دل انجمن محرم و بیگانه نباشد

دل انجمن محرم و بیگانه نباشد جز حیرت ادراک درین خانه نباشد در ساز فنا راحت عشاق مهیاست بالین وفا بی‌پر پروانه نباشد بی‌کسب صفا…

ادامه مطلب

دل پیش نظر گیر سر و برگ نمو ‌کن

دل پیش نظر گیر سر و برگ نمو ‌کن گر مایل نازی سوی این آینه روکن شایستهٔ تسلیم یقین سجدهٔ‌کس نیست ای ننگ عبادت عرقی…

ادامه مطلب

دل را به یاد روی کسی یاد می‌کنم

دل را به یاد روی کسی یاد می‌کنم آیینه کرده‌ام گم و فریاد می‌کنم بوی پیامی از چمن جلوه می‌رسد از دیده تا دل آینه…

ادامه مطلب

دل گمگشته‌ای دارم چه می‌پرسی ز احوالش

دل گمگشته‌ای دارم چه می‌پرسی ز احوالش دو عالم گر بود آیینه ناپیداست تمثالش گره‌گردیدن من نیست بی‌عرض پریشانی گل است اظهار تفصیلی‌که باشد غنچه…

ادامه مطلب

دلی دارم که غیر از غنچه بودن نیست بهبودش

دلی دارم که غیر از غنچه بودن نیست بهبودش تبسم همچو زخم صبح می‌سازد نمکسودش توان از حیرتم جام دو عالم نشئه پیمودن نگاهی سوده‌ام…

ادامه مطلب

دور از آن در چند در هر دشت و در گرداندم

دور از آن در چند در هر دشت و در گرداندم بخت برگردیده برگردد که برگرداندم طالعی دارم ‌که چرخ بی‌مروت همچو شمع شام پیش…

ادامه مطلب

دوش کز سیر بهار سوختن سر بر زدم

دوش کز سیر بهار سوختن سر بر زدم صد گل و سنبل چو شمع از دود دل بر سر زدم پای تا سر نشئه‌ام از…

ادامه مطلب

ذره تا مسهر هزار آینه عریان‌ کردند

ذره تا مسهر هزار آینه عریان‌ کردند ما نگشتیم عیان هر چه نمایان ‌کردند بیخودی حیرت حسن عرق ‌آلود که داشت که دل و دیده…

ادامه مطلب

رستن چه ممکنست زقید جهان لاف

رستن چه ممکنست زقید جهان لاف وامانده‌ایم همچو الف در میان لاف از انفعال کوشش معذور ما مپرس پر می‌زنیم چون مژه در آشیان لاف…

ادامه مطلب

رمز آشنای معنی هر خیره‌سر نباشد

رمز آشنای معنی هر خیره‌سر نباشد طبع سلیم فضل است ارث ‌پدر نباشد غفلت بهانه مشتاق خوابت فسانه مایل بر دیده سخت ظلم است ‌گر…

ادامه مطلب

روانی نیست محو جلوه را بی‌آب‌گردیدن

روانی نیست محو جلوه را بی‌آب‌گردیدن سزدکز اشک آموزد نگاه ما خرامیدن به داد حسرت دل کس نمی‌پردازد ای بلبل چوگل می‌باید اینجا از شکست…

ادامه مطلب

ز انقلاب جسم‌، دل بر ساز وحشت هاله نیست

ز انقلاب جسم‌، دل بر ساز وحشت هاله نیست سنگ هرچند آسیا گردد، شرر جواله نیست درگلستانی که داغ عشق منظور وفاست جز دل فرهاد…

ادامه مطلب

ز بسکه شور جنون‌گشت برق‌کلبهٔ هوشم

ز بسکه شور جنون‌گشت برق‌کلبهٔ هوشم به رنگ حلقهٔ زنجیر سوخت پردهٔ‌ گوشم چو طفل اشک مپرس از لباس خرمی من به صدهزار تپش کرده‌اند…

ادامه مطلب

ز حرف راحت اسباب دنیا پنبه درگوشم

ز حرف راحت اسباب دنیا پنبه درگوشم مباد از بستر مخمل رباید خواب خرگوشم شنیدن شد دلیل اینقدر بی‌صرفه‌ گوییها زبان هم لال می‌گردید اگر…

ادامه مطلب

ز دنیا چه‌گیرد اگر مردگیرد

ز دنیا چه‌گیرد اگر مردگیرد مگر دامن همت فردگیرد خجل می‌روم از زیانگاه هستی عدم تا چه از من ره‌آوردگیرد عرق دارد آیینه از شرم…

ادامه مطلب

ز علم و عمل نکته‌ها گوش‌ کردم

ز علم و عمل نکته‌ها گوش‌ کردم ندانم چه خواندم فراموش کردم خطوط هوس داشت اوراق امکان مژه لغزشی خورد مغشوش‌ کردم گر این انفعال…

