آنی که حسد مه از صفای تو برد

آنی که حسد مه از صفای تو برد گل پیرهن صبر برای تو درد چون ذره که جوشد بهوا داری مهر مرغ دل خلق در…

ادامه مطلب

آنرا که خیال دلفروزی باشد

آنرا که خیال دلفروزی باشد باید که دل او چو شمع سوزی باشد کاین حسن و جمال و نوجوانی و صفا همچون گل تازه پنج…

ادامه مطلب

آن چار کتاب حق که آمد ز نخست

آن چار کتاب حق که آمد ز نخست بیشک همه حجت الهی است درست قرآن که جوامع الکلم آمده است لب همه جمع کرد و…

ادامه مطلب

آسوده در لطف حق از هر سوریست

آسوده در لطف حق از هر سوریست آنجا نبری گمان که بر کس زوریست بر درگه بی نیازی حی غنی موریست سلیمان و سلیمان موریست…

ادامه مطلب

از جام کرم قسمت هر کس دوریست

از جام کرم قسمت هر کس دوریست وین درخور مشرب ار نباشد جوریست موسی صفت از معرف حق همه را طوریست ولیک طور هر کس…

ادامه مطلب

آخر ز جهان غرقه بخون باید رفت

آخر ز جهان غرقه بخون باید رفت وز دایره سپهر دون باید رفت زان روی بپیریت شود پشت دوتا کز این در کوتاه برون باید…

ادامه مطلب

یا رب مهل اندر گنه اندوختنم

یا رب مهل اندر گنه اندوختنم بنما ره علم و حکمت آموختنم از برق کرم چراغم افروخته کن هر چند چو شمع لایق سوختنم اهلی…

ادامه مطلب

هرچند بود کلید هر کار زبان

هرچند بود کلید هر کار زبان مگشای بقول هرزه بسیار زبان ایخواجه تو شمعی و سخن باد هواست خواهی نرود سرت نگهدار زبان اهلی شیرازی

ادامه مطلب

هر چیز که در علم تو معلوم بود

هر چیز که در علم تو معلوم بود موجود باشد اگر چه معدوم بود نخل دو جهان شکستن و ساختن در دست ارادت تو چون…

ادامه مطلب

هر چند که تنگدستی ای شاخ بهار

هر چند که تنگدستی ای شاخ بهار بوی کرم از تو میدمد لیل و نهار خوشباش که تنگدستی غنچه گل بهتر ز فراغ دستی شاخ…

ادامه مطلب

می را که خمار در کمین است چه سود

می را که خمار در کمین است چه سود خیرش بهزار شر قرین است چه سود گر سود تنست عقل و دین راست زیان سودی…

ادامه مطلب

مستی که ندامت از شرابش باشد

مستی که ندامت از شرابش باشد ور ترس خدا دلی کبابش باشد بهتر ز کسی که مست باشد ز غرور در سجده حق سری به…

ادامه مطلب

مجنون چه اگر تشنه بحسن لیلی است

مجنون چه اگر تشنه بحسن لیلی است لیلی بمثل قطره و مجنون سیلی است یونس بدرون ماهی اندر صورت ماهی بدرون یونس اندر معنی است…

ادامه مطلب

گه بر در کعبه ایم گه بر در دیر

گه بر در کعبه ایم گه بر در دیر گه همدم خویشیم و گهی محرم غیر خیر و شر کار حالیا پیدا نیست باشد که…

ادامه مطلب

گر منکر حشر و نشر و رستاخیزی

گر منکر حشر و نشر و رستاخیزی در نقش غلط ز عقل رنگ آمیزی هر شامگهت روز پسین است ز خواب هر صبح، قیامتی که…

ادامه مطلب

گر در همه آفاق بگردی چو نسیم

گر در همه آفاق بگردی چو نسیم کار همه کس بسنجی از طبع سلیم دشوار تر از سؤال کاری نبود خواهی ز کریم خواه و…

ادامه مطلب

گر با همه کس راست روی پیشه کنی

گر با همه کس راست روی پیشه کنی فردوس چو شیران خدا بیشه کنی هر نیک و بدی که با کسی خواهی کرد باید همه…

