چشم دولت را اگر زین به نظر هستی به من

چشم دولت را اگر زین به نظر هستی به من آن فراق اندیش روزی باز پیوستی به من همچو ماهی صید آن ماهم، که روزی…

ادامه مطلب

جانا، به حق دوستی، کان عهد و پیمان تازه کن

جانا، به حق دوستی، کان عهد و پیمان تازه کن جان را به رخ دل بازده، دل را ز لب جان تازه کن از دل…

ادامه مطلب

تو آفتابی و خلقت چو سایه بر اثرند

تو آفتابی و خلقت چو سایه بر اثرند کز آستان تو چون سایه در نمی‌گذرند چو تیر غمزه زنی بر برابرند آماج چو تیغ فتنه…

ادامه مطلب

ترا رسد گره مشک بر قمر بستن

ترا رسد گره مشک بر قمر بستن به گاه شیوه‌گری لعل بر شکر بستن کمر به کشتن ما گر ببسته‌ای سهلست بیا، که حلقه بکوبیم…

ادامه مطلب

تا دل اندر پیچ آن زلف به تاب انداختم

تا دل اندر پیچ آن زلف به تاب انداختم جان خود در آتش و تن در عذاب انداختم خود زمانی نیست پیش دیدهٔ من راه…

ادامه مطلب

پدید نیست اسیران عشق را خانه

پدید نیست اسیران عشق را خانه کجاست بند؟ که صحرا گرفت دیوانه چنان ز فرقت آن آشنا بنالیدم که خسته شد جگر آشنا و بیگانه…

ادامه مطلب

بهار و باغ با ترکان گل رخسار خوش باشد

بهار و باغ با ترکان گل رخسار خوش باشد شراب تلخ با خوبان شیرین کار خوش باشد برون شهر، با یاران، شب مهتاب در صحرا…

ادامه مطلب

به خرابات گرو شد سر و دستار مرا

به خرابات گرو شد سر و دستار مرا طلبم کن ز خرابات و به دست آر مرا بفغانند مغان از من و از زاری من…

ادامه مطلب

بسیار دشمنست مرا و تو دوست نه

بسیار دشمنست مرا و تو دوست نه با دوستان خویشتن اینها نکوست؟ نه من سال و ماه در سخن و گفت و گوی تو وانگه…

ادامه مطلب

بر خسته‌ای ملامت چندین چه می‌پسندی؟

بر خسته‌ای ملامت چندین چه می‌پسندی؟ کورا نظر بپوشد شوخی به چشم‌بندی ای خواجهٔ فسرده، خوبی دلت نبرده گر درد ما بنوشی، بر درد ما…

ادامه مطلب

باز شادروان گل بر روی خار انداختند

باز شادروان گل بر روی خار انداختند زلف سنبل بر بنا گوش بهار انداختند دختران گل به وقت صبح‌دم در پای سرو از سر شادی…

ادامه مطلب

با عارض و زلفت قمر و قیر چه باشد؟

با عارض و زلفت قمر و قیر چه باشد؟ پیش لب و رویت شکر و شیر چه باشد؟ در خواب سر زلف تو می‌بینم و…

ادامه مطلب

ای نرگست به شوخی صدبار خورده خونم

ای نرگست به شوخی صدبار خورده خونم بر من ترحمی کن،بنگر که بی‌تو چونم؟ غافل شدی ز حالم، با آنکه دور بینی عاجز شدم ز…

ادامه مطلب

ای کس ما، چون شدی باز مطیع کسان؟

ای کس ما، چون شدی باز مطیع کسان؟ بی‌خبریم از لبت، هم خبری می‌رسان نیست مجال گذر بر سر کویت، ز بس ولولهٔ اهل عشق،…

ادامه مطلب

ای زیر زلف عنبرین پوشیده مشکین خال را

ای زیر زلف عنبرین پوشیده مشکین خال را فرخنده باشد دم بدم روی تو دیدن فال را باری گر از درد تو من زاری کنم،…

ادامه مطلب

ای در دل من چو جان کجایی؟

ای در دل من چو جان کجایی؟ وی از نظرم نهان کجایی؟ کردی ز برم کناره چونی؟ رفتی بدر از میان کجایی؟ پیش آمدی از…

