نوبهار از خوید و گل‌آراست گیتی رنگ رنگ

نوبهار از خوید و گل‌آراست گیتی رنگ رنگ ارغوانی گشت خاک و پرنیانی گشت سنگ گل شکفت و لاله بنمود از نقاب سرخ روی آن…

ادامه مطلب

در وصف بهار و مدح میرکامگار

در وصف بهار و مدح میرکامگار اندر آمد نوبهاری چون مهی چون بهشت عدن شد هر مهمهی بر سر هر نرگسی ماهی تمام شش ستاره…

ادامه مطلب

در مدح خواجه احمد وزیر سلطان مسعود غزنوی

در مدح خواجه احمد وزیر سلطان مسعود غزنوی ابر آذاری چمن‌ها را پر از حورا کند باغ پر گلبن کند، گلبن پر از دیبا کند…

ادامه مطلب

چو از زلف شب باز شد تاب‌ها

چو از زلف شب باز شد تاب‌ها فرو مرد قندیل محراب‌ها سپیده‌دم، از بیم سرمای سخت بپوشید بر کوه سنجاب‌ها به میخوارگان ساقی آواز داد…

ادامه مطلب

گرفتمت که رسیدی بدانچه می‌طلبی

گرفتمت که رسیدی بدانچه می‌طلبی گرفتمت که شدی آنچنان که می‌بایی نه هر چه یافت کمال از پیش بود نقصان نه هر چه داد، ستد…

ادامه مطلب

در وصف بهار و مدح شهریار

در وصف بهار و مدح شهریار نوبهار آمد و آورد گل تازه فراز می خوشبوی فزار آور و بربط بنواز ای بلنداختر نام‌آور، تا چند…

ادامه مطلب

در مدح خواجه طاهر

در مدح خواجه طاهر بینی آن بیجاده عارض لعبت حمری قبای سنبلش چون پر طوطی، روی چون فر همای جعد پرده پرده در هم همچو…

ادامه مطلب

خوشا قدح نبیذ بوشنجه

خوشا قدح نبیذ بوشنجه هنگام صبوح، ساقیا، رنجه نه نرد و نه تخته نرد پیش ما نه محضر و نه قباله و بنجه نظاره به…

ادامه مطلب

فغان ازین غراب بین و وای او

فغان ازین غراب بین و وای او که در نوا فکندمان نوای او غراب بین نیست جز پیمبری که مستجاب زود شد دعای او غراب…

ادامه مطلب

در وصف بهار و مدح خواجه علی‌بن محمد

در وصف بهار و مدح خواجه علی‌بن محمد هنگام بهارست و جهان چون بت فرخار خیز ای بت فرخار، بیار آن گل بی‌خار آن گل…

ادامه مطلب

در مدح اسپهبد

در مدح اسپهبد بینی آن ترکی که او چون برزند بر چنگ، چنگ از دل ابدال بگریزد به صد فرسنگ، سنگ بگسلد بر اسب عشق…

ادامه مطلب

به فال نیک و به روز مبارک شنبد

به فال نیک و به روز مبارک شنبد نبیذگیر و مده روزگار نیک به بد به دین موسی امروز خوشترست نبیذ بخور موافقتش را نبیذ…

ادامه مطلب

شبی دراز، می سرخ من گرفته به چنگ

شبی دراز، می سرخ من گرفته به چنگ میی بسان عقیق و گداخته چون زنگ به دست راست شراب و به دست چپ زلفین همی‌خوریم…

ادامه مطلب

در وصف بهار و مدح ابو حرب بختیار محمد

در وصف بهار و مدح ابو حرب بختیار محمد نوروز، روزگار مجدد کند همی وز باغ خویش باغ ارم رد کند همی نرگس میان باغ…

ادامه مطلب

در لغز شمع و مدح حکیم عنصری

در لغز شمع و مدح حکیم عنصری ای نهاده بر میان فرق جان خویشتن جسم ما زنده به جان و جان تو زنده به تن…

ادامه مطلب

جز به چشم عظمت هر که درو در نگرد

جز به چشم عظمت هر که درو در نگرد مژه در دیدهٔ او خار مغیلان گردد گر نسیم کرمش بر در دوزخ به جهد هاویه…

ادامه مطلب

غرابا مزن بیشتر زین نعیقا

غرابا مزن بیشتر زین نعیقا که مهجور کردی مرا ازعشیقا نعیق تو بسیار و ما را عشیقی نباید به یک دوست چندین نعیقا ایا رسم…

