شادم اگرچه خاطرم اندوهگین ازوست

شادم اگرچه خاطرم اندوهگین ازوست کم شادیست این که دل من غمین ازوست آن سرو پاکدامن ازین باغ کم مباد کاین پاک دیده را نظر…

ادامه مطلب

سهل است نقد دین و دل گر صرف شد در کوی تو

سهل است نقد دین و دل گر صرف شد در کوی تو زان‌ها که گوید جان من جان‌ها فدای روی تو در بت‌پرستی کافرم در…

ادامه مطلب

سرو من برق صفت آمد و چون باد برفت

سرو من برق صفت آمد و چون باد برفت سوخت صد خرمن جان و ز همه آزاد برفت او که هنگام سفر گفت فرامش نکنم…

ادامه مطلب

سجده بت گرچه باشد نامسلمانی مرا

سجده بت گرچه باشد نامسلمانی مرا چون کنم چون این نوشت ایزد به پیشانی مرا تا کی این دزدیده دیدن پرده بردارم زپیش از تو…

ادامه مطلب

زهی ملاحت و خوبی که با تو محبوب است

زهی ملاحت و خوبی که با تو محبوب است که خشم و ناز و وفا هرچه می کنی خوب است بکن هر آنچه تو خواهی…

ادامه مطلب

زاهد بره کعبه رود کاین ره دین است

زاهد بره کعبه رود کاین ره دین است خوش میرود اما ره مقصود نه این است تا بود دل خسته غمی بود ز عشقت هر…

ادامه مطلب

ز بهر کلبه عاشق دلا مجوی چراغ

ز بهر کلبه عاشق دلا مجوی چراغ که شمع مجلس او بس بود فتیله داغ دل از چمن نگشاید اسیر عشق ترا که پیش بلبل…

ادامه مطلب

روز آخر کز جهان با دیده گریان روم

روز آخر کز جهان با دیده گریان روم گر نباشد در دلم مهر تو بی ایمان روم دامن از گلهای خون دل نشویم زان مرا…

ادامه مطلب

رخت که پیر و جوان را بیک نظر سوزد

رخت که پیر و جوان را بیک نظر سوزد چه آتش است ندانم که خشک و تر سوزد حدیث ناله من کآتشی جگر سوزست ترا…

ادامه مطلب

دی شامگه کز پیش من مرکب بتندی تاختی

دی شامگه کز پیش من مرکب بتندی تاختی رفتی چو خورشید از نظر روز مرا شب ساختی چون خون نریزد چشم من کز بعد عمری…

ادامه مطلب

دو ضعیفیم من و سایه در آنراه شدن

دو ضعیفیم من و سایه در آنراه شدن گه منم باز پس از سایه و گه سایه ز من ایکه چون سایه مرا مهر تو…

ادامه مطلب

دل که جای تست چون سازیم جای دیگران

دل که جای تست چون سازیم جای دیگران چون ترا بیرون کنیم از دل برای دیگران ما خود اندر کنج غم سوزان بتاریکی ز بخت…

ادامه مطلب

دل اگر کوه شود عاشق جانباز تو را

دل اگر کوه شود عاشق جانباز تو را به فغان آید اگر بشوند آواز تو را سرو نازی تو و در کشتنم از عشوه گری…

ادامه مطلب

در کوی تو از دست رقیبان گذرم نیست

در کوی تو از دست رقیبان گذرم نیست ورهم گذرم هست مجال نظرم نیست گر تیغ رسد بر سرم از عشق ننالم من عاشق و…

ادامه مطلب

اگرچه از رخ خود چشم بسته یی ما را

اگرچه از رخ خود چشم بسته یی ما را نهان ز چشمی و در دل نشسته یی ما را ز جعد زلف تو هر موی…

ادامه مطلب

اشارت تو بجان دادنم بشارت بس

اشارت تو بجان دادنم بشارت بس مرا به تیغ چه حاجت همین اشارت بس چنان بشارت وصل تو شادمانم کرد که گر تو نیز نیایی…

ادامه مطلب

از صحبت ما درد کشان بازنخیزد

از صحبت ما درد کشان بازنخیزد صد شیشه دل بشکند آواز نخیزد بگذار که دل برکند از مهر تو عاشق کاین مهر گیا گر بکنی…

