غزلیات – مولانا جلال الدین محمد بلخی
من دی نگفتم مر تو را کای بینظیر خوش لقا
من دی نگفتم مر تو را کای بینظیر خوش لقا ای قد مه از رشک تو چون آسمان گشته دوتا امروز صد چندان شدی حاجب…
مندیش از آن بت مسیحایی
مندیش از آن بت مسیحایی تا دل نشود سقیم و سودایی لاحول کن و ره سلامت گیر مندیش از آن جمال و زیبایی فرصت ز…
مه ما نیست منور تو مگر چرخ درآیی
مه ما نیست منور تو مگر چرخ درآیی ز تو پرماه شود چرخ چو بر چرخ برآیی کی بود چرخ و ثریا که بشاید قدمت…
می رسد بوی جگر از دو لبم
می رسد بوی جگر از دو لبم می برآید دودها از یاربم می بنالد آسمان از آه من جان سپردن هر دمی شد مذهبم اندکی…
میر خوبان را دگر منشور خوبی دررسید
میر خوبان را دگر منشور خوبی دررسید در گل و گلزار و نسرین روح دیگر بردمید با ملیحا زاده الرحمن احسانا جدید یا منیرا زاده…
ناله بلبل بهار کنیم
ناله بلبل بهار کنیم تا بدان بلبلان شکار کنیم کار او ناز و کار ما لابه است گر ننالیم پس چه کار کنیم در گلستان…
نزدیک توام مرا مبین دور
نزدیک توام مرا مبین دور پهلوی منی مباش مهجور آن کس که بعید شد ز معمار کی گردد کارهاش معمور چشمی که ز چشم من…
نکو بنگر به روی من نه آنم من که هر باری
نکو بنگر به روی من نه آنم من که هر باری ببین دریای شیرینی ببین موج گهر باری کی بگریزد ز دست حق کی پرهیزد…
نه آن بیبهره دلدارم که از دلدار بگریزم
نه آن بیبهره دلدارم که از دلدار بگریزم نه آن خنجر به کف دارم کز این پیکار بگریزم منم آن تخته که با من دروگر…
نی تو گفتی از جفای آن جفاگر نشکنم
نی تو گفتی از جفای آن جفاگر نشکنم نی تو گفتی عالمی در عشق او برهم زنم نی تو دست او گرفتی عهد کردی دو…
هذا رشاد الکافرین هذا جزاء الصابرین
هذا رشاد الکافرین هذا جزاء الصابرین هذا معاد الغابرین نعم الرجا نعم المعین صد آفتاب از تو خجل او خوشه چین تو مشتعل نعره زنان…
هر چند که بلبلان گزینند
هر چند که بلبلان گزینند مرغان دگر خمش نشینند خود گیر که خرمنی ندارند نه از خرمن فقر دانه چینند از حلقه برون نهایم ما…
هر زمان لطفت همی در پی رسد
هر زمان لطفت همی در پی رسد ور نه کس را این تقاضا کی رسد مست عشقم دار دایم بیخمار من نخواهم مستیی کز میرسد…
هر که ز عشاق گریزان شود
هر که ز عشاق گریزان شود بار دگر خواجه پشیمان شود والله منت همه بر جان اوست هر که سوی چشمه حیوان شود هر که…
هرک آتش من دارد او خرقه ز من دارد
هرک آتش من دارد او خرقه ز من دارد زخمی چو حسینستش جامی چو حسن دارد غم نیست اگر ماهش افتاد در این چاهش زیرا…
هشیار شدم ساقی دستار به من واده
هشیار شدم ساقی دستار به من واده یا مشک سقا پر کن یا مشک به سقا ده نیمی بخور ای ساقی ما را بده آن…
هله رفتیم و گرانی ز جمالت بردیم
هله رفتیم و گرانی ز جمالت بردیم جهت توشه ره ذکر وصالت بردیم تا که ما را و تو را تذکرهای باشد یاد دل خسته…
هم دلم ره مینماید هم دلم ره میزند
هم دلم ره مینماید هم دلم ره میزند هم دلم قلاب و هم دل سکه شه میزند هم دلم افغان کنان گوید که راه من…
هی چه گریزی چندین یک نفس این جا بنشین
هی چه گریزی چندین یک نفس این جا بنشین صبر تو کو ای صابر ای همه صبر و تمکین ما دو سه کس نو مرده…
هین که گردن سست کردی کو کبابت کو شرابت
هین که گردن سست کردی کو کبابت کو شرابت هین که بس تاریک رویی ای گرفته آفتابت یاد داری که ز مستی با خرد استیزه…
وقت آن شد که ز خورشید ضیایی برسد
وقت آن شد که ز خورشید ضیایی برسد سوی زنگی شب از روم لوایی برسد به برهنه شده عشق قبایی بدهند وز شکرخانه آن دوست…
یا ربا این لطفها را از لبش پاینده دار
یا ربا این لطفها را از لبش پاینده دار او همه لطفست جمله یا ربش پاینده دار ای بسی حقها که دارد بر شب تاریک…
یا ملک المغرب والمشرق
یا ملک المغرب والمشرق مثلک فی االعالم یخلق باده ده ای ساقی هر متقی بادهٔ شاهنشهی راوقی جان سخن بخش که از تف او گردد…
یار درآمد ز باغ بیخود و سرمست دوش
یار درآمد ز باغ بیخود و سرمست دوش توبه کنان توبه را سیل ببردست دوش عاشق صدسالهام توبه کجا من کجا توبه صدساله را یار…
یک چند رندند این طرف در ظل دل پنهان شده
یک چند رندند این طرف در ظل دل پنهان شده و آن آفتاب از سقف دل بر جانشان تابان شده هر نجم ناهیدی شده هر…
