قطعات سلمان ساوجی
موجب جمعیت نجوم به عقرب
موجب جمعیت نجوم به عقرب کرد از گردون سوال شاه زمانه گفت که چون رایتت به عزم توجه لشکری آراست کش نبود کرانه میر سپاه…
گر چه از اندیشه این واقعه
گر چه از اندیشه این واقعه خلق را دردل به غیر از غم نماند ظل احمد باد اگر شد ایمنه عمر عیسی باد اگر مریم…
شهی که شنقر عنقا شکار او را ماه
شهی که شنقر عنقا شکار او را ماه کلاه گوشه خورشید زنگ زرین است چو باز سر علمش راهمای گردون دید به چرخ گفت نظر…
ز هجرت نبوی رفته هفصد و چل و چار
ز هجرت نبوی رفته هفصد و چل و چار در آخر رجب افتاد اتفاق حسن زنی چگونه زنی خیر خیرات حسان به زور بازوی خود…
خواجه از فرط بزرگی همچو ….. شد که دماغ
خواجه از فرط بزرگی همچو ….. شد که دماغ لاجرم بهر بزرگان *** نجنباند ز جا راستی وضع بزرگی*** من دارد که او چون ببیند…
چشم و چراغ شرع که ذات منورت
چشم و چراغ شرع که ذات منورت از پای تا به سر همه عین سعادت است قاضی هفت کشور پیروزه رنگ را از بندگی تو…
به نسب نیست نسبت مردم
به نسب نیست نسبت مردم هر کسی را به نفس خود شرف است شرف در به جوهر خویش است نه ز پاکی جوهر صدف است
ایا دریای جود و کان همت
ایا دریای جود و کان همت که گردون مروت را مداری ترا زان گوهر نایاب کان است به رنگ لعل و بوی مشک تاری کرم…
ای خیام دولتت برکنده دور آسمان
ای خیام دولتت برکنده دور آسمان چون خیامت بارگاه آسمان برکنده باد جز که چشم حاسدان از باغ شاهی برنکند سر و قدت را که…
اکمل دولت و دین ای شرف منصب تو
اکمل دولت و دین ای شرف منصب تو در کمال شرف و قدر ازان سوی کمال زهره را از حسد مجلس لطفت هر شب بوده…
میر سید میشناسی بنده را
میر سید میشناسی بنده را تا نجویی زینهار آزار من زحمتم بسیار دادی وین زمانه رحمتی فرما ولی بر خویشتن
کرا مجال بود کز زبان همچومنی
کرا مجال بود کز زبان همچومنی حکایتی برساند به بارگاه وزیر زمین ببوسد و بعد از دعا خطاب کند که ای جناب تو والاتر از…
شها قمری طوقدار تو آمد
شها قمری طوقدار تو آمد که تا آستان بوسد و باز گردد اگر هست ره تا چو دولت در آید وگر نیست چون بلا باز…
ز پیری جهان دیده کردم سوالی
ز پیری جهان دیده کردم سوالی که بهر معیشت ز مال بضاعت چه سرمایه سازم که سودی کند گفت اگر میتوانی قناعت قناعت
خسروا یاد میکنم هر دم
خسروا یاد میکنم هر دم به سر تخت خسروی سوگند که به همراهی مواکب شاه هست چون دیدهام دل اندر بند چشم زخمی رسید ناگاهم…
چشم من جای تو بود ای نور چشم
چشم من جای تو بود ای نور چشم رفتی و ماند از تو خالی جای تو چشم خود را اگر نمیبینم رواست چون نبینم بی…
به سال هفتصد و هفتاد و پنج گشت خراب
به سال هفتصد و هفتاد و پنج گشت خراب به آب شهر معظم که خاک بر سر آب دریغ روضه بغداد، آن بهشت آباد که…
ای وزیری که از خدا همه وقت
ای وزیری که از خدا همه وقت روی بخت تو تازه میخواهم تا به اکنون نخواستم چیزی از تو اکنون اجازه میخواهم
ای خسروی که دست و دل کامگار تو
ای خسروی که دست و دل کامگار تو کار جهان به تیغ جهانگیر میکنند شیران رایت تو هژبران رزم را در مرغزار معرکه به نخجیر…
الا ای آفتاب مشرق فضل
الا ای آفتاب مشرق فضل که تاب مهرت اندر جان ماه است عنان تا تافتی بر جانب شام جهان در چشم من چون شب سیاه…
میر مسعود پیر گشت و هنوز
میر مسعود پیر گشت و هنوز همچو اطفال کعب میبازد قدمی و دمی عجب دارد که بدین تیزد و بدان تازد هر کجا او قدم…
کدام پیک مبارک قدم دعای مرا
کدام پیک مبارک قدم دعای مرا برد به حضرت خورشید آسمان مقدار پس از دعاب و زمین بوس گوید ای شاهی که چرخ را همه…
شنودم که میگفت بشوده به شیخ
شنودم که میگفت بشوده به شیخ که احوال حاجی است در اضطراب چه من دوش خوابی عجب دیدهام که سیلی در آمد ز کوه زراب…
ز دور دایره این محیط پرگاری
ز دور دایره این محیط پرگاری نصیب من همه سرگشتگی است پنداری نشستهام به کناری چو چنگ سر در پیش فتاده در پس زانو و…
خسروا نایبان استیفا
خسروا نایبان استیفا کار بر من دراز میگیرند وجه انعام پار و امسالم میدهند و فراز میگیرند پنج امسال میدهند ولی چار پارینه باز میگیرند
