غزلیات امام خمینی
بت یکدانه
خرّم آن روز که ما عاکف میخانه شویم از کف عقل، برون جسته و دیوانه شویم بشکنیم آینه فلسفه و عرفان را از صنمخانه این…
جام جم
با گلرخان بگویید ما را به خود پذیرند از عاشقان بیدل، همواره دست گیرند دردی است در دلِ ما، درمان نمی پذیرد دستی به عاشقان…
خلوت مستان
در حلقه درویش، ندیدیم صفایی در صومعه، از او نشنیدیم ندایی در مدرسه، از دوست نخواندیم کتابی در ماذنه، از یار ندیدیم صدایی در جمع…
راز نهان
داستان غم من راز نهانی باشد آن شناسد که ز خود یکسره فانی باشد به خمِ طره زلفت نتوانم ره یافت آن تواند که دلش…
سراپرده عشق
باید از رفتن او جامه به تن، پاره کنم درد دل را به چه انگیزه توان چاره کنم؟ در میخانه گشایید به رویم که دمی…
عروس صبح
امشب که در کنار منی، خفته چون عروس زنهار تا دریغ نداری، کنار و بوس ای شب، بگیر تنگ به بر نوعروس صبح امشب که…
کاروان عمر
عمر را پایان رسید و یارم از در درنیامد قصّهام آخر شد و این غصّه را آخر نیامد جام مرگ آمد به دستم، جام می…
لذت عشق
لذت عشق تو را جز عاشق محزون، نداند رنج لذتبخش هجران را بجز مجنون، نداند تا نگشتی کوهکن، شیرینی هجران ندانی ناز پرورده، ره آورد…
میلاد گل
میلاد گل و بهار جان آمد برخیز که عید میکشان آمد خاموش مباش، زیر این خرقه بر جان جهان، دوباره جان آمد برگیر به دستْ…
بار امانت
غمی خواهم که غمخوارم تو باشی دلی خواهم، دل آزارم تو باشی جهان را یک جوی ارزش نباشد اگر یارم، اگر یارم تو باشی ببوسم…
جامهدران
من خواستار جام می از دست دلبرم این راز با که گویم و این غم کجا برم؟ جان باختم به حسرت دیدار روی دوست پروانه…
در همای دوست
من در هوای دوست، گذشتم ز جان خویش دل از وطن بریدم و از خاندان خویش در شهر خویش، بود مرا دوستان بسی کردم جدا،…
رخ خورشید
عیب از ما است، اگر دوست ز ما مستور است دیده بگشای که بینی همه عالم طور است لاف کم زن که نبیند رخ خورشید…
سرّ عشق
ما ز دلبستگی حیله گران، بیخبریم از پریشانی صاحبنظران، بیخبریم عاقلان از سر سودایی ما بیخبرند ما ز بیهودگی هوشوران بیخبریم خبری نیست ز عشاق…
عشق چارهساز
حدیث عشق تو، باد بهار باز آورد صبا ز طَرْف چمن، بوی دلنواز آورد طرب کنان گل از اسرار بوستان می گفت فسرده جان، خبر…
کتاب عمر
پیری رسید و عهد جوانی تباه شد ایّام زندگی، همه صرف گناه شد بیراهه رفته پشت به مقصد، همی روم عمری دراز، صرف در این…
محرم راز
در غم هجر رخ ماه تو، در سوز و گدازیم تا به کی زین غم جانکاه بسوزیم و بسازیم؟ شب هجران تو آخر نشود، رُخ…
نیمغمزه
پروانه وار بر در میخانه، پر زدم در بسته بود با دل دیوانه در زدم خوابم ربود، آن بت دلدار تا به صبح چون رغ…
بار یار
اکنون که در میکده بسته است به رویم بهتر که غم خویش به خمار بگویم من کشته آن ساقی و پیمانه عشقم من عاشِق دلداده…
جلوه جام
ای کاش، دوست درد دلم را دوا کند گر مهربانیم ننماید، جفا کند صوفی که از صفا، به دلش جلوهای ندید جامی از او گرفت…
دریا و سراب
ما را رها کنید در این رنج بیحساب با قلب پاره پاره و با سینهای کباب عمری گذشت در غم هجران روی دوست مرغم درون…
روز وصل
غم مخور، ایّام هجران رو بهپایان میرود این خماری از سر ما میگساران می رود پرده را از روی ماه خویش، بالا میزند غمزه را…
سلطان عشق
گر سوز عشق در دل ما رخنه گر نبود سلطان عشق را به سوی ما نظر نبود جان در هوای دیدن دلدار دادهام باید چه…
عشق دلدار
چشم بیمار تو ای می زده، بیمارم کرد حلقه گیسویت ای یار، گرفتارم کرد سرو بستانِ نکویی، گل گلزار جمال غمزه ناکرده، ز خوبان همه…
کاروان عشق
پریشانحالی و درماندگیّ ما نمیدانی خطا کاری ما را فاش بی پروا نمیدانی به مستی، کاروان عاشقان رفتند از این منزل برون رفتند از لا…
