روشنی طلعت تو ماه ندارد

روشنی طلعت تو ماه ندارد پیش تو گل رونق گیاه ندارد گوشه ابروی توست منزل جانم خوشتر از این گوشه پادشاه ندارد تا چه کند…

ادامه مطلب

دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد

دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد آه از آن نرگس جادو که چه…

ادامه مطلب

دوستان وقت گل آن به که به عشرت کوشیم

دوستان وقت گل آن به که به عشرت کوشیم سخن اهل دل است این و به جان بنیوشیم نیست در کس کرم و وقت طرب…

ادامه مطلب

دل از من برد و روی از من نهان کرد

دل از من برد و روی از من نهان کرد خدا را با که این بازی توان کرد شب تنهاییم در قصد جان بود خیالش…

ادامه مطلب

در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد

در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد حالتی رفت که محراب به فریاد آمد از من اکنون طمع صبر و دل و هوش مدار…

ادامه مطلب

خیال روی تو در هر طریق همره ماست

خیال روی تو در هر طریق همره ماست نسیم موی تو پیوند جان آگه ماست به رغم مدعیانی که منع عشق کنند جمال چهره تو…

ادامه مطلب

خسروا گوی فلک در خم چوگان تو باد

خسروا گوی فلک در خم چوگان تو باد ساحت کون و مکان عرصه میدان تو باد زلف خاتون ظفر شیفته پرچم توست دیده فتح ابد…

ادامه مطلب

چو دست بر سر زلفش زنم به تاب رود

چو دست بر سر زلفش زنم به تاب رود ور آشتی طلبم با سر عتاب رود چو ماه نو ره بیچارگان نظاره زند به گوشه…

ادامه مطلب

جز آستان توام در جهان پناهی نیست

جز آستان توام در جهان پناهی نیست سر مرا بجز این در حواله گاهی نیست عدو چو تیغ کشد من سپر بیندازم که تیغ ما…

ادامه مطلب

بیا که رایت منصور پادشاه رسید

بیا که رایت منصور پادشاه رسید نوید فتح و بشارت به مهر و ماه رسید جمال بخت ز روی ظفر نقاب انداخت کمال عدل به…

ادامه مطلب

به دور لاله قدح گیر و بی‌ریا می‌باش

به دور لاله قدح گیر و بی‌ریا می‌باش به بوی گل نفسی همدم صبا می‌باش نگویمت که همه ساله می پرستی کن سه ماه می…

ادامه مطلب

بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی

بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی آخرالامر گل کوزه گران خواهی شد حالیا فکر…

ادامه مطلب

با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی

با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی تا بی‌خبر بمیرد در درد خودپرستی عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید ناخوانده نقش مقصود…

ادامه مطلب

ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر

ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر زار و بیمار غمم راحت جانی به من آر قلب بی‌حاصل ما را بزن اکسیر مراد…

ادامه مطلب

ای پسته تو خنده زده بر حدیث قند

ای پسته تو خنده زده بر حدیث قند مشتاقم از برای خدا یک شکر بخند طوبی ز قامت تو نیارد که دم زند زین قصه…

ادامه مطلب

آن پیک نامور که رسید از دیار دوست

آن پیک نامور که رسید از دیار دوست آورد حرز جان ز خط مشکبار دوست خوش می‌دهد نشان جلال و جمال یار خوش می‌کند حکایت…

ادامه مطلب

از سر کوی تو هر کو به ملالت برود

از سر کوی تو هر کو به ملالت برود نرود کارش و آخر به خجالت برود کاروانی که بود بدرقه‌اش حفظ خدا به تجمل بنشیند…

ادامه مطلب

یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش

یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش می‌سپارم به تو از چشم حسود چمنش گر چه از کوی وفا گشت به صد مرحله…

ادامه مطلب

هر آن کو خاطر مجموع و یار نازنین دارد

هر آن کو خاطر مجموع و یار نازنین دارد سعادت همدم او گشت و دولت همنشین دارد حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل…

ادامه مطلب

ناگهان پرده برانداخته‌ای یعنی چه

ناگهان پرده برانداخته‌ای یعنی چه مست از خانه برون تاخته‌ای یعنی چه زلف در دست صبا گوش به فرمان رقیب این چنین با همه درساخته‌ای…

ادامه مطلب

معاشران گره از زلف یار باز کنید

معاشران گره از زلف یار باز کنید شبی خوش است بدین قصه‌اش دراز کنید حضور خلوت انس است و دوستان جمعند و ان یکاد بخوانید…

ادامه مطلب

مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو

مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو غلام چشم آن ترکم…

ادامه مطلب

گوهر مخزن اسرار همان است که بود

گوهر مخزن اسرار همان است که بود حقه مهر بدان مهر و نشان است که بود عاشقان زمره ارباب امانت باشند لاجرم چشم گهربار همان…

ادامه مطلب

گر ز دست زلف مشکینت خطایی رفت رفت

گر ز دست زلف مشکینت خطایی رفت رفت ور ز هندوی شما بر ما جفایی رفت رفت برق عشق ار خرمن پشمینه پوشی سوخت سوخت…