ادامه مطلب

کج دست که در مال کسانش نظر است

کج دست که در مال کسانش نظر است دستش ببرند اگر چه با صد هنرست دستی که شد از کجی در این باغ دراز چون…

ادامه مطلب

عمریست که میرود دل اندر ره دوست

عمریست که میرود دل اندر ره دوست ذره نبرد راه به منزلگه دوست اهلی بدل مست تو گر نیست امید نومید مباشی از دل آگه…

ادامه مطلب

عاشق شوی آنزمان که تن خاک کنی

عاشق شوی آنزمان که تن خاک کنی نقش بت پرست از دورن پاک کنی عاشق نشوی بدانکه چون لاله مست داغب بنهی و جامه یی…

ادامه مطلب

شیرین دهنا، شکر لبا، تازه خطا،

شیرین دهنا، شکر لبا، تازه خطا، با چین خط تو ذکر مشکست خطا ما را بجز از هجر و وصال تو بکس نی خوف عتابست…

ادامه مطلب

سبز شکرین که نیشکر بنده اوست

سبز شکرین که نیشکر بنده اوست صد جان بفدای یک شکر خنده اوست در دور لبش آب حیات است نهان پیداست که آب خضر شرمنده…

ادامه مطلب

زنهار که بد گفتن کس ورد مکن

زنهار که بد گفتن کس ورد مکن وین آتش شر قرین گوگرد مکن دانی که همیشه میجهد برق بلا پس خر من فتنه گرد خود…

ادامه مطلب

دوش از غم عمر رفته در منزل خویش

دوش از غم عمر رفته در منزل خویش در فکر فرو شدم دمی با دل خویش از حاصل عمر در کفم هیچ نبود شرمنده شدم…

ادامه مطلب

دردا که رسید پیری و داد نوید

دردا که رسید پیری و داد نوید کز صفحه عمر شسته شد خط امید بر آتش دلکش جوانی بنشست خاکستر ناامیدی از موی سپید اهلی…

ادامه مطلب

در عشق اساس چاره کردن نبود

در عشق اساس چاره کردن نبود کس سیریش از نظاره کردن نبود در بحر غم تو دست و پا چند زنم چون چاره بجز کناره…

ادامه مطلب

در باغ می از نیک و بد مردم مست

در باغ می از نیک و بد مردم مست چون میوه زهر ناک و شیرین همه هست دانا که هلاک جاهلان دید در او کرد…

ادامه مطلب

خضر ره ماست عقل در راهبری

خضر ره ماست عقل در راهبری غول ره تست نفس در شکل پری غولت بسراب خواند و خضر بآب هشدار کزین میانه بازی نخوری اهلی…

ادامه مطلب

جوری ز زمانه بر بد اندیش نرفت

جوری ز زمانه بر بد اندیش نرفت تا ظلمی از او بر سر درویش نرفت هر کس که جفا کرد جفا دید جزا باعدل خدا…

ادامه مطلب

تا کی ز خمار می سرافکنده شویم

تا کی ز خمار می سرافکنده شویم میریم بصد درد و دگر زنده شویم رسوای خلایقیم و از حق خجلیم تا کی ز خدا و…

ادامه مطلب

تا چشم بود به جام جمشید ترا

تا چشم بود به جام جمشید ترا کی آب دهد چشمه خورشید را تا بر سر سدره پا به همت ننهی کی دست رسد به…

ادامه مطلب

بی وجه مبخش و بی سبب نیز مزن

بی وجه مبخش و بی سبب نیز مزن درملک مثلا باغبان باش و چمن شاخی که گلی برآورد آبش ده خاری که خرابی کند از…

ادامه مطلب

بر مهر علی خوش نفسان میجوشند

بر مهر علی خوش نفسان میجوشند بر غیر علی هیچکسان میجوشند انس مگس نحل به میر نحل است بر کون خران خرمگسان میجوشند اهلی شیرازی

ادامه مطلب

با روی تو کآب زندگی از صافیست

با روی تو کآب زندگی از صافیست گر جلوه کند ماه ز نا انصافیست با شمع رخت چه حاجت خورشیدست کاین خانه تنگ را چراغی…