ادامه مطلب

ای برون از بلندی و پستی

ای برون از بلندی و پستی جز تو کس را نمی‌رسد هستی عقل در وادی محبت تو ره غلط می‌کند ز سرمستی تا سر جمله‌ها…

ادامه مطلب

آنکه دل من ببرد، از همه خوبان، یکیست

آنکه دل من ببرد، از همه خوبان، یکیست وآنکه مرا می‌کشد در غم خود، آن یکیست نیست عدو را مجال، با مدد آن جمال آیت…

ادامه مطلب

آن زخم، که از تو بر دل ماست

آن زخم، که از تو بر دل ماست مشنو که به مرهمی توان کاست کی وعده وفا کنی تو امروز؟ کامروز ترا هزار فرداست زلفت،…

ادامه مطلب

آن بت وفا نکرد، که دل در وفای اوست

آن بت وفا نکرد، که دل در وفای اوست و آن یار سر کشید که تن خاک پای اوست گر زانکه عاشقی به مثل خاک…

ادامه مطلب

از غمزه تیر سازی و ز ابرو کمان کنی

از غمزه تیر سازی و ز ابرو کمان کنی تا من چو نام بوسه برم قصد جان کنی گر یک نظر به جان بخریم از…

ادامه مطلب

یاد تو ما را چو در خیال بگردد

یاد تو ما را چو در خیال بگردد عقل پریشان شود، ز حال بگردد چون تو پسر مادر سپهر نزاید گرد جهان گر هزار سال…

ادامه مطلب

هزار نامه نوشتم، یکی جواب نیامد

هزار نامه نوشتم، یکی جواب نیامد به سوی ما خبر او به هیچ باب نیامد دلم کباب شد از هجر آن دهان چو شکر ز…

ادامه مطلب

هر کرا چون تو پریزاده ز در باز آید

هر کرا چون تو پریزاده ز در باز آید به سرش سایهٔ اقبال و ظفر باز آید کور اگر خاک سر کوی تو درد دیده…

ادامه مطلب

نیست عیب ار دوست می‌دارم منش

نیست عیب ار دوست می‌دارم منش با چنان رویی که دارد دشمنش؟ دشمن از دستم گریبان گو بدر من نخواهم داشت دست از دامنش از…

ادامه مطلب

نمیرد هر که در گیتی تو باشی یادگار او را

نمیرد هر که در گیتی تو باشی یادگار او را چراغی کش تو باشی نور با مردن چه کار او را؟ اگر نه دامن از…

ادامه مطلب

نسیم صبح، کرم باشد آن چنان که تو دانی

نسیم صبح، کرم باشد آن چنان که تو دانی گذر کنی ز بر من به نزد آنکه تو دانی پیام من برسانی، بدان صفت که…

ادامه مطلب

من نخواهم برد جان از دست دل

من نخواهم برد جان از دست دل ای مسلمانان، فغان از دست دل سینه میسوزد نهان از جور چشم دیده میگرید روان از دست دل…

ادامه مطلب

من از دیوانگی خالی نخواهم بود تا هستم

من از دیوانگی خالی نخواهم بود تا هستم که رویت میکند هشیار و بویت میکند مستم صدم دشمن به شمشیر ملامت خون همی ریزد کدامین…

ادامه مطلب

مستیم و مستی ما از جام عشق باشد

مستیم و مستی ما از جام عشق باشد وین نام اگر بر آریم، از نام عشق باشد خوابی دگر ببینیم هر شب هلاک خود را…

ادامه مطلب

مرا با جمع رندانی که در دیرند ضم کردی

مرا با جمع رندانی که در دیرند ضم کردی چو دیر از غیر خالی شد در خلوت بهم کردی نهادی مجلس بزمی بر آواز رباب…

ادامه مطلب

ما بغیر از یار اول کس نمیگیریم یار

ما بغیر از یار اول کس نمیگیریم یار اختیار اولین یارست و کردیم اختیار هر زمان مهری و پیوندی نباشد سودمند هر زمان عهدی و…

ادامه مطلب

گفتم به چابکی ببرم جان ز دست عشق

گفتم به چابکی ببرم جان ز دست عشق خود هیچ یاد و هوش نیاورد مست عشق صد گونه مرهم ار بنهی سودمند نیست آنرا که…