ادامه مطلب

ز وهم متهم ظرف کم نخواهی شد

ز وهم متهم ظرف کم نخواهی شد محیط اگر نشدی قطره هم نخواهی شد به بحر قطره ز تشویش خشکی آزاد است اگر عدم شده…

ادامه مطلب

زبن باغ تا ستمکش نشو و نما شدم

زبن باغ تا ستمکش نشو و نما شدم خون‌ گشتم آنقدر که به رنگ آشنا شدم بوی گلم جنون دو عالم بهار داشت زبن یک…

ادامه مطلب

زندگانی از نفس آفت بنا افتاده است

زندگانی از نفس آفت بنا افتاده است طرف سیلی در پی تعمیر ما افتاده است تنگ کرد آفاق را پیچیدن دود نفس گرنه دل می‌سوزد…

ادامه مطلب

زهی سودایی شوق تو مذهبها و مشربها

زهی سودایی شوق تو مذهبها و مشربها به یادت آسمان سیر تپیدن جوش یاربها مبادا از سرم‌کم سایهٔ سودای گیسویت چو مو نشو و نمایی…

ادامه مطلب

زین گلستان درس دیدارکه می‌خوانیم ما

زین گلستان درس دیدارکه می‌خوانیم ما اینقدر آیینه نتوان شدکه حیرانیم ما سنگ این‌کهسار آسایش خیالی بیش نیست از زمینگیری همان آتش به دامانیم ما…

ادامه مطلب

سپند بزم تو تا بیقرار گردد و نالد

سپند بزم تو تا بیقرار گردد و نالد تپیدن از دل من آشکار گردد و نالد هزارکعبه و لبیک محو شوق‌پرستی که‌گرد دل چونفس یکدوبارگردد…

ادامه مطلب

سخن ز مشق ادب موج‌ گوهرش ‌گیربد

سخن ز مشق ادب موج‌ گوهرش ‌گیربد کم است لغزش خط‌ گر به مسطرش‌ گیرید به بستن مژه ختم است درس علم و عمل همین…

ادامه مطلب

سران ز نسخهٔ تسلیم باب بردارید

سران ز نسخهٔ تسلیم باب بردارید جبین به خاک نهید انتخاب بردارید جمال مقصد سعی جهان معاینه است ز نقش پا نفسی گر نقاب بردارید…

ادامه مطلب

سطر یقین به حک داد تکرار بی‌حد ما

سطر یقین به حک داد تکرار بی‌حد ما این دشت جاده‌گم‌کرد ز رفت و آمد ما افسرد شمع امید در چین دامن شب یک آستین…

ادامه مطلب

سوختن یک نغمه است از ساز شمع

سوختن یک نغمه است از ساز شمع پرده نتواند نهفتن راز شمع خود گدازی آبروی دیگر است می‌رسد بر انجمنها ناز شمع ناله‌ها در دود…

ادامه مطلب

شب جوش بهاری به دل تنگ شکستم

شب جوش بهاری به دل تنگ شکستم گل چید خیال تو و من رنگ شکستم مژگان بهم آوردم و رفتم به خیالت پرهیز تماشا به…

ادامه مطلب

شب هجوم جلوه او در خیالم جا گرفت

شب هجوم جلوه او در خیالم جا گرفت آنقدر بالید دل‌ کایینه در صحرا گرفت ازدل روشن ملایم طینتی را چاره نیست پنبه خود رایی…

ادامه مطلب

شبی کز خیال توگل چیده بودم

شبی کز خیال توگل چیده بودم هماغوش صد جلوه خوابیده بودم چرا آب‌گوهر نباشد غبارم به راه تو یک اشک غلتیده بودم نهان از تو…

ادامه مطلب

شرم از خط پیشانی ما ریخته شقها

شرم از خط پیشانی ما ریخته شقها زین جاده نرفته‌ست برون نقب عرقها درس‌همه درسکتهٔ تدبیرمساوی ست در موج‌گوهر نیست پس و پیش سبقها زین…

ادامه مطلب

شمع‌سان چشمی ‌کز اشک آتشین تر می‌کنم

شمع‌سان چشمی ‌کز اشک آتشین تر می‌کنم گردن مینا به دستم می به ساغر می‌کنم شعله‌ها را سیر خاکستر عروجی دیگر است جمله پروازم اگر…

ادامه مطلب

شورحاجت تاکی ازحرص دو دل باید شنید

شورحاجت تاکی ازحرص دو دل باید شنید یک عرق حرف ازجبین منفعل باید شنید نیک‌و بد سربرخط تسلیم فرمان قضاست این صدا از ریزش خون…

