غزلیات ابوالمعانی بیدل
زبان فرسوده نقدی را که شد پا بسته سودایش
زبان فرسوده نقدی را که شد پا بسته سودایش قیامت دارد امروزی که در یادست فردایش محیطعشقبرمحرومیآنقطرهمیگرید که دهر از تنگ چشمی در صدف وامیکند…
زمینگیری ز جولانم چه امکانست وادارد
زمینگیری ز جولانم چه امکانست وادارد بروبرفتن ز خود چون شمع ر هرعضوپا دارد خط طومار یاهن آرایش مهر جفا درد به رنگ شاخ گل…
زهی خمخانهٔ حیرت،کلام هوش تسخیرت
زهی خمخانهٔ حیرت،کلام هوش تسخیرت دماغ موج می، آشفتهٔ نیرنگ تقریرت حدیث شکوه با این سادگی نتوان رقم کردن گهر حلکردنی دارد مدادکلک تحریرت شکایتنامهٔ…
زین شیشهٔ ساعت که مه و سال برآورد
زین شیشهٔ ساعت که مه و سال برآورد گرد عدم فرصت ما بال برآورد عمری ز حیا زحمت اوهام کشیدیم ما را خم دوش مژه…
سایهوار از نارسایان جهان غربتیم
سایهوار از نارسایان جهان غربتیم شخص طاقت رفته وما نقش پای طاقتیم عجزبینش جوهر ما را به خاک افکنده است یک مژه گر چشم برداریم…
سخت جانی از من محزون که باور داشتهست
سخت جانی از من محزون که باور داشتهست زندگانی بی تو این مقدار لنگر داشتهست خار خار موج در خونم قیامت میکند خنجر نازتنمیدانم چهجوهر…
سراغ دل نخواهی از من دیوانه پرسیدن
سراغ دل نخواهی از من دیوانه پرسیدن قیامت دارد از سیلاب راه خانه پرسیدن برون افتادهای از پردهٔ ناموس یکتایی نمیباید ز شاخ و برگ…
سرو بهار جلوه قد دلستان کیست
سرو بهار جلوه قد دلستان کیست پیغام فتنه، برق نگاه نهان کیست نگذشتهست اگر ز دلم لشکر غمت داغ جگر، نشان پی کاروان کیست اندیشهها…
سوار برق عمرم، نیست برگشتن عنانم را
سوار برق عمرم، نیست برگشتن عنانم را مگر نام توگیرم تا بگرداند زبانم را عدم کیفیتم خاصیت نقش قدم دارم خرامی تا به زیرپای خود…
شب به یاد آن لب خموش گذشت
شب به یاد آن لب خموش گذشت ناله شد شمع وگلفروشگذشت چشم بر جلوهای که وا کردیم پیش پیش نگاه هوش گذشت عمر رفت و…
شب گردش چشمت قدحی داد به خوابم
شب گردش چشمت قدحی داد به خوابم امروز چو اشک آینهٔ عالم آبم تا چشم بر این محفل نیرنگ گشودم چون شمع به توفان عرق…
شبی مشتاق رنگ آمیزی تصویر دل گشتم
شبی مشتاق رنگ آمیزی تصویر دل گشتم زگال مشق این فن بر سیاهی زد خجل گشتم غباری بودم از آشفتگی نومید آسودن پر افشانی عرقها…
شررواری ز فرصت رو نمای خویش میجویم
شررواری ز فرصت رو نمای خویش میجویم نگاه واپسینم خونبهای خویش میجویم به غیر از خانمانسوزی مقامی نیست عاشق را چو آتش گوشهٔ داغی برای…
شکوه مفلسی ما را به خاموشی علم دارد
شکوه مفلسی ما را به خاموشی علم دارد سفالین کوس درویشان ز بس خشک است نم دارد سر در جیب، آزاد است از فتراک آفتها…
شور جنون درقفسی با همه بیگانه برآ
شور جنون درقفسی با همه بیگانه برآ یک دو نفس ناله شو و از دل دیوانه برآ تاب وتب سبحه بهل، رشتهٔ زنارگسل قطرهٔ می!…
شیخ تا عزم بر نماز شکست
شیخ تا عزم بر نماز شکست صد وضو تازه کرد و باز شکست صوفی افکند بر زمین مسواک وجد دندان این گراز شکست شبهه درس…
صبحدم سیاره بال افشاند از دامان شب