ادامه مطلب

ایسرو قد لاله رخ غنچه دهن

ایسرو قد لاله رخ غنچه دهن یاقوت لب سنگدل سیم دقن کس را چه وجود با وجود تو بود قربان تو با دهر که هست،…

ادامه مطلب

ای یوسف جان درون پیراهن تو

ای یوسف جان درون پیراهن تو نقد و جهان جوی است از خرمن تو مقصود زمین و آسمان گر طلبی گنجیست نهفته در طلسم تن…

ادامه مطلب

ای کز ستم تو راحتی می یابم

ای کز ستم تو راحتی می یابم وز خون لبت ملاحتی می یابم در گلشن حسن لاله زار رخ تو بر هر جگری جراحتی می…

ادامه مطلب

ای باد بیک سخن دلم خوش کردی

ای باد بیک سخن دلم خوش کردی زخم دل از آن عهد شکن خوش کردی جان تازه شد از پیام آنشوخ مرا خوش باد دلت…

ادامه مطلب

اهلی شب عشق آن دل افروز گذشت

اهلی شب عشق آن دل افروز گذشت روز غم ما نیز بصد سوز گذشت مانند سفیدی و سیاهی در چشم تا چشم بهم زدی شب…

ادامه مطلب

انوار فرشته از فلک میتابد

انوار فرشته از فلک میتابد جز کور دلی بر عدمش نشتابد کوری که بدست و پا بیابد همه چیز نقشی که در آیینه بود چون…

ادامه مطلب

آنرا که هنر نباشد و پایه بخت

آنرا که هنر نباشد و پایه بخت هرگز نشود کسی بزیبایی رخت از میوه شجر عزیز باشد نه ز برگ بی میوه چه سود برگ…

ادامه مطلب

آن شاهد بین که نغزی عجبست

آن شاهد بین که نغزی عجبست وان چشم که بادام دو مغزی عجبست چون بوالهوسان پا مفشارید بوصل زانروی که وصل پای لغزی عجبست اهلی…

ادامه مطلب

از هر چه در این دایره موجود بود

از هر چه در این دایره موجود بود مقصود شناسایی معبود بود مقصود حق از وجود ما معرفتست ور نی ز وجود ما چه مقصود…

ادامه مطلب

از شصت گذشت عمر و رهبر نشدیم

از شصت گذشت عمر و رهبر نشدیم گامی ز ره کام فراتر نشدیم سر بر در مقصود زدیم اینهمه عمر او در نگشود ما هم…

ادامه مطلب

آدم بطهارت و تمیز است عزیز

آدم بطهارت و تمیز است عزیز بهتر ز طهارت و تمیزست چه چیز در گربه تمیز دست و رو شستن هست از گربه کم است…

ادامه مطلب

یارب سگ کوی مقبلی ساز مرا

یارب سگ کوی مقبلی ساز مرا آیینه ز عشق منجلی ساز مرا اقبال جهان مرا جوی نیست قبول مقبول محمد و علی ساز مرا اهلی…

ادامه مطلب

یارب بکام دولت خویش رسی

یارب بکام دولت خویش رسی یعنی بکمال همت خویش رسی هر چند گذشت از فلک مرتبه ات خواهم که بصدمرتبه زین بیش رسی اهلی شیرازی

ادامه مطلب

هر که سگ تست بر دری ننشیند

هر که سگ تست بر دری ننشیند غیر از تو بهیچ دلبری ننشیند هر روز چو بلبل نسراید به گلی هر لحظه بشاخ دیگری ننشیند…

ادامه مطلب

هر چیز که نوبهار و نوبر باشد

هر چیز که نوبهار و نوبر باشد چون پیر شود ضعیف و لاغر باشد اما می تلخ وعشق شیرین دهنان هر چند کهن شود جوان…

ادامه مطلب

هر چند که جز بلطف باری نخوری

هر چند که جز بلطف باری نخوری سعیی بنما که تا نکاری نخوری چون طفل اگرت شیر مادرت روزیست بی آنکه طلب کنی بزاری نخوری…

ادامه مطلب