ادامه مطلب

از تماشای تو کس منع دل ما نکند

از تماشای تو کس منع دل ما نکند صورت خوب که بیند؟ که تماشا نکند پیش ما دار فنا مرتبه معراج است جز شهید غمت…

ادامه مطلب

آتشی دردل من شمع رخت درزده است

آتشی دردل من شمع رخت درزده است که بهر مو زتنم درد دلی سر زده است از پریشانیم ایشوخ چه پرسی که فراق همچو رلف…

ادامه مطلب

در خیال وصل جفا پیشه من است

در خیال وصل جفا پیشه من است فکر محال بین که در اندیشه من است ای آنکه سنگ جور بمستان خود زنی قصدت شکستن دل…

ادامه مطلب

دارد رقیب بهر تو چشم حسد به من

دارد رقیب بهر تو چشم حسد به من کاری مکن که کار کند چشم بد به من گردون ز آستان توام گو مکن جدا زان…

ادامه مطلب

خوش آنکه دل زغم هجر بر کناری بود

خوش آنکه دل زغم هجر بر کناری بود زیمن وصل تو فرخنده روزگاری بود هزار زخم اگر میرسید خوش بودم که مرهم دلم از وصل…

ادامه مطلب

خوبان بگلشن از نظر ما چه میروند؟

خوبان بگلشن از نظر ما چه میروند؟ چون خانه پرگل است بصحرا چه میروند؟ در حیرتم که با خط یا قوت لعل تو گل عارضان…

ادامه مطلب

خرم دلی که ره بسر کار خویش برد

خرم دلی که ره بسر کار خویش برد گوی مراد تا بتوانست پیش برد قارون چه کرد با همه گنج زری که داشت نادان مشقت…

ادامه مطلب

چون مرغ بسملم خبر ار ترک سر نشد

چون مرغ بسملم خبر ار ترک سر نشد تیغ تو ریخت خونم و هیچم خبر شد یعقوب هم بباخت دل و چشم بهر دوست چشم…

ادامه مطلب

چون شمع اگرچه آنمه مهرش گداخت ما را

چون شمع اگرچه آنمه مهرش گداخت ما را برق چراغ حسنش جان تازه ساخت ما را ما را ز در سگ او گر راند ازو…

ادامه مطلب

چو سوختم از عشق و شستم از جان دست

چو سوختم از عشق و شستم از جان دست هنوز گریه نمی داردم ز دامان دست به خاک پای تو ساقی که مردم از حسرت…

ادامه مطلب

چه عقل و دانش و هوشیست بر کمال مرا

چه عقل و دانش و هوشیست بر کمال مرا که ی برد دگر آن خط برون ز حال مرا شراب کوثر اگر ساقیش نه دوست…

ادامه مطلب

چند آن می لب عاشق مخمور ببیند

چند آن می لب عاشق مخمور ببیند چند آب خضر تشنه‌لب از دور ببیند از روی تو کی سیر شود عاشق اگر هم از صبح…

ادامه مطلب

چراغ چشم دل آن دلربا بر افروزد

چراغ چشم دل آن دلربا بر افروزد که تا نگاه کنی از حیا بر افروزد خوش است آتش مجنون و شان خرمن سوز نه آتشی…

ادامه مطلب

جان من مسکین که گرفتار غم اوست

جان من مسکین که گرفتار غم اوست موقوف بیک گوشه چشم کرم اوست ما مست جفاییم و نخواهیم زساقی هر جرعه که بی چاشنی زهر…

ادامه مطلب

تو گر پروانه‌ای همچون خلیل آتش گلستان است

تو گر پروانه‌ای همچون خلیل آتش گلستان است که ظاهر آتشست آن شمع و پنهان آب حیوان است مرا در وادی محنت، غم مردن کجا…

ادامه مطلب

تنم که غرقه بخون اشک لاله گون کرده

تنم که غرقه بخون اشک لاله گون کرده شهید عشق ترا شست و شو بخون کرده جنون عشق اگر نیست چرخ مجنون را بتهمت غلط…

ادامه مطلب

تا نشد چون نافه خون، دل بوی دلجویی نیافت

تا نشد چون نافه خون، دل بوی دلجویی نیافت جز جگر خونی ازین وادی کسی بویی نیافت هر سیه مستی که گفت اوصاف گل در…