صبحدم سیاره بال افشاند از دامان شب وقت پیری ریخت از هم عاقبت دندان شب اشک حسرت لازم ساز رحیل فتاده است شبنم صبح است…
صفحهٔ هستی شرر تاراج آهی میکنم
صفحهٔ هستی شرر تاراج آهی میکنم یک نگه سیر چراغان جلوهگاهی میکنم تا غبار من به ناز آسمانی پر زند مشت خاکی هست نذر شاهراهی…
طبع قناعت اختیار مصدر زیب و فر شود
طبع قناعت اختیار مصدر زیب و فر شود آب گهر دمد ز صبر خاک فسرده زر شود همت پیریام رساست ضعف حصول مدعاست هرچه به…
عالم همه داغست و ندارد اثر داغ
عالم همه داغست و ندارد اثر داغ در لالهستان نیستکسی را خبر داغ دل قابلگلکردن اسرار جنون نیست در زبر سیاهی است هنوزم سحر داغ…
عجز نپسندید از ما شکوهٔ قاتل بلند
عجز نپسندید از ما شکوهٔ قاتل بلند جز مژه گردی نشد از کوشش بسمل بلند هستی موهوم ما در حسرت ایجاد سوخت سایهواری هم نگردیدیم…
عشق اگر در جلوه آرد پرتو مقدور را
عشق اگر در جلوه آرد پرتو مقدور را ازگداز دل دهد روغن چراغ طور را عشق چونگرم طلب سازد سر پرشور را شعلهٔ افسرده پندارد…
عمرها شد از ادب موج گهر در دامنم
عمرها شد از ادب موج گهر در دامنم ننگ لغزیدن ندارم پای سر در دامنم با حلاوت آنقدر جوشیدم از یاد لبی کارزو چین شد…
عمریست سرشکی نزد از دیدهٔ تر موج
عمریست سرشکی نزد از دیدهٔ تر موج این بحر نهان کرد در آغوش گهر موج تحریک نفس آفت دلهای خموش است بر کشتی ما اره…
غبار خط زلعل او به رنگی سر برآورده
غبار خط زلعل او به رنگی سر برآورده که پنداری پر طوطی سر از شکر برآورده برون آورد چندین نقش دلکش خامهٔ قدرت به آن…
غفلت آهنگان که دل را ساز غوغا کردهاند
غفلت آهنگان که دل را ساز غوغا کردهاند از نفس بر خانهٔ آیینه، در واکردهاند از سر بیمغز این سوادپرستان امل بیضهها پنهان به زیر…
فالی از داغ زدم دل چمنآیین آمد
فالی از داغ زدم دل چمنآیین آمد ورق لاله به یک نقطه چه رنگین آمد جرأت سعی، دماغ تپشآرایی کیست پای خوابیدهٔ ما آبله بالین…
فسردن نیست ممکن دست بردارد ز پهلویم
فسردن نیست ممکن دست بردارد ز پهلویم رگ خواب است چون مخمل ز غفلت هر سر مویم به رنگ پرتو خورشید عالم را به زرگیرم…
فلک چه نقشکشد صرف بند و بست جبین
فلک چه نقشکشد صرف بند و بست جبین مگرزمین فکند طرحی ازنشست جبین به سجده نیز ز بار قبول نومیدیم زمین معبد ما بود پشت…
قماش رنگ ز بس بیحجاب میبافند
قماش رنگ ز بس بیحجاب میبافند به روی گل ز دریدن نقاب میبافند مباش منکر اسرار سینه چاکی ما به کارگاه سحر آفتاب میبافند ز…
خوشا عهدی که غم کوس تسلی میزد و دل هم
خوشا عهدی که غم کوس تسلی میزد و دل هم به کشت نادمیدن دانه ذوقی داشت حاصل هم درشت و نرم صحرای تعلق یک اثر…
قید هستی نیست مانع خاطرآزاده را
قید هستی نیست مانع خاطرآزاده را در دل مینا برونگردیست رنگ باده را خوابناکان را نمیباشد تمیز روز و شب ظلمت ونور است یکسان تن…
کجا الوان نعمت زین بساط آسان شود پیدا
کجا الوان نعمت زین بساط آسان شود پیدا که آدم ازبهشت آید برون تا نان شود پیدا تمیز لذت دنیا هم آسان نیست ای غافل…
