رباعیات سلمان ساوجی
در وصل نماند بیش ازین تدبیرم
در وصل نماند بیش ازین تدبیرم پیشم بنشین دمی که پیشت میرم چون اشک ز چشم من جدا خواهی شد آخرکم آنکه در کنارت گیرم
چون حال دل من ز غمت گشت تباه
چون حال دل من ز غمت گشت تباه آویخت در آن زلف دل آشوب سیاه ز آنسان که در آتش سقر اهل گناه آرند به…
این عمر نگر چه محنت افزای آمد
این عمر نگر چه محنت افزای آمد وین درد نگر چه پای بر جای آمد درد از دل و چشم من به تنگ آمده بود…
ای ابر بهار خانه پرورده تست
ای ابر بهار خانه پرورده تست ای خار درون غنچه خون کرده تست ای غنچه عروس باغ در پرده تست این باد صبا این همه…
یاقوت لبا، لعل بدخشانی کو؟
یاقوت لبا، لعل بدخشانی کو؟ و آن راحت روح و راح ریحانی کو؟ گویند حرام در مسلمانی شد تو میخور و غم مخور مسلمانی کو؟
قسمم همه درد است و دوا چیزی نیست
قسمم همه درد است و دوا چیزی نیست در سینه به جز رنج و عنا چیزی نیست درد است گرفته سر و دستم در دست…
ز آن رو که هوا، بوی خوشت میگیرد
ز آن رو که هوا، بوی خوشت میگیرد دی را دمی از باد هوا نگریزد بر باد هوا بید به بویت ارزد در پای صبا…
در معده خالی ندهد مل ذوقی
در معده خالی ندهد مل ذوقی بی ساغر میندارد از گل ذوقی بی برگ و نوای عیش حاصل نشود از برگ گل و نوای بلبل…
چون چشم سیه بناز میگردانی
چون چشم سیه بناز میگردانی بر من غم دل دراز میگردانی شوخی است عظیم نرگس بیمارت خوش میگردد چو باز میگردانی
این اشک گریز پا که خونی من است
این اشک گریز پا که خونی من است در خون من از عین زبونی من است با اینهمه کز چشم من افتاد، دلم با اوست…
آورد بهم تیر و کمان را در دست
آورد بهم تیر و کمان را در دست تیر آمد و در خانه خویشش بنشست آمد به سر تیر کمان خانه فرو انصاف که نیک…
نی دولت آنکه یار غارت بینم
نی دولت آنکه یار غارت بینم نی فرصت آنکه در کنارت بینم ماهی که همه وقت ز دورت بینم عمری که همیشه در گذارت بینم