ادامه مطلب

تا دیده ام بخواب شبی بوتراب را

تا دیده ام بخواب شبی بوتراب را چشمم دگر بخواب ندیده است خواب را شاه نجف که نقد وجودست در جهان گنج وجود اوست جهان…

ادامه مطلب

پیش سرمستان عشقت گلشن و گلخن یکیست

پیش سرمستان عشقت گلشن و گلخن یکیست دار منصور و درخت وادی ایمن یکیست حسن او در دل زجام دیده صد عکس افکند در درون…

ادامه مطلب

پرتوی گر افکنی در چشم از شمع جمال

پرتوی گر افکنی در چشم از شمع جمال چشم من بتاخنه‌ای گردد چو فانوس خیال کاش چشمم را بر آری وقت کشتن تا شود کاسه…

ادامه مطلب

بی شمع رخت هیچ صفا در دل ما نیست

بی شمع رخت هیچ صفا در دل ما نیست بالله که بی روی تو در کعبه صفا نیست خواهم سخنی گفت مرنج ای گل رعنا…

ادامه مطلب

به مهر او اثرم جز دریغ و درد نماند

به مهر او اثرم جز دریغ و درد نماند بباد رفت غبارم چنانکه گرد نماند گذشت رقص کنان جان چو کرد یاد از خود که…

ادامه مطلب

بکوی دوست که از ما پیام خواهد برد؟

بکوی دوست که از ما پیام خواهد برد؟ سلام ما که بدار السلام خواهد برد؟ چنین که نام و نشانم بزندگی محو است چو بی…

ادامه مطلب

بسکه به دل می زنم سنگ که دلدار رفت

بسکه به دل می زنم سنگ که دلدار رفت کار دل از دست شد دست هم از کار رفت حال چه پرسی زمن از هجر…

ادامه مطلب

بر صید حرم تیغ مزن زانکه حرام است

بر صید حرم تیغ مزن زانکه حرام است کار دل صد خسته به یک غمزه تمام است در خیل محبان تو مجنون که شناسد؟ عشاق…

ادامه مطلب

باورم ناید که شد در پوست مجنون سوی دوست

باورم ناید که شد در پوست مجنون سوی دوست عاشق اندر پوست کی گنجد که بیند روی دوست کعبه وصل حبیب از راه نومیدی طلب…

ادامه مطلب

با همه شاد و ملول از من بیچاره شود

با همه شاد و ملول از من بیچاره شود بیم آنست کزین غصه دلم پاره شود آنکه ناشسته لب از شیر چنین میکشدم وای بر…

ادامه مطلب

با چون تو شوخی سرو قد عاشق کش و طناز هم

با چون تو شوخی سرو قد عاشق کش و طناز هم گل را نزیبد ناز کی سرو سهی را ناز هم هرچند خونم میخوری هرگه…

ادامه مطلب

ایشوخ پر کرشمه کم التفات من

ایشوخ پر کرشمه کم التفات من تلخست بی لب شکرینت حیات من من جرعه حیات هوس داشتم ز خضر خط لبت نوشت بکوثر برات من…

ادامه مطلب

ای شکرخا کرده شُکرت طوطی گفتار ما

ای شکرخا کرده شُکرت طوطی گفتار ما شکر توست الحمدلله همچو طوطی کار ما قلبِ روی‌اندوده را گر امتحان ز آتش کنی جز سیه‌رویی نباشد…

ادامه مطلب

ای چرخ پی مجلس او ز آب و گل من

ای چرخ پی مجلس او ز آب و گل من جامی کن و بنویس بر آن حال دل من گر دانه غم کاری و گر…

ادامه مطلب

ای اجل مهلت من ده که ببوسم دامنش

ای اجل مهلت من ده که ببوسم دامنش دشمنم نیزمکش تا بکشد رشگ منش چون شکایت کنم از دوست که خون ریخت مرا هرکه شد…

ادامه مطلب

آن نوجوان ز جور پشیمان نمیشود

آن نوجوان ز جور پشیمان نمیشود وین پیر بت پرست مسلمان نمیشود کارم ز دست عشق بمردن کشید دل از کار خود هنوز پشیمان نمیشود…

ادامه مطلب