برنمی خیزد نوای بلبلی از گلشنی

برنمی خیزد نوای بلبلی از گلشنی دود آهی نیست از دیوانه ای در گلخنی دیگران را من چرا باید کنم تحریک عشق؟ همچو گل دارم…

ادامه مطلب

باغبان خُلد از گلزار ما گل می‌برد

باغبان خُلد از گلزار ما گل می‌برد همچو تخم گل به تحفه تخم بلبل می‌برد موج نگذارد کسی نزدیک این دریا رود ابر اگر آبی…

ادامه مطلب

آینه در دست گیر و یاد حیرانی بکن

آینه در دست گیر و یاد حیرانی بکن طره ی خود را ببین، فکر پریشانی بکن ما ز حال خویش چشم از دشمنی پوشیده ایم…

ادامه مطلب

ای دل سفر به لجه ی عمان مبارک است

ای دل سفر به لجه ی عمان مبارک است دریا به ما چو چشمه ی حیوان مبارک است کارت اگر چو ابر به دریا فتاده…

ادامه مطلب

ای بت، متاع اهل ریا را چه می کنی

ای بت، متاع اهل ریا را چه می کنی آیینه هست، قبله نما را چه می کنی ساقی، سپاه زهد و ورع را چو بشکنی…

ادامه مطلب

آن کس که ز آسوده دلی رنگ برآرد

آن کس که ز آسوده دلی رنگ برآرد گر شیشه گذارد به بغل، سنگ برآرد نقصان ز نم اشک نباشد دل ما را از آب…

ادامه مطلب

اسیر عشق از کف ساغر خوناب نگذارد

اسیر عشق از کف ساغر خوناب نگذارد بمیرد تشنه و چون موج لب بر آب نگذارد بتی شد رهزن دینم که چون در ترکتاز آید…

ادامه مطلب

از شوق تو دل همره عمر گذران است

از شوق تو دل همره عمر گذران است چون ریگ روان همسفر آب روان است در موسم پیری مطلب کام ز خوبان خمیازه به صد…

ادامه مطلب

از جنون عاشقی هرگز وطن نشناختم

از جنون عاشقی هرگز وطن نشناختم تا بیابان بود، ذوق انجمن نشناختم از سفر از بس چو عنقا بازگشتم دیر شد هیچ کس را از…

ادامه مطلب

یاد ایامی که دامی همچو بلبل داشتیم

یاد ایامی که دامی همچو بلبل داشتیم گاه با گل دستبازی، گه به سنبل داشتیم با جهان سودای ما نازکدلان صورت نبست او چو آتش…

ادامه مطلب

همچو آتش داردم ایام در زندان سنگ

همچو آتش داردم ایام در زندان سنگ می توان گفتن ز جان سختی تنم را کان سنگ چون لب جو سخت گیرد کار هرکس را…

ادامه مطلب

هردم غمی آید ز حریفان لئیمم

هردم غمی آید ز حریفان لئیمم گویی به دبستان جهان، طفل یتیمم آن گلبن فیضم که ز شادابی فطرت در جوش بود مغز جهانی ز…

ادامه مطلب

نیست همچون گل مرا از باده بیهوشی غرض

نیست همچون گل مرا از باده بیهوشی غرض ناله ی مستانه باشد از قدح نوشی غرض مقصدش از لاف رعنایی نمی دانی که چیست سرو…

ادامه مطلب

نمی کشد به چمن، طبع پرغرور مرا

نمی کشد به چمن، طبع پرغرور مرا شراب می کشد آنجا گهی به زور مرا بگیر خاتم جم می فروش از دستم شده ست یک…

ادامه مطلب

نارسایی به هنر در همه جا همراه است

نارسایی به هنر در همه جا همراه است جامهٔ سرو ز موزونی او کوتاه است قسمتم نیست که از بند غم آزاد شوم رفت صد…

ادامه مطلب

می تا به کی ز رنگم، در زیر ننگ باشد

می تا به کی ز رنگم، در زیر ننگ باشد آیینه از سرشکم، گرداب زنگ باشد گویند عافیت نام، در این چمن گلی هست یارب…

ادامه مطلب

مگذر ز می، ز باطن اهل صفا بترس

مگذر ز می، ز باطن اهل صفا بترس فصل بهار توبه مکن، از خدا بترس! ایام در شکستن دل ها بهانه جوست داری چو گل…