ادامه مطلب

کنون که در چمن آمد گل از عدم به وجود

کنون که در چمن آمد گل از عدم به وجود بنفشه در قدم او نهاد سر به سجود بنوش جام صبوحی به ناله دف و…

ادامه مطلب

عمریست تا به راه غمت رو نهاده‌ایم

عمریست تا به راه غمت رو نهاده‌ایم روی و ریای خلق به یک سو نهاده‌ایم طاق و رواق مدرسه و قال و قیل علم در…

ادامه مطلب

صلاح کار کجا و من خراب کجا

صلاح کار کجا و من خراب کجا ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس کجاست دیر مغان…

ادامه مطلب

شراب و عیش نهان چیست کار بی‌بنیاد

شراب و عیش نهان چیست کار بی‌بنیاد زدیم بر صف رندان و هر چه بادا باد گره ز دل بگشا و از سپهر یاد مکن…

ادامه مطلب

سرم خوش است و به بانگ بلند می‌گویم

سرم خوش است و به بانگ بلند می‌گویم که من نسیم حیات از پیاله می‌جویم عبوس زهد به وجه خمار ننشیند مرید خرقه دردی کشان…

ادامه مطلب

ساقیا سایه ابر است و بهار و لب جوی

ساقیا سایه ابر است و بهار و لب جوی من نگویم چه کن ار اهل دلی خود تو بگوی بوی یک رنگی از این نقش…

ادامه مطلب

زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد

زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد از سر پیمان برفت با سر پیمانه شد صوفی مجلس که دی جام و قدح می‌شکست باز به…

ادامه مطلب

روزگاریست که ما را نگران می‌داری

روزگاریست که ما را نگران می‌داری مخلصان را نه به وضع دگران می‌داری گوشه چشم رضایی به منت باز نشد این چنین عزت صاحب نظران…

ادامه مطلب

دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم

دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم و اندر این کار دل خویش به دریا فکنم از دل تنگ گنهکار برآرم آهی کآتش اندر…

ادامه مطلب

دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد

دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد شد سوی محتسب و کار به دستوری کرد آمد از پرده به مجلس عرقش پاک کنید تا نگویند…

ادامه مطلب

دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کرد

دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کرد تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد آن چه سعی است من اندر طلبت بنمایم…

ادامه مطلب

در خرابات مغان نور خدا می‌بینم

در خرابات مغان نور خدا می‌بینم این عجب بین که چه نوری ز کجا می‌بینم جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو خانه…

ادامه مطلب

خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم

خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم دل از پی نظر آید به سوی روزن چشم سزای تکیه گهت منظری نمی‌بینم منم ز عالم…

ادامه مطلب

خستگان را چو طلب باشد و قوت نبود

خستگان را چو طلب باشد و قوت نبود گر تو بیداد کنی شرط مروت نبود ما جفا از تو ندیدیم و تو خود نپسندی آن…

ادامه مطلب

چو سرو اگر بخرامی دمی به گلزاری

چو سرو اگر بخرامی دمی به گلزاری خورد ز غیرت روی تو هر گلی خاری ز کفر زلف تو هر حلقه‌ای و آشوبی ز سحر…

ادامه مطلب

تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج

تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج سزد اگر همه دلبران دهندت باج دو چشم شوخ تو برهم زده خطا و حبش به چین…

ادامه مطلب

بیا با ما مورز این کینه داری

بیا با ما مورز این کینه داری که حق صحبت دیرینه داری نصیحت گوش کن کاین در بسی به از آن گوهر که در گنجینه…

ادامه مطلب

به دام زلف تو دل مبتلای خویشتن است

به دام زلف تو دل مبتلای خویشتن است بکش به غمزه که اینش سزای خویشتن است گرت ز دست برآید مراد خاطر ما به دست…

ادامه مطلب

بشری اذ السلامه حلت بذی سلم

بشری اذ السلامه حلت بذی سلم لله حمد معترف غایه النعم آن خوش خبر کجاست که این فتح مژده داد تا جان فشانمش چو زر…

ادامه مطلب

این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی

این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی وین دفتر بی‌معنی غرق می ناب اولی چون عمر تبه کردم چندان که نگه کردم در…

ادامه مطلب

ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار

ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار ببر اندوه دل و مژده دلدار بیار نکته‌ای روح فزا از دهن دوست بگو نامه‌ای خوش خبر…

ادامه مطلب

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی دایم گل این بستان شاداب نمی‌ماند دریاب ضعیفان…

ادامه مطلب

آن کس که به دست جام دارد

آن کس که به دست جام دارد سلطانی جم مدام دارد آبی که خضر حیات از او یافت در میکده جو که جام دارد سررشته…

ادامه مطلب

افسر سلطان گل پیدا شد از طرف چمن

افسر سلطان گل پیدا شد از طرف چمن مقدمش یا رب مبارک باد بر سرو و سمن خوش به جای خویشتن بود این نشست خسروی…

ادامه مطلب

یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست

یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست حالیا خانه برانداز دل و دین من است تا…

ادامه مطلب

هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد

هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد خداش در همه حال از بلا نگه دارد حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست که آشنا…

ادامه مطلب