ادامه مطلب

در وصف اسب و مدح شهریار

در وصف اسب و مدح شهریار آفرین زان مرکب شبدیز فعل رخش خوی اعوجی مادرش و آن مادرش را یحموم شوی گاه بر رفتن چو…

ادامه مطلب

در مدح ابوحرب بختیار

در مدح ابوحرب بختیار ساقی بیا که امشب ساقی به کار باشد زان ده مرا که رنگش چون جلنار باشد می ده چهار ساغر، تا…

ادامه مطلب

خیز بترویا! تا مجلس زی سبزه بریم

خیز بترویا! تا مجلس زی سبزه بریم که جهان تازه شد و ما ز جهان تازه‌تریم بر بنفشه بنشینیم و پریشیم خطت تا به دو…

ادامه مطلب

می بر کف من نه که طرب را سبب اینست

می بر کف من نه که طرب را سبب اینست آرام من و مونس من روز و شب اینست تریاق بزرگست و شفای همه غمها…

ادامه مطلب

در مدح وزیر سلطان مسعود غزنوی

در مدح وزیر سلطان مسعود غزنوی الا یا خیمگی! خیمه فروهل که پیشاهنگ بیرون شد ز منزل تبیره زن بزد طبل نخستین شتربانان همی‌بندند محمل…

ادامه مطلب

در مدح ابوالحسن بن علی‌بن موسی

در مدح ابوالحسن بن علی‌بن موسی رفت سرما و بهار آمد چون طاووسی به سوی سبزه برون آمد هر محبوسی هر زمان نوحه کند فاخته،…

ادامه مطلب

به دهقان کدیور گفت انگور

به دهقان کدیور گفت انگور مرا خورشید کرد آبستن از دور کمابیش از صد وهفتاد شد روز بدم در بستر خورشید پر نور میان ما،…

ادامه مطلب

سپیده‌دم که وقت کار عامست

سپیده‌دم که وقت کار عامست نبیذ غارجی رسم کرامست مرا ده ساقیا جام نخستین که من مخمورم و میلم به جامست ولیکن لختکی باریکتر ده…

ادامه مطلب

در مدح منوچهربن قابوس

در مدح منوچهربن قابوس برآمد ز کوه ابر مازندران چو مار شکنجی و ماز اندر آن بسان یکی زنگی حامله شکم کرده هنگام زادن گران…

ادامه مطلب

در مدح ابوالحسن عمرانی

در مدح ابوالحسن عمرانی صنما! گرد سرم چند همی‌گردانی زشتی از روی نکو زشت بود گر دانی یا بکن آنچه شب و روز همی وعده…

ادامه مطلب

بساز چنگ و بیاور دوبیتی و رجزی

بساز چنگ و بیاور دوبیتی و رجزی که بانگ چنگ فرو داشت عندلیب رزی رسید پیشرو کاروان ماه خزان طناب راحله بربست روزگار خزی جهان…

ادامه مطلب

درمدح علی‌بن عمران

درمدح علی‌بن عمران جهانا چه بدمهر و بدخو جهانی چو آشفته بازار بازارگانی به درد کسان صابری اندرو تو به بدنامی خویش همداستانی به هر…

ادامه مطلب

در وصف بهار و مدح خواجه طاهر

در وصف بهار و مدح خواجه طاهر باد نوروزی همی در بوستان سامر شود تا به سحرش دیدهٔ هر گلبنی ناظر شود گل که شب…

ادامه مطلب

در مدح خواجه ابوالعباس

در مدح خواجه ابوالعباس بیار ساقی زرین نبید و سیمین کاس به باده حرمت و قدر بهار را بشناس نبید خور که به نوروز هر…

ادامه مطلب

ای دل چو هست حاصل کار جهان عدم

ای دل چو هست حاصل کار جهان عدم بر دل منه ز بهر جهان هیچ بار غم افکنده همچو سفره مباش از برای نان همچون…

ادامه مطلب

دوستان! وقت عصیرست و کباب

دوستان! وقت عصیرست و کباب راه را گرد نشانده‌ست سحاب سوی رز باید رفتن به صبوح خویشتن کردن مستان و خراب نیمجوشیده عصیر از سر…

ادامه مطلب

در مدح فضل‌بن محمد حسینی

در مدح فضل‌بن محمد حسینی یکی سخنت بگویم گر از رهی شنوی یکی رهت بنمایم اگر بدان بروی سبوی بگزین، تا گردی از مکاره دور…