یکی مطرب همیخواهم در این دم
یکی مطرب همیخواهم در این دم که نشناسد ز مستی زیر از بم حریفی نیز خواهم غمگساری ز بیخویشی نداند شادی از غم همه اجزای…
کسی خراب خرابات و مست میباشد
کسی خراب خرابات و مست میباشد از او عمارت ایمان و خیر کی باشد یکی وجود چو آتش بود نباشد آب محال باشد یک مه…
کجا خواهی ز چنگ ما پریدن
کجا خواهی ز چنگ ما پریدن کی داند دام قدرت را دریدن چو پایت نیست تا از ما گریزی بنه گردن رها کن سر کشیدن…
کار به پیری و جوانیستی
کار به پیری و جوانیستی پیر بمردی و جوان زیستی بانگ خر نفست اگر کم شدی دعوت عقل تو مسیحیستی گر نبدی خندهٔ صبح کذوب…
قد رجعنا قد رجعنا جائیا من طورکم
قد رجعنا قد رجعنا جائیا من طورکم انظرونا انظرونا نقتبس من نورکم کل من یرجو وجودا یغتنم من جودکم کل من ارداه عسر نال من…
در میان جان نشین کامروز جان دیگری
در میان جان نشین کامروز جان دیگری کاین جهان خیره است در تو کز جهان دیگری خوش خرام ای سرو جان کامروز جان دیگری خوش…
فارغم گر گشت دل آوارهای
فارغم گر گشت دل آوارهای از جهان تا کم بود غمخوارهای آفتاب عشق تو تابنده باد تا بریزد هر کجا استارهای آفتابی کو به کوه…
عید آمد و خوش آمد دلدار دلکش آمد
عید آمد و خوش آمد دلدار دلکش آمد هر مردهای ز گوری برجست و پیشش آمد دل را زبان بباید تا جان به چنگش آرد…
عشوه دشمن بخوردی عاقبت
عشوه دشمن بخوردی عاقبت سوی هجران عزم کردی عاقبت بازگردی زان خسان زن صفت سوی این مردان چو مردی عاقبت سیر گردی زان همه جفتان…
عشق تو مست و کف زنانم کرد
عشق تو مست و کف زنانم کرد مستم و بیخودم چه دانم کرد غوره بودم کنون شدم انگور خویشتن را ترش نتانم کرد شکرینست یار…
عجب ای ساقی جان مطرب ما را چه شدست
عجب ای ساقی جان مطرب ما را چه شدست هله چون مینزند ره ره او را کی زدست او ز هر نیک و بد خلق…
عاشقان را آتشی وآنگه چه پنهان آتشی
عاشقان را آتشی وآنگه چه پنهان آتشی وز برای امتحان بر نقد مردان آتشی داغ سلطان مینهند اندر دل مردان عشق تخت سلطان در میان…
طیبالله عیشکم، لا اوحشالله من ابی
طیبالله عیشکم، لا اوحشالله من ابی لست انسی احبتی، والجفا لیس مذهبی سایه بر بندگان فکن، که تو مهتاب هر شبی سخنی گو، خمش مکن،…
طارت حیلی و زال حیلی
طارت حیلی و زال حیلی اصبحت مکابدا لویلی قد اظلم بالجوی نهاری کیف اخبرکم انا بلیلی ما املاء عصتی و وجدی ما افرع من رضاک…
صنما بر همه جهان تو چو خورشید سروری
صنما بر همه جهان تو چو خورشید سروری قمرا میرسد تو را که به خورشید بنگری همه عالم چو جان شود همگی گلستان شود شکم…
صد خمار است و طرب در نظر آن دیده
صد خمار است و طرب در نظر آن دیده که در آن روی نظر کرده بود دزدیده صد نشاط است و هوس در سر آن…
شنیدی تو که خط آمد ز خاقان
شنیدی تو که خط آمد ز خاقان که از پرده برون آیند خوبان چنین فرموده است خاقان که امسال شکر خواهم که باشد سخت ارزان…
شکایتها همیکردی که بهمن برگ ریز آمد
شکایتها همیکردی که بهمن برگ ریز آمد کنون برخیز و گلشن بین که بهمن بر گریز آمد ز رعد آسمان بشنو تو آواز دهل یعنی…
شب گشت ولیک پیش اغیار
شب گشت ولیک پیش اغیار روزست شب من از رخ یار گر عالم جمله خار گیرد ماییم ز دوست غرق گلزار گر گشت جهان خراب…
سیمرغ و کیمیا و مقام قلندری
سیمرغ و کیمیا و مقام قلندری وصف قلندرست و قلندر از او بری گویی قلندرم من و این دل پذیر نیست زیرا که آفریده نباشد…
سوی بیماران خود شد شاه مه رویان من
سوی بیماران خود شد شاه مه رویان من گفت ای رخهای زرد و زعفرانستان من زعفرانستان خود را آب خواهم داد آب زعفران را گل…
سلام بر تو که سین سلام بر تو رسید
سلام بر تو که سین سلام بر تو رسید سلام گرد جهان گشت جز تو نپسندید بگرد بام تو گردان کبوتران سلام که بیپناه تو…
سر مپیچان و مجنبان که کنون نوبت توست
سر مپیچان و مجنبان که کنون نوبت توست بستان جام و درآشام که آن شربت توست عدد ذره در این جو هوا عشاقند طرب و…
سحر است خیز ساقی بکن آنچ خوی داری
سحر است خیز ساقی بکن آنچ خوی داری سر خنب برگشای و برسان شراب ناری چه شود اگر ز عیسی دو سه مرده زنده گردد…
ساقیا هستند خلقان از می ما دور دور
ساقیا هستند خلقان از می ما دور دور زان جمال و زان کمال و فر و سیما دور دور گر چه پیر کهنهای در حکمت…