به این پستی فراز چرخ جای خویش می خواهی

به این پستی فراز چرخ جای خویش می خواهی سر افلاک را در زیر پای خویش می خواهی سلیمان یافت از ترک هوا زیر نگین…

ادامه مطلب

مرا شکستگی پا به آن جناب رساند

مرا شکستگی پا به آن جناب رساند فتادگی سر شبنم به آفتاب رساند ندوختم نظر از آفتاب عارض او اگر چه خانه چشم مرا به…

ادامه مطلب

به احسان خانه از سیل حوادث رسته می گردد

به احسان خانه از سیل حوادث رسته می گردد در بی خیر در اندک زمانی بسته می گردد تو از کوتاه بینی می کنی اندیشه…

ادامه مطلب

مرا پیمانه کی سیر از شراب ناب می سازد؟

مرا پیمانه کی سیر از شراب ناب می سازد؟ کجا ریگ روان را شبنمی سیراب می سازد؟ سفیدیهای مو گفتم پر و بالم شود، غافل…

ادامه مطلب

بلبل نمی شود به قفس از چمن جدا

بلبل نمی شود به قفس از چمن جدا فانوس، شمع را نکند ز انجمن جدا حیرت مباد پرده بینایی کسی! کز یوسفیم در ته یک…

ادامه مطلب

مرا از لاف نه عجز سخن کوته زبان دارد

مرا از لاف نه عجز سخن کوته زبان دارد زجوهر تیغ من بند خموشی بر زبان دارد نه از منزل خبر دارم، نه از فرسنگ…

ادامه مطلب

بس که مژگان تو بر دیده روشن زده است

بس که مژگان تو بر دیده روشن زده است پرده دیده من کاغذ سوزن زده است خون گل بند ز خاکستر بلبل نشود دشنه ناله…

ادامه مطلب

مدار چشم ازین کور باطنان انصاف

مدار چشم ازین کور باطنان انصاف که گشته است به عنقا هم آشیان انصاف زبس به فرق لگد خوردم و ننالیدم به بردباری من داد…

ادامه مطلب

بس که بیماری عشقم به رگ جان پیچید

بس که بیماری عشقم به رگ جان پیچید ساعدم رشته بر انگشت طبیبان پیچید پیش ازین بحر به دل عقده گرداب نداشت درد از گریه…

ادامه مطلب

محو چون خواهی شد آخر محو آن رخسار شو

محو چون خواهی شد آخر محو آن رخسار شو خاک چون می گردی آخر خاک پای یار شو برنمی دارد گرانی راه صحرای طلب گرد…

ادامه مطلب

برو ساقی که من در جام صهبای دگر دارم

برو ساقی که من در جام صهبای دگر دارم پری در شیشه از آیینه سیمای دگر دارم مرا بگذار چون نرگس خمار آلود ای ساقی…

ادامه مطلب

محتاج کی به نشأه می چشم مست توست؟

محتاج کی به نشأه می چشم مست توست؟ پر خون دهان جام می از پشت دست توست چون تاک در سراسر این باغ و بوستان…

ادامه مطلب

برق ما نگذاشت دود از خار و خس گردد بلند

برق ما نگذاشت دود از خار و خس گردد بلند پیش ما چون ناله اهل هوس گردد بلند؟ تا ز دریا سر برون آورد فانی…

ادامه مطلب

مبند دل به حیاتی که جاودانی نیست

مبند دل به حیاتی که جاودانی نیست که زندگانی ده روزه زندگانی نیست همان ز نامه و پیغام شاد می گردند اگر چه دوستی اهل…

ادامه مطلب

برآورد از نهادت گرد عصیان، گریه ای سر کن

برآورد از نهادت گرد عصیان، گریه ای سر کن اگر دل را نسازی آب، باری دیده ای تر کن ز غفلت چند خواهی روز را…

ادامه مطلب

مأوای تو از کعبه و بتخانه کدام است؟

مأوای تو از کعبه و بتخانه کدام است؟ ای خانه برانداز، ترا خانه کدام است؟ در دیده یکتایی ما خال دویی نیست زنار چه و…

