چو شست عشق در جانم شناسا گشت شستش را

چو شست عشق در جانم شناسا گشت شستش را به شست عشق دست آورد جان بت پرستش را به گوش دل بگفت اقبال رست آن…

ادامه مطلب

چو بربندند ناگاهت زنخدان

چو بربندند ناگاهت زنخدان همه کار جهان آن جا زنخ دان چو می برند شاخی را ز دو نیم بلرزد شاخ دیگر را دل از…

ادامه مطلب

چه نشستی دور چون بیگانگان

چه نشستی دور چون بیگانگان اندرآ در حلقه دیوانگان شرم چه بود عاشقی و آن گاه شرم جان چه باشد این هوس و آن گاه…

ادامه مطلب

چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون

چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه…

ادامه مطلب

چنین باشد چنین گوید منادی

چنین باشد چنین گوید منادی که بی‌رنجی نبینی هیچ شادی چه مایه رنج‌ها دیدی تو هر روز تأمل کن از آن روزی که زادی چه…

ادامه مطلب

چند اندر میان غوغایی

چند اندر میان غوغایی خوی کن پاره پاره تنهایی خلوتی را لطیف سوداییست رو بپرسش که در چه سودایی خلوت آنست که در پناه کسی…

ادامه مطلب

چشم بگشا جان‌ها بین از بدن بگریخته

چشم بگشا جان‌ها بین از بدن بگریخته جان قفس را درشکسته دل ز تن بگریخته صد هزاران عقل‌ها بین جان‌ها پرداخته صد هزاران خویشتن بی‌خویشتن…

ادامه مطلب

جهان و کار جهان سر به سر اگر بادست

جهان و کار جهان سر به سر اگر بادست چرا ز باد مکافات داد و بیدادست به باد و بود محمد نگر که چون باقیست…

ادامه مطلب

جرمی ندارم بیش از این کز دل هوا دارم تو را

جرمی ندارم بیش از این کز دل هوا دارم تو را از زعفران روی من رو می‌بگردانی چرا یا این دل خون خواره را لطف…

ادامه مطلب

جان و جهان می‌روی جان و جهان می‌بری

جان و جهان می‌روی جان و جهان می‌بری کان شکر می‌کشی با شکران می‌خوری ای رخ تو چون قمر تک مرو آهسته تر تا نخلد…

ادامه مطلب

جان بر کف خود داری ای مونس جان زوتر

جان بر کف خود داری ای مونس جان زوتر من نیک سبک گشتم آن رطل گران زوتر از باده بسی ساغر فربه کن هر لاغر…

ادامه مطلب

توبه من درست نیست خموش

توبه من درست نیست خموش من بی‌توبه را به کس مفروش بنده عیب ناک را بمران رحمت خویش را از او بمپوش تو سمیع ضمیر…

ادامه مطلب

تو ز من ملول گشتی که من از تو ناشتابم

تو ز من ملول گشتی که من از تو ناشتابم صنما چه می شتابی که بکشتی از شتابم تو رئیسی و امیری دم و پند…

ادامه مطلب

تو چه دانی که ما چه مرغانیم

تو چه دانی که ما چه مرغانیم هر نفس زیر لب چه می خوانیم چون به دست آورد کسی ما را ما گهی گنج گاه…

ادامه مطلب

تو از خواری همی‌نالی نمی‌بینی عنایت‌ها

تو از خواری همی‌نالی نمی‌بینی عنایت‌ها مخواه از حق عنایت‌ها و یا کم کن شکایت‌ها تو را عزت همی‌باید که آن فرعون را شاید بده…

ادامه مطلب

تتار اگر چه جهان را خراب کرد به جنگ

تتار اگر چه جهان را خراب کرد به جنگ خراب گنج تو دارد چرا شود دلتنگ جهان شکست و تو یار شکستگان باشی کجاست مست…

ادامه مطلب

تا چهره آن یگانه دیدم

تا چهره آن یگانه دیدم دل در غم بی‌کرانه دیدم گفتی فرداست روز بازار بازار تو را بهانه دیدم دل را چو انار ترش و…

