطلب

بهار آمد که هر ساعت رود خاطر به بستانی

بهار آمد که هر ساعت رود خاطر به بستانی به غلغل در سماع آیند هر مرغی به دستانی دم عیسیست پنداری نسیم باد نوروزی که…

ادامه مطلب

بگذشت و باز آتش در خرمن سکون زد

بگذشت و باز آتش در خرمن سکون زد دریای آتشینم در دیده موج خون زد خود کرده بود غارت عشقش حوالی دل بازم به یک…

ادامه مطلب