ادامه مطلب

مزن به خون من ای پر عتاب، استغنا

مزن به خون من ای پر عتاب، استغنا که می پرست نزد بر شراب، استغنا دلی که در چمن محفل تو ره دارد زند به…

ادامه مطلب

ماند ای شیخ، که مانی به ابابیل سفید

ماند ای شیخ، که مانی به ابابیل سفید همچو گنبد به سر گور تو مندیل سفید هر سر موی تو پیداست ز زیر جامه چون…

ادامه مطلب

لب مبند از ناله، می دانم جفا داری سلیم

لب مبند از ناله، می دانم جفا داری سلیم گریه ای سر کن که یار بی وفاداری سلیم با جفای او به غیر از این…

ادامه مطلب

گل شود گر پنجهٔ من، زر نمی‌دارد نگاه

گل شود گر پنجهٔ من، زر نمی‌دارد نگاه گر صدف گردد کفم، گوهر نمی‌دارد نگاه باد دستی را شراب از صلب تاک آورده است تیغ…

ادامه مطلب

گر به گوش خود ز مردم بشنوی گفتار را

گر به گوش خود ز مردم بشنوی گفتار را از خوی خجلت بشویی نسخهٔ اشعار را شعر خود را گر به از هر شعر دانی…

ادامه مطلب

کسی را در فغان ناله چون محبوب می‌خواهد

کسی را در فغان ناله چون محبوب می‌خواهد اگر خاموش گردد، همچو آتش چوب می‌خواهد دماغ آشفته بسیارند در کنعان شوق، اما نسیم پیرهن می‌گردد…

ادامه مطلب

کار عاشق واژگون باشد ز سیر اخترش

کار عاشق واژگون باشد ز سیر اخترش گر در آتش پا گذارد، بگذرد آب از سرش شد دماغم از می گلگون، دکان گلفروش باغبان کو…

ادامه مطلب

فصلی چنین که بلبل، از شوق جوش دارد

فصلی چنین که بلبل، از شوق جوش دارد ننهد پیاله از کف، هرکس که هوش دارد از عاقلی نباشد الفت به عشق کردن تابوت ناخدا…

ادامه مطلب

عشق را چندان که مهرش بود هم کینش بد است

عشق را چندان که مهرش بود هم کینش بد است گرچه خوبی ها بسی دارد، ولی اینش بد است صورت شیرین ز خون کوهکن خوش…

ادامه مطلب

صفای گلشن کشمیر را تماشا کن

صفای گلشن کشمیر را تماشا کن درین چمن من دلگیر را تماشا کن ز شوق گلشن ایران، به هند در قفسم اجازتم ده و شبگیر…

ادامه مطلب

شمعیم و زندگانی ما در گداز ماست

شمعیم و زندگانی ما در گداز ماست پروانه ایم و سوختن خود نیاز ماست رسوا گذشته ایم ازین باغ چون بهار هر جا گلی شکفته…

ادامه مطلب

شراب ای گل رعنا نهفته چند کشی

شراب ای گل رعنا نهفته چند کشی پیاله نوشی و لب را به آب قند کشی بنوش جامی و چون گل شکفته شو، تا چند…

ادامه مطلب

شب چو وصف رخش کنم به رفیق

شب چو وصف رخش کنم به رفیق صبح از مهر می کند تصدیق همه شب تا به صبح، ای زاهد می کشی جام می، زهی…

ادامه مطلب

سخن ماست سربسر مرغوب

سخن ماست سربسر مرغوب گرچه پیچیده است چون مکتوب چشم از جلوه های قامت دوست همچو دریا پر است از آشوب خاک از بس که…

ادامه مطلب

ساقی بیا که فصل بهاران غنیمت است

ساقی بیا که فصل بهاران غنیمت است جامی بده که صحبت یاران غنیمت است مستند بلبلان و گلستان شکفته است نی یک غنیمت است، هزاران…

ادامه مطلب

زده گل دست بر دامان حافظ

زده گل دست بر دامان حافظ خورد بلبل قسم بر جان حافظ کند از شعلهٔ آواز خود گرم دف خورشید را دستان حافظ ز مستی…