ادامه مطلب

پیمانه ایست این جان پیمانه این چه داند

پیمانه ایست این جان پیمانه این چه داند از پاک می‌پذیرد در خاک می‌رساند در عشق بی‌قرارش بنمودنست کارش از عرش می‌ستاند بر فرش می‌فشاند…

ادامه مطلب

پنهان به میان ما می‌گردد سلطانی

پنهان به میان ما می‌گردد سلطانی و اندر حشر موران افتاده سلیمانی می‌بیند و می‌داند یک یک سر یاران را امروز در این مجمع شاهنشه…

ادامه مطلب

پایی به میان درنه تا عیش ز سر گیرم

پایی به میان درنه تا عیش ز سر گیرم تو تلخ مشو با من تا تنگ شکر گیرم بی‌رنگ فرورفتم در عشق تو ای دلبر…

ادامه مطلب

بیار مطرب بر ما کریم باش کریم

بیار مطرب بر ما کریم باش کریم به کوی خسته دلانی رحیم باش رحیم دلم چو آتش چون در دمی شود زنده چو دل مباش…

ادامه مطلب

بیا دل بر دل پردرد من نه

بیا دل بر دل پردرد من نه بیا رخ بر رخان زرد من نه تویی خورشید وز تو گرم عالم یکی تابش بر آه سرد…

ادامه مطلب

بیا با هم سخن از جان بگوییم

بیا با هم سخن از جان بگوییم ز گوش و چشم‌ها پنهان بگوییم چو گلشن بی‌لب و دندان بخندیم چو فکرت بی‌لب و دندان بگوییم…

ادامه مطلب

بی گاه شد بی‌گاه شد خورشید اندر چاه شد

بی گاه شد بی‌گاه شد خورشید اندر چاه شد خورشید جان عاشقان در خلوت الله شد روزیست اندر شب نهان ترکی میان هندوان هین ترک…

ادامه مطلب

بهر شهوت جان خود را می‌دهی همچون ستور

بهر شهوت جان خود را می‌دهی همچون ستور وز برای جان خود که می‌دهی وانگه به زور می‌ستانی از خسان تا وادهی ده چارده در…

ادامه مطلب

به گرد دل همی‌گردی چه خواهی کرد می دانم

به گرد دل همی‌گردی چه خواهی کرد می دانم چه خواهی کرد دل را خون و رخ را زرد می دانم یکی بازی برآوردی که…

ادامه مطلب

به سوی ما نگر چشمی برانداز

به سوی ما نگر چشمی برانداز وگر فرصت بود بوسی درانداز چو کردی نیت نیکو مگردان از آن گلشن گلی بر چاکر انداز اگر خواهی…

ادامه مطلب

ای تو نگار خانگی خانه درآ از این سفر

ای تو نگار خانگی خانه درآ از این سفر پسته لعل برگشا تا نشود گران شکر ساقی روح چون تویی کشتی نوح چون تویی تا…

ادامه مطلب

به حسن تو نباشد یار دیگر

به حسن تو نباشد یار دیگر درآ ای ماه خوبان بار دیگر مرا غیر تماشای جمالت مبادا در دو عالم کار دیگر بدزدیدی ز حسن…

ادامه مطلب

به پیش تو چه زند جان و جان کدام بود

به پیش تو چه زند جان و جان کدام بود که جان تویی و دگر جمله نقش و نام بود اگر چه ماه به ده…

ادامه مطلب

بنامیزد نگویم من که تو آنی که هر باری

بنامیزد نگویم من که تو آنی که هر باری زهی صورت بدان صورت نمی‌مانی که هر باری بسوزد دل اگر گویم همان دلدار پیشینی بسوزد…

ادامه مطلب

بگشای چشم خود که از آن چشم روشنیم

بگشای چشم خود که از آن چشم روشنیم حاشا که چشم خویش از آن روی برکنیم پروانه‌ای تو بهر تو بفروز سینه را تا خویش…

ادامه مطلب

بشنیده بدم که جان جانی

بشنیده بدم که جان جانی آنی و هزار همچنانی از خلق نشان تو شنیدم کفو تو نبود آن نشانی الحمد شدم ز حمد گفتن تا…