کسی در بندغفلتماندهای چون منندید اینجا
کسی در بندغفلتماندهای چون منندید اینجا دو عالم یک درباز است و میجویمکلید اینجا سراغ منزل مقصد مپرس ازما زمینگیران به سعی نقش پا راهی…
که دم زند ز من و مادمی که ما تو نباشی
که دم زند ز من و مادمی که ما تو نباشی به این غرور که ماییم از کجا تو نباشی نفس چو صبح زدن بیحضور…
کی به آسانی دم آبم میسر میشود
کی به آسانی دم آبم میسر میشود دل به صد خون میگدازم تا لبی تر میشود گر به اینکلفت فغانم ربشه برگردون زند سدره تا…
گداز امن درین انجمن کم افتادست
گداز امن درین انجمن کم افتادست به خانهای که تویی سقف آن خم افتادست ز سعی اگر همه ناخن شوی چه خواهیکرد گره به رشتهٔ…
گر آن خروش جهان یکتا سری به این انجمن برآرد
گر آن خروش جهان یکتا سری به این انجمن برآرد جنونی انشا کند تحیر که عالمی را ز من برآرد خیال هر چند پر فشاند…
گر چراغ ازنفس سوخته بر میکردم
گر چراغ ازنفس سوخته بر میکردم شب هنگامهٔ تشویش سحر میکردم آرزو در غم نامحرمی فرصت سوخت کاشکی سیرگریبان شرر میکردم گرد اوهام رهایی نشکستم…
گر طمع دست طلب وامیکند
گر طمع دست طلب وامیکند بر قناعت خنده لب وامیکند گرم میجوشی به لذات جهان این شکر دکان تب وامیکند موج گوهر باش کارت بسته…
گرد مرا تحیّر، صبح جنون سبق کرد
گرد مرا تحیّر، صبح جنون سبق کرد دستی نداشت طاقت، جیبم چنین که شق کرد دل تشنهٔ جنونهاست از وهم و ظن مپرسید زین دست…
گرنه شرابم چرا ساقی خون خودم
گرنه شرابم چرا ساقی خون خودم زلف نیام از چه رو دام جنون خودم شعلهٔ یاقوت من در غم پرواز سوخت رنگی اگر بشکنم بال…
گلدستهٔ نزاکت حسنت که بسته است
گلدستهٔ نزاکت حسنت که بسته است کز بار جلوه رنگ بهارت شکسته است از ضعف انتظار تو در دیدهٔ ترم سررشته نگاه چو مژگان گسسته…
لب بیصرفه نوا جهل سبق میباشد
لب بیصرفه نوا جهل سبق میباشد خامه شایان عرق در خور شق میباشد با ادب باش که در انجمن یکتایی دعوی باطلت اندیشهٔ حق میباشد…
ما و من شور گرفتاریهاست
ما و من شور گرفتاریهاست ربشهٔ دانهٔ زنجیر صداست ازگل و سبزه این باغ مپرس عالمی پا به گل و سر به هواست . قید…
مپرسید از معاش خنده عنوانی که من دارم
مپرسید از معاش خنده عنوانی که من دارم از آبی ناشتاتر میشود نانی که من دارم دو روزم باید از ابرام هستی آب گردیدن بجز…
محوتسلیمیم اما سجده لغزش مایه بود
محوتسلیمیم اما سجده لغزش مایه بود سر خط پیشانی ما را مداد از سایه بود یک نفس با مهلتی سودا نکردیم آه عمر این حباب…
مژه خواباندم و دل را به جمعیت علم کردم
مژه خواباندم و دل را به جمعیت علم کردم تماشا پرگرانی داشت بر دوشیکه خمکردم ز دور ساغر امکان زدم فال فراموشی بر اعداد خیال…
مغز شد در سر پر شور من از سودا خشک
مغز شد در سر پر شور من از سودا خشک باده چون آبگهرگشت درین مینا خشک تشنهلب بس که دویدم به بیابان جنون گشت چون…
من آن غبارم که حکم نقشم به هیچ آیینه درنگیرد
من آن غبارم که حکم نقشم به هیچ آیینه درنگیرد اگر سراپا سحر برآیم شکست رنگم به بر نگیرد نشد ز سازم به هیچ عنوان…