ادامه مطلب

ز مرگم گر غبار غم که در دل بود، برخیزد

ز مرگم گر غبار غم که در دل بود، برخیزد چو شمع کشته از لوح مزارم دود برخیزد ز شوق او پس از مردن به…

ادامه مطلب

ز دست رفت دل و در پی شراب افتاد

ز دست رفت دل و در پی شراب افتاد فغان که مهر سلیمان ز کف در آب افتاد به وعده کار فتاده ست عاشقان ترا…

ادامه مطلب

روزگار از چمن وصل توام دور افکند

روزگار از چمن وصل توام دور افکند آن سرشکم که مرا از مژه ی حور افکند چون صبوحی زده از خانه برآمد، خورشید روشنی را…

ادامه مطلب

راه شوقی نسپردم افسوس

راه شوقی نسپردم افسوس خجل از پای خودم چون طاووس همت عشق نخواهد افسر چه کند مرغ چمن تاج خروس چند باشیم ز تنگی جهان…

ادامه مطلب

دلم را این چمن زندان دلگیر است پنداری

دلم را این چمن زندان دلگیر است پنداری صدای بلبلان، آواز زنجیر است پنداری ز بس هرسو عمارت های چوبین قفس دارد فضای این گلستان…

ادامه مطلب

دلم آشفتگی در کار هرکس دید، می‌لرزد

دلم آشفتگی در کار هرکس دید، می‌لرزد چو شمع صبح می‌میرد، دل خورشید می‌لرزد گدای عشق خون دل چو در پیمانه می‌ریزد ز موج رشک،…

ادامه مطلب

دل بی لب او خراب خفته ست

دل بی لب او خراب خفته ست مستی ز غم شراب خفته ست در خاک، دلم به یاد تیغش چون تشنه به یاد آب خفته…

ادامه مطلب

در وادی وفا ره و رفتار نازک است

در وادی وفا ره و رفتار نازک است چون رنگ گل، طبیعت هر خار نازک است شرم تو کرده با همه کس آشنا ترا چون…

ادامه مطلب

در سر کوی تو ما را بینوایی بهتر است

در سر کوی تو ما را بینوایی بهتر است گر نباشد در حنا دست گدایی بهتر است مشرب ما ترک شمع از خاطر پروانه کرد…

ادامه مطلب

در دشت جز غم تو مرا غمگسار نیست

در دشت جز غم تو مرا غمگسار نیست در کوه جز خیال توام یار غار نیست هر ریشه رشته ای ست که از پا برآمده…

ادامه مطلب

دارد حذر ز فتنه ی او هر که عاقل است

دارد حذر ز فتنه ی او هر که عاقل است همچون شراب کهنه، جهان پیر جاهل است هر چیز شد حجاب تماشای او مرا آتش…

ادامه مطلب

خوش آن کز فکر بیش و کم گذشته ست

خوش آن کز فکر بیش و کم گذشته ست چو خورشید از سر عالم گذشته ست نظر تا می کنی در مجلس عمر چو دورجام،…

ادامه مطلب

خطش به تازه باعث ناز و نیاز شد

خطش به تازه باعث ناز و نیاز شد کوتاه کرد زلف و حکایت دراز شد محمود از کجا، سفر هند از کجا این شور و…

ادامه مطلب

حمله ی شوق تو غافل را دل آگاه داد

حمله ی شوق تو غافل را دل آگاه داد غارت عشق تو درویشی به یاد شاه داد غیر داغ از حاصل دنیا نصیب ما نشد…

ادامه مطلب

چون گره جا در خم آن زلف دلکش کرده‌ایم

چون گره جا در خم آن زلف دلکش کرده‌ایم پای خود پیچیده در دامن، فروکش کرده‌ایم می‌کند از دلگشایی گریهٔ ما کار می ما به…

ادامه مطلب

چو گل از هر طرف چاک دگر دارد گریبانم

چو گل از هر طرف چاک دگر دارد گریبانم ز رسوایی چو صحرا، سترپوشم نیست دامانم به گوشی جا نمی یابم، نوای خارج آهنگم به…

ادامه مطلب

چه غم ز حادثه آن را که شد شراب زده

چه غم ز حادثه آن را که شد شراب زده که برق، دست ندارد به کشت آب زده درین چمن بجز آشفتگی نصیبی نیست مرا…

ادامه مطلب