محرم عشق
وه، چه افراشته شد در دو جهان پرچم عشق آدم و جنّ و مَلَک، مانده به پیچ و خم عشق عرشیان، ناله و فریاد کنان…
نسیم عشق
به من نگر که رخی همچو کهربا دارم دلی به سوی رخ یار دلربا دارم ز جام عشق چشیدم شراب صدق و صفا به خمّ…
بهار آرزو
بر در میکدهام پرسه زنان، خواهی دید پیر دلباخته با بخت جوان، خواهی دید نو بهار آید و گلزار شکوفا گردد بیگمان کوتهی عمر خزان،…
جلوه جمال
کوتاه سخن که یار آمد با گیسوی مُشکبار آمد بگشود در و نقاب برداشت بی پرده نگر، نگار آمد او بود و کسی نبود با…
دریای عشق
افسانه جهان، دل دیوانه من است در شمع عشق سوخته، پروانه من است گیسوی یار، دام دل عاشقان اوست خال سیاه پشت لبش دانه من…
روی یار
این رهروان عشق، کجا میروند زار؟ ره را کناره نیست، چرا می نهند بار؟ هر جا روند، جز سر کوی نگار نیست هر جا نهند…
سفر عشق
با دلِ تنگ به سوی تو سفر باید کرد از سر خویش به بتخانه گذر باید کرد پیر ما گفت: ز میخانه شفا باید جست…
عشقِ مسیحا دم
بلبل از جلوه گل، نغمه داوود نمود نغمهاش درد دل غمزده بهبود نمود ساقی از جام جهانتاب به جانِ عاشق آنچه با جان خلیل، آتش…
کعبه در زنجیر
خار راه منی ای شیخ! ز گلزار برو از سر راه من ای رند تبهکار، برو تو و ارشاد من، ای مرشد بی رشد و…
محفل دلسوختگان
عاشقم، عاشق و جز وصل تو درمانش نیست کیست کاین آتش افروخته در جانش نیست؟ جز تو در محفل دلسوختگان، ذکری نیست این حدیثیاست که…
نهانخانه اسرار
بر در میکده از روی نیاز آمدهام پیش اصحاب طریقت، به نماز آمدهام از نهانخانه اسرار، ندارم خبری به در پیر مغان صاحب راز آمدهام…
اخگر غم
آنکه ما را جفت با غم کرد، بنشانید فرد دیدی آخر پرسشی از حال زار ما نکرد؟ بر غَمِ پنهانْ اگر خواهی گواهی آشکار اشک…
باده هوشیاری
برگیر جام و جامه زهد و ریا درآر محراب را به شیخ ریاکار واگذار با پیر میکده، خبر حال ما بگو با ساغری، برون کند…
جلوه دیدار
پرده برگیر که من یار توام عاشقم، عاشق رخسار توام عشوه کن، ناز نما، لب بگشا جان من، عاشق گفتار توام بر سر بستر من…
دریای فنا
کاش، روزی به سر کوی توام منزل بود که در آن شادی و اندوه، مراد دل بود کاش، از حلقه زلفت، گرهی در کف بود…
راه و رسم عشق
آنکه سر در کوی او نگذاشته، آزاده نیست آنکه جان نفکنده در درگاه او، دلداده نیست نیستی را برگزین ای دوست، اندر راه عشق رنگ…
شبِ وصل
یک امشبی که در آغوش ماه تابانم ز هر چه در دو جهان است، روی گردانم بگیر دامن خورشید را دمی، ای صبح که مه…
عطر یار
ما ندانیم که دلبسته اوییم، همه مست و سرگشته آن روی نکوییم، همه فارغ از هر دو جهانیم و ندانیم که ما در پی غمزه…
کعبه دل
تا از دیار هستی، در نیستی خزیدیم از هر چه غیر دلبر، از جان و دل بریدیم با کاروان بگویید: از راه کعبه برگرد ما…
محفل رندان
آید آن روز که خاک سر کویش باشم ترک جان کرده و آشفته رویَش باشم ساغر روحفزا از کف لطفش گیرم غافل از هر دو…
همّت پیر
رازی است مرا، رازگشایی خواهم دردی است به جانم و دوایی خواهم گر طور ندیدم و نخواهم دیدن در طور دل از تو، جای پایی…
آرزوها
در دلم بود که آدم شوم؛ امّا نشدم بیخبر از همه عالم شوم؛ امّا نشدم بر درِ پیرِ خرابات نهم روی نیاز تا به این…
بهار
بهار آمد که غم از جان برد، غم در دل افزون شد چه گویم کز غم آن سروِ خندان، جان و دل خون شد گروه…
چشم بیمار
من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم فارغ از خود شدم و کوس اناالحق بزدم همچو…
دریای جمال
سر زلفت به کناری زن و رخسارگشا تا جهان محو شود، خرقه کشد سوی فنا به سر کوی تو ای قبله دل، راهی نیست ورنه…