ادامه مطلب

بر کافران خدای جهان گر رحیم نیست

بر کافران خدای جهان گر رحیم نیست چون زلف را ز آتش روی تو بیم نیست بر خاک همچو طایر یک بال می تپد آن…

ادامه مطلب

ما همچو غنچه سر به گریبان کشیده ایم

ما همچو غنچه سر به گریبان کشیده ایم گوی مراد در خم چوگان کشیده ایم خون همچو نافه در تن ما مشک می شود تا…

ادامه مطلب

بر رخ کس نیست رنگ وحدتی در انجمن

بر رخ کس نیست رنگ وحدتی در انجمن به که دارم با دل خود خلوتی در انجمن با خمار کلفت و تنهایی خلوت خوشم نیست…

ادامه مطلب

ما کجا دست آشنا با مهره گل می کنیم

ما کجا دست آشنا با مهره گل می کنیم مشورت چون غنچه با سی پاره دل می کنیم بحر پرشور حوادث در کف ما عاجزست…

ادامه مطلب

بر آن عذار نه زلف مشوش افتاده

بر آن عذار نه زلف مشوش افتاده که موج بر رخ صهبای بی غش افتاده ترا به چشم محال است میکشان نخورند چنین که باده…

ادامه مطلب

ما ز حرف پوچ مانند صدف لب بسته ایم

ما ز حرف پوچ مانند صدف لب بسته ایم چون گهر در خلوت روشندلی بنشسته ایم تنگ نتواند زمین و آسمان بر ما گرفت چون…

ادامه مطلب

بتوان به آه کام دل از آسمان گرفت

بتوان به آه کام دل از آسمان گرفت زور کمان به گرمی آتش توان گرفت می بایدش ز حاصل ایام دست شست سروی که جای…

ادامه مطلب

ما در محیط حادثه لنگر فکنده ایم

ما در محیط حادثه لنگر فکنده ایم در آب تیغ، دام چو جوهر فکنده ایم دستی است کهکشان که به عالم فشانده ایم خورشید افسری…

ادامه مطلب

باشد ز زلف آن رخ چون لاله بی نیاز

باشد ز زلف آن رخ چون لاله بی نیاز از دامن است شعله جواله بی نیاز ماه تمام رابه معرف چه حاجت است ؟ آن…

ادامه مطلب

ما تازه روی چون صدف از دانه خودیم

ما تازه روی چون صدف از دانه خودیم خرسند از محیط به پیمانه خودیم چون غنچه روی دل به خود آورده ایم ما برگ نشاط…

ادامه مطلب

باده گلرنگ شو یا شیشه بیرنگ باش

باده گلرنگ شو یا شیشه بیرنگ باش بوی خون می آید از نیرنگ، بی نیرنگ باش چند در نیرنگ سازی روز گارت بگذرد؟ شبنم بیرنگ…

ادامه مطلب

لنگر درین خراب برای چه می کنی؟

لنگر درین خراب برای چه می کنی؟ در راه سیل خواب برای چه می کنی؟ تعمیر خانه ای که بود در گذار سیل ای خانمان…

ادامه مطلب

باد اگر پرده ز رخساره یار اندازد

باد اگر پرده ز رخساره یار اندازد لرزه بر دست نگارین بهار اندازد آب آیینه ز شرم خط او چون خس و خار هر نفس…

ادامه مطلب

لطف کن مطرب رهی سر کن که بر جا مانده ایم

لطف کن مطرب رهی سر کن که بر جا مانده ایم از رفیقان سبک پرواز تنها مانده ایم مرکز پرگار حیرانی است نقش پای حضر…

ادامه مطلب

با کمال احتیاج از خلق استغنا خوش است

با کمال احتیاج از خلق استغنا خوش است با دهان خشک مردن بر لب دریا خوش است نیست پروا تلخکامان را ز تلخی های عشق…

ادامه مطلب

لب لعلت ز می ناب رباینده ترست

لب لعلت ز می ناب رباینده ترست چشم مخمور تو از خواب رباینده ترست نگه گرم تو از برق سبک جولانتر طرز رفتار ز سیلاب…

ادامه مطلب

با زهر چشم خنده هم آغوش کرده ای

با زهر چشم خنده هم آغوش کرده ای بادام تلخ را چه شکرپوش کرده ای؟ داریم چون قبا سربندت هزار جا ما را چه ناامید…

