مطالع – صائب تبریزی
خرد دانست آن که جرم خویش را بیچاره شد
خرد دانست آن که جرم خویش را بیچاره شد آدم از جنت برای گندمی آواره شد
حسن هیهات است بردارد نظر از روی خویش
حسن هیهات است بردارد نظر از روی خویش گل ز شبنم می نهد آینه بر زانوی خویش
چه شد که مجلس ما را ز شمع زیور نیست
چه شد که مجلس ما را ز شمع زیور نیست بیاض گردن مینا ز صبح کمتر نیست
چشم صیاد تو ترسانده است چشم ناز را
چشم صیاد تو ترسانده است چشم ناز را بی زبان کرده است سحر غمزه ات اعجاز را
تکیه گاه خلق، لطف حق تعالی بس بود
تکیه گاه خلق، لطف حق تعالی بس بود بستر و بالین ماهی آب دریا بس بود
پیوسته ما ز فکر دو عالم مشوشیم
پیوسته ما ز فکر دو عالم مشوشیم ما از دو خانه همچو کمان در کشاکشیم
بی حیا گر غوطه در گوهر زند بی مایه است
بی حیا گر غوطه در گوهر زند بی مایه است شرم روی نیکوان را بهترین پیرایه است
به ظاهر چین در ابرو گرچه آن نازآفرین دارد
به ظاهر چین در ابرو گرچه آن نازآفرین دارد به قدر بند نی تنگ شکر در آستین دارد
به آسانی شود دلها مسخر گوشه گیران را
به آسانی شود دلها مسخر گوشه گیران را ید طولاست در صید مگس ها عندلیبان را
این شور در جهان نه از افلاک و انجم است
این شور در جهان نه از افلاک و انجم است هر فتنه ای که هست (به) زیر سر خم است
از موی چو کافور دلم بیت حزن شد
از موی چو کافور دلم بیت حزن شد سررشته خوشحالی من تار کفن شد
از خود گسسته، بار به دنیا نمی شود
از خود گسسته، بار به دنیا نمی شود مریم گران ز حمل مسیحا نمی شود
آبروی دیده ها باشد ز اشک آتشین
آبروی دیده ها باشد ز اشک آتشین کاسه دریوزه می گردد نگین دان بی نگین