ادامه مطلب

در صنعت «جمع و تقسیم» و مدح فرماید

در صنعت «جمع و تقسیم» و مدح فرماید بزن ای ترک آهو چشم آهو از سر تیری که باغ و راغ و کوه و دشت…

ادامه مطلب

این قصر خجسته که بنا کرده‌ای امسال

این قصر خجسته که بنا کرده‌ای امسال با غرفهٔ فردوس به فردوس قرینست همچون حرمش طالع سعدست و مبارک همچون ارمش نقش مهنا و گزینست…

ادامه مطلب

در وصف نوروز و مدح خواجه ابوالحسن بن حسن

در وصف نوروز و مدح خواجه ابوالحسن بن حسن روزی بس خرمست، می‌گیر از بامداد داد زمانه بده کایزد داد تو داد خواسته داری و…

ادامه مطلب

در مدح شیخ العمید(ابوسهل زوزنی)

در مدح شیخ العمید(ابوسهل زوزنی) چنین خواندم امروز در دفتری که زنده‌ست جمشید را دختری بود سالیان هفتصد هشتصد که تا اوست محبوس در منظری…

ادامه مطلب

در صفت بهار و مدح ابوالحسن

در صفت بهار و مدح ابوالحسن نوبهار آمد و آورد گل و یاسمنا باغ همچون تبت و راغ بسان عدنا آسمان خیمه زد از بیرم…

ادامه مطلب

با رخت ای دلبر عیار یار

با رخت ای دلبر عیار یار نیست مرا نیز به گل کار کار تا رخ گلنار تو رخشنده گشت بر دل من ریخته گلنار نار…

ادامه مطلب

در وصف نوروز و مدح خواجه احمدبن عبدالصمد وزیر

در وصف نوروز و مدح خواجه احمدبن عبدالصمد وزیر نوروز روز خرمی بیعدد بود روز طواف ساقی خورشید خد بود مجلس به باغ باید بردن،…

ادامه مطلب

در مدح علی‌بن محمد

در مدح علی‌بن محمد شبی گیسو فروهشته به دامن پلاسین معجر و قیرینه گرزن بکردار زنی زنگی که هرشب بزاید کودکی بلغاری آن زن کنون…

ادامه مطلب

در شرح شکایت

در شرح شکایت گاه توبه کردن آمد از مدایح و ز هجی کز هجی بینم زیان و از مدایح سود نی گر خسیسانرا هجی گویی،…

ادامه مطلب

ای بت زنجیر جعد، ای آفتاب نیکوان

ای بت زنجیر جعد، ای آفتاب نیکوان طلعت خورشید داری، قامت فردوسیان نافرید ایزد زخوبان جهان چون تو کسی دلربا و دلفریب و دلنواز و…

ادامه مطلب

نوروز برنگاشت به صحرا به مشک و می

نوروز برنگاشت به صحرا به مشک و می تمثالهای عزه و تصویرهای می بستان بسان بادیه گشته‌ست پرنگار از سنبلش قبیله و از ارغوانش حی…

ادامه مطلب

در وصف جشن مهرگان و مدح ابوحرب بختیار

در وصف جشن مهرگان و مدح ابوحرب بختیار برخیز هان ای جاریه، می در فکن در باطیه آراسته کن مجلسی، از بلخ تا ارمینیه آمد…

ادامه مطلب

در مدح فضل بن محمد حسینی

در مدح فضل بن محمد حسینی به نام خداوند یزدان اعلی که دارای دهرست و دادار مولی ملیک سماوات و خلاق ارضین به فرمان او…

ادامه مطلب

در شکایت از حسودان و دشمنان خود می‌فرماید

در شکایت از حسودان و دشمنان خود می‌فرماید حاسدان بر من حسد کردند و من فردم چنین داد مظلومان بده ای عز میر مؤمنین شیر…

ادامه مطلب

ای با عدوی ما گذرنده ز کوی ما

ای با عدوی ما گذرنده ز کوی ما ای ماهروی شرم نداری ز روی ما؟ نامم نهاده بودی بدخوی جنگجوی با هر کسی همی گله…

ادامه مطلب

همی‌ریزد میان باغ، لؤلؤها به زنبرها

همی‌ریزد میان باغ، لؤلؤها به زنبرها همی‌سوزد میان راغ، عنبرها به مجمرها ز قرقویی به صحراها، فروافکنده بالش‌ها ز بوقلمون به وادی‌ها، فروگسترده بسترها زده…

ادامه مطلب