ادامه مطلب

لب چون صدف به آب گهر تر نمی کنم

لب چون صدف به آب گهر تر نمی کنم گوهر به آبروی برابر نمی کنم شاخ شکوفه ام که سبیل است سیم من با خاک…

ادامه مطلب

با درد خشک ساخته ام، از دوا ترم

با درد خشک ساخته ام، از دوا ترم چشم غبار دیده ام، از توتیا ترم در آفتابروی قناعت نشسته ام از سایبان منت بال هما…

ادامه مطلب

گیرم نقاب دور ز سیمای او کنند

گیرم نقاب دور ز سیمای او کنند کو چشمی آنچنان که تماشای او کنند در اولین نگاه به معراج می رسند عشاق اگر نظاره بالای…

ادامه مطلب

با آب خضر آن خط شبگون برابرست

با آب خضر آن خط شبگون برابرست لفظی که تازه است به مضمون برابرست این نشأه ای کزان لب نوخط به من رسید خاکش به…

ادامه مطلب

گوش گیران قفس را نکهت گلشن بس است

گوش گیران قفس را نکهت گلشن بس است دیده کنعانیان را بوی پیراهن بس است ظلمت شب های غم را لشکری در کار نیست این…

ادامه مطلب

این غافلان که دست به پیمانه می برند

این غافلان که دست به پیمانه می برند از چشم شیر شمع به کاشانه می برند جان چون کمال یافت نمانند در بدن انگور چون…

ادامه مطلب

گمان مبر که بغیر از تو آشنا دارم

گمان مبر که بغیر از تو آشنا دارم بجز تو ره به کجا می برم که را دارم به قدر زخم بود راه شانه را…

ادامه مطلب

این اشک جگرگون چه اثرداشته باشد

این اشک جگرگون چه اثرداشته باشد پیداست که طفلی چه جگرداشته باشد با هردوجهان عشق به یک دل نتوان باخت یک خوشه محال است دو…

ادامه مطلب

گل عذار تو از درد نیمرنگ مباد!

گل عذار تو از درد نیمرنگ مباد! به خنده تو ز تبخاله جای تنگ مباد! مباد نبض تو چون موج مضطرب هرگز میان طبع تو…

ادامه مطلب

ای که از بی بصران راه خدا می طلبی

ای که از بی بصران راه خدا می طلبی چشم بگشای که از کور عصا می طلبی ای که داری طمع وقت خوش از عالم…

ادامه مطلب

گفتار تو شهدی است که جانها مگس اوست

گفتار تو شهدی است که جانها مگس اوست رفتار تو سیلی است که دل خار و خس اوست هر ناله که از دل ز سر…

ادامه مطلب

ای زمین از سبحه ذکر تو کمتر دانه ای

ای زمین از سبحه ذکر تو کمتر دانه ای از خرابات تو مهر گرمرو پیمانه ای از جلالت برق عالمسوز در هر خرمنی وز جمالت…

ادامه مطلب

گریه ابر بهار از دل پر درد من است

گریه ابر بهار از دل پر درد من است چهره زرد خزان از نفس سرد من است به چه تقریب مه از هاله حصاری شده…

ادامه مطلب

ای روشن از فروغ تو چشم چراغ ها

ای روشن از فروغ تو چشم چراغ ها پر گل ز جوش حسن تو دامان باغها نوروز شد که جوش زند خون باغ ها از…

ادامه مطلب

گردی است صبح ازنفس راستین عشق

گردی است صبح ازنفس راستین عشق داغی است مهر از جگر آتشین عشق قفل درنشاط و سرورست قاف عقل دندانه کلید بهشت است شین عشق…

ادامه مطلب

ای دل از دشمن خاموش حذر باید کرد

ای دل از دشمن خاموش حذر باید کرد از گزند می بی جوش حذر باید کرد بیشتر کار کند تیغ چو لنگر دارست از دعای…

ادامه مطلب

گرچه آن سرو روان در همه جا می باشد

گرچه آن سرو روان در همه جا می باشد نیست ممکن که توان یافت کجا می باشد خلق را داروی بیهوشی حیرت برده است ورنه…

ادامه مطلب