جهنمی زنک زن
جهنمی زنک زن مشابه است به بی دولتی و بی دینی خرست و جاهل و عامی و بی معامله گوی ولی چه سود که بیچاره…
بر بتان، حسن و جوانی مفروش
بر بتان، حسن و جوانی مفروش ای جوان گرچه به غایت خوبی بی زرت کار میسر نشود گر تو خود یوسف بن یعقوبی حلقه بی…
ای وجودت سبب راحت و آسایش خلق
ای وجودت سبب راحت و آسایش خلق به وجودت ابدا زحمت و رنجی مرساد از ره راستی اندر چمن دین سروی خاطرت باد چو سرو…
ای سکندر دولتی کاوصاف لطفت دم به دم
ای سکندر دولتی کاوصاف لطفت دم به دم میگشاید از زبان، صد چشمه حیوان مرا تا قضا بستان سرای دولتت را ساخت، ساخت بلبل دستان…
آصف کفایتا لطف و رافتت
آصف کفایتا لطف و رافتت با آنکه طبع بنده لطیف است چون کنم از درد چشم نیست مجال ترددم لیکن حضور خواجه شریف است چون…
هوس مملکت چرا نبود
هوس مملکت چرا نبود بعد ازین هر گدا و تونی را که به جای خلیفه در بغداد بنشاندند کازرونی را
نفس من اگر چه جانبخش است
نفس من اگر چه جانبخش است جگرم غرق خون چو مشک بود گرچه دریا به ابر آب دهد لب دریا همیشه خشک بود
عقل را گفتم که عمری پیش ازین چوپانیان
عقل را گفتم که عمری پیش ازین چوپانیان گردن از گردون گردان از چه میافراشتند این زمان آخر چرا زین سان جدا از خان مان…
شتر وابچه دیار عرب
شتر وابچه دیار عرب کرد قیتولهای مردم پر نفس من نیز رغبتی میکرد گفتم ای نفس فی السلامه مر شتر وابچه عرب چه کنی مه…
دیگر آن است که محبوب جهان سقری شاه
دیگر آن است که محبوب جهان سقری شاه آمد از بندگی شاه که میفرماید رو بگو بنده دیرینه ما سلمان را که بخواه از کرمم…
خسروا این امیر کرمان چند
خسروا این امیر کرمان چند کفن خود چو کرم پیله تند خیل کرمان تو مورگیر و ملخ با سلیمان و ملک او چه زند آفرین…
جهان مجد و معالی رشید دولت و دین
جهان مجد و معالی رشید دولت و دین زهی به جاه و جمال تو چشم جان روشن به فیض ابر کفت بحر و بر چنان…
به حق المعرفت هر کس چه داند کازر و نی را
به حق المعرفت هر کس چه داند کازر و نی را منش دانم بد اندیشی است بد نفسی بد آموزی سیه کاری سیه ماری سیه…
ای وزیری که فلک حلقه به گوش در توست
ای وزیری که فلک حلقه به گوش در توست خود فلک را چه دری بهتر ازین میباید پرتو رای تو را دید خرد گفت مرا…
ای خداوندی که هر روز از درت
ای خداوندی که هر روز از درت مژده فتحی دگر میآیدم درگرفت از دولتت کارم چو شمع این زمان پروانهای میبایدم
آنکه از کبر، یک وجب میدید
آنکه از کبر، یک وجب میدید از سر خویش تا به افسر هور وانکه میگفت شیر معرکهام دولت شاه ساخت او را کور قوت الظهر…
وزیرا جهان قحبه بی وفاست
وزیرا جهان قحبه بی وفاست تو را زین چنین قحبهای ننگ نیست برون زین فراخی دگر را بخواه خدای جهان را جهان تنگ نیست
می که نفع است درو در خوردست
می که نفع است درو در خوردست گرچه بیش از همه بدنام و دنی است خار کو ما در گلبرگ طری است ز آنچه آزار…
فراز تخت معانی چو کوس فضل زنم
فراز تخت معانی چو کوس فضل زنم سبق ز جمله اقران خود مرا باشد عنایت و کرمت گر شود پذیر فتار سپهر در صدد بندگان…
شبی زبان فصاحت ز منهیان خرد
شبی زبان فصاحت ز منهیان خرد سوال کرد غرض آنکه مدتی است مدید که بر خلاف طباع زمانه میبینم که حصن ملک حصین است و…
دیگر از خرج پرو دخل کمش چندی قرض
دیگر از خرج پرو دخل کمش چندی قرض هست و فرض است که قرض غرما باز دهد بنده را غیر در شاه دری دیگر نیست…
خسرو یم یمین امیر علی
خسرو یم یمین امیر علی صورت رحمت علی علیم ای مزین به مدحتت اقلام وی مرفه به دولتت اقلیم هم جناب تو با ستاره قرین…
جهان جود و مروت سپهر فضل و کرم
جهان جود و مروت سپهر فضل و کرم که خاک پای تو را چاکرست آب حیات ز حزم و عزم تو آن لاف میزنیم دایم…
بلقیس ثانی ای که صد پایه رای تو
بلقیس ثانی ای که صد پایه رای تو بالای دست را بعه آسمان نشست لطفت به آستین کرم پاک میکند گردی که گرد دامن آخر…
ای مرغ جان طلب کن ازین آتشین قفس
ای مرغ جان طلب کن ازین آتشین قفس راه برون شدن که تو را هم قفس نماند زان دوستان خاصی که دیدید در دیار دردا…