ادامه مطلب

گر ز من جان طلبد دوست، روانی بدهم

گر ز من جان طلبد دوست، روانی بدهم پیش جانان نبود حیف؟ که جانی بدهم غلطم، چیست سر و جان و دل و دین و…

ادامه مطلب

گر آن کاری که من دانم بر آید

گر آن کاری که من دانم بر آید بهل تا در وفا جانم برآید من آن ایام دولت را چه گویم؟ که گوی او به…

ادامه مطلب

کام دلم نشد ز دهانت روا هنوز

کام دلم نشد ز دهانت روا هنوز و آن درد را که بود نکردم دوا هنوز بیگانه گشتم از همه خوبان به مهر تو وآن…

ادامه مطلب

غیر ازو هر چه هست بازی بود

غیر ازو هر چه هست بازی بود ما و من قصهٔ مجازی بود زود بگذر، که اصل ذات یکیست وین صفت‌ها بهانه‌سازی بود تو ز…

ادامه مطلب

عشق روی تو نه در خورد دل خام منست

عشق روی تو نه در خورد دل خام منست کاول حسن تو و آخر ایام منست از تو دارم هوسی در دل شوریده، ولی راه…

ادامه مطلب

صورت او را ز معنی آشنایی با دلست

صورت او را ز معنی آشنایی با دلست ورنه صورتها بسی دانم که از آب و گلست صورت بت کافری باشد پرستیدن ولی بت پرست…

ادامه مطلب

شب شد، به مستان اندکی تریاک بیداری بده

شب شد، به مستان اندکی تریاک بیداری بده رندان سیکی خواره را گر ساغری داری، بده زین حرفهای لاله گون چون لاله میسوزد دلم روی…

ادامه مطلب

سرم در عهد ترسایی شبی مهمان عشق آمد

سرم در عهد ترسایی شبی مهمان عشق آمد دلم با راهب دیرش جرس جنبان عشق آمد بز ناری میان بستم که هرگز باز نگشایم که…

ادامه مطلب

ساقی، بده شرابم، کندر چنین بهاری

ساقی، بده شرابم، کندر چنین بهاری نتوان شراب خوردن بی‌مطربی و یاری یاری لطیف باید، گوینده‌ای موافق تا می‌تواند از تن کردن بدل گذاری آن…

ادامه مطلب

زلف ترا بدیدم و مشکم ز یاد رفت

زلف ترا بدیدم و مشکم ز یاد رفت هر کو به دام زلف تو اندر فتاد رفت بر بوی باد زلف تو شب روز می‌کنم…

ادامه مطلب

ز تورانیان تنگ چشمی سواری

ز تورانیان تنگ چشمی سواری در ایران به زلف سیه کرد کاری که کافر نکردست بر دین پرستی که دشمن نکردست با دوستداری دهانش خموشی،…

ادامه مطلب

روز وداع گریه نه در حد دیده بود

روز وداع گریه نه در حد دیده بود توفان اشک تا به گریبان رسیده بود نزدیک بود کز غم من ناله برکشد از دور هر…

ادامه مطلب

دیریست تا ز دست غمت جان نمی‌بریم

دیریست تا ز دست غمت جان نمی‌بریم وقتست کز وصال تو جانی بپروریم نه‌نه، چه جای وصل؟ که ما را ز روزگار این مایه بس…

ادامه مطلب

دوش چون چشم او کمان برداشت

دوش چون چشم او کمان برداشت دلم از درد او فغان برداشت حیرت او زبان من در بست غیرتش بندم از زبان برداشت بنشینم به…

ادامه مطلب

دلم جز تو آهنگ یاری نکرد

دلم جز تو آهنگ یاری نکرد به غیر از تو میل کناری نکرد به طرف چمن در خزانی نرفت تماشای گل در بهاری نکرد به…

ادامه مطلب

دل من خستهٔ یاریست بی‌تو

دل من خستهٔ یاریست بی‌تو تنم در قید بیماریست بی‌تو مرا گوییکه بی‌من جان همی ده کرا خود غیر ازین کاریست بی‌تو؟ ترا در سر…

ادامه مطلب

دل از فراق شما دردمند خواهد بود

دل از فراق شما دردمند خواهد بود زمان هجر ندانم که چند خواهد بود؟ دریغم آید از آن، گوهر پسندیده که در تصرف هر ناپسند…

ادامه مطلب