ادامه مطلب

بروید ای حریفان بکشید یار ما را

بروید ای حریفان بکشید یار ما را به من آورید آخر صنم گریزپا را به ترانه‌های شیرین به بهانه‌های زرین بکشید سوی خانه مه خوب…

ادامه مطلب

برخیز و صبوح را برانگیز

برخیز و صبوح را برانگیز جان بخش زمانه را و مستیز آمیخته باش با حریفان با آب شراب را میامیز یاد تو شراب و یاد…

ادامه مطلب

برانید برانید که تا بازنمانید

برانید برانید که تا بازنمانید بدانید بدانید که در عین عیانید بتازید بتازید که چالاک سوارید بنازید بنازید که خوبان جهانید چه دارید چه دارید…

ادامه مطلب

بر سر ره دیدمش تیزروان چون قمر

بر سر ره دیدمش تیزروان چون قمر گفتم بهر خدا یک دمه آهسته تر یک دم ای ماه وش اسب و عنان را بکش ای…

ادامه مطلب

بخوردم از کف دلبر شرابی

بخوردم از کف دلبر شرابی شدم معمور و در صورت خرابی گزیدم آتش پنهان پنهان کز او اندر رخم پیداست تابی هزاران نکته در عالم…

ادامه مطلب

ببین دلی که نگردد ز جان سپاری سیر

ببین دلی که نگردد ز جان سپاری سیر اسیر عشق نگردد ز رنج و خواری سیر ز زخم‌های نهانی که عاشقان دانند به خون درست…

ادامه مطلب

بانگ آید هر زمانی زین رواق آبگون

بانگ آید هر زمانی زین رواق آبگون آیت انا بنیناها و انا موسعون کی شنود این بانگ را بی‌گوش ظاهر دم به دم تایبون العابدون…

ادامه مطلب

باز گردد عاقبت این در بلی

باز گردد عاقبت این در بلی رو نماید یار سیمین بر بلی ساقی ما یاد این مستان کند بار دیگر با می و ساغر بلی…

ادامه مطلب

باز برآمد ز کوه خسرو شیرین من

باز برآمد ز کوه خسرو شیرین من باز مرا یاد کرد جان و دل و دین من سوره یاسین بسی خواندم از عشق و ذوق…

ادامه مطلب

باده نمی‌بایدم فارغم از درد و صاف

باده نمی‌بایدم فارغم از درد و صاف تشنه خون خودم آمد وقت مصاف برکش شمشیر تیز خون حسودان بریز تا سر بی‌تن کند گرد تن…

ادامه مطلب

با عاشقان نشین و همه عاشقی گزین

با عاشقان نشین و همه عاشقی گزین با آنک نیست عاشق یک دم مشو قرین ور ز آنک یار پرده عزت فروکشید آن را که…

ادامه مطلب

ایها العشاق آتش گشته چون استاره‌ایم

ایها العشاق آتش گشته چون استاره‌ایم لاجرم رقصان همه شب گرد آن مه پاره‌ایم تا بود خورشید حاضر هست استاره ستیر بی‌رخ خورشید ما می…

ادامه مطلب

این کیست این این کیست این این یوسف ثانی است این

این کیست این این کیست این این یوسف ثانی است این خضر است و الیاس این مگر یا آب حیوانی است این این باغ روحانی…

ادامه مطلب

این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیده‌ام

این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیده‌ام این بار من یک بارگی از عافیت ببریده‌ام دل را ز خود برکنده‌ام با چیز دیگر زنده‌ام…

ادامه مطلب

ای یوسف خوش نام هی در ره میا بی‌همرهی

ای یوسف خوش نام هی در ره میا بی‌همرهی مسکل ز یعقوب خرد تا درنیفتی در چهی آن سگ بود کو بیهده خسپد به پیش…

ادامه مطلب

ای هوس عشق تو کرده جهان را زبون

ای هوس عشق تو کرده جهان را زبون خیره عشقت چو من این فلک سرنگون می‌در و می‌دوز تو می‌بر و می‌سوز تو خون کن…

ادامه مطلب

ای ناطق الهی و ای دیده حقایق

ای ناطق الهی و ای دیده حقایق زین قلزم پرآتش ای چاره خلایق تو بس قدیم پیری بس شاه بی‌نظیری جان را تو دستگیری از…

ادامه مطلب