ادامه مطلب

صبا ای پیک مشتاقان قدم فهمیده نه سویش

صبا ای پیک مشتاقان قدم فهمیده نه سویش که رنگم می‌پرد گر می‌تپد گرد از سرکویش نفس تا می‌کشم در نالهٔ زنجیر می‌غلتم گرفتارم نمی‌دانم…

ادامه مطلب

صد ابد عیش طربخانهٔ دنیا بخشند

صد ابد عیش طربخانهٔ دنیا بخشند نفسی‌گر به دل سوخته‌ام جا بخشند سیر خمخانهٔ‌ کثرت به دماغم زده است شایدم نشئهٔ تحقیق دو بالا بخشند…

ادامه مطلب

صورت خود ز تو نشناخته‌ام

صورت خود ز تو نشناخته‌ام اینقدر آینه پرداخته‌ام گر فروغی‌ست درین تیره بساط رنگ شمعی‌ست که من باخته‌ام رم آهو به غبارم نرسد در قفای…

ادامه مطلب

طرهٔ او در خیالم ‌گر پریشان می‌شود

طرهٔ او در خیالم ‌گر پریشان می‌شود از نفس هم دل پریشانتر پریشان می‌شود ای بسا طبعی ‌که در جمعیتش آوارگی‌ست شعله از گل‌کردن اخگر…

ادامه مطلب

عالم و این تردماغیهای جاه

عالم و این تردماغیهای جاه شبنمی پاشید بر مشتی گیاه مرگ غافل نیست از صید نفس آتش از خس برنمی‌دارد نگاه سرزمین شعله‌کاران گلخن است…

ادامه مطلب

عرق دارد عنان احتیاج بی‌نقاب من

عرق دارد عنان احتیاج بی‌نقاب من ره صد دیر آتشخانه واکرده‌ست آب من به هر مویم گداز دل رگ ابری دگر دارد چو مژگان سیلها…

ادامه مطلب

عشق هرجا ادب‌آموز تپیدن باشد

عشق هرجا ادب‌آموز تپیدن باشد خون بسمل عرق شرم چکیدن باشد مزرع نیستی‌، آرایش تخم شرریم آفت حاصل ما عرض دمیدن باشد شوق مفت است…

ادامه مطلب

عمرها شد عجزطاقت سوی‌جیبم رهبرست

عمرها شد عجزطاقت سوی‌جیبم رهبرست در ره تسلیم دل پایی‌که من دارم سرست تا فروغ شعلهٔ خورشید حسنی دیده‌ام صبح اگربالد به چشم من‌کف خاکسترست…

ادامه مطلب

عمری‌ست‌که در حسرت آن لعل‌گهر موج

عمری‌ست‌که در حسرت آن لعل‌گهر موج دل می‌زندم بر مژه از خون جگر موج گر شوخی زلفت فکند سایه به دریا از آب روان دسته…

ادامه مطلب

غبار عجز پروازی مقیم دامن خویشم

غبار عجز پروازی مقیم دامن خویشم شکست خویش چون موج ‌است هم بر گردن خویشم درین مزرع‌ که جز بیحاصلی تخمی نمی‌بندد نمی‌دانم هجوم آفتم…

ادامه مطلب

غم نه‌تنها بر دلم نالید و بس

غم نه‌تنها بر دلم نالید و بس عیش هم بر فرصتم خندید و بس گر طواف‌ کعبهٔ درد آرزوست می‌توان گرد دلم گردید و بس…

ادامه مطلب

فتیله‌ای به دل بیخبر ز داغ افروز

فتیله‌ای به دل بیخبر ز داغ افروز علاج خانهٔ تاربک‌ کن چراغ افروز ز باده برق عتاب آب دادنت ستم است که‌ گفت چهره برافروز…

ادامه مطلب

فسون عیش‌، کدورت‌زدای ما نشود

فسون عیش‌، کدورت‌زدای ما نشود نفس به خانهٔ آیینه‌ها، هوا نشود قسم به دام محبت ‌که از خم زلفت دل شکستهٔ ما چون شکن جدا…

ادامه مطلب

فناکی شغل سودای محبت را زیان دارد

فناکی شغل سودای محبت را زیان دارد سری دارم‌که تا خاک هوای اوست جان دارد دم نایی‌ست افسون نوای هستی‌ام ورنه هنوزم نالهٔ نی در…

ادامه مطلب

قصهٔ دیوانگان دارد سراسر نامه‌ام

قصهٔ دیوانگان دارد سراسر نامه‌ام می‌تراود شور زنجیر از صریر خامه‌ام دیگ زهدی در ادبگاه خموشی پخته‌ام زبر سرپوش حباب از گنبد عمامه‌ام در فراقت…

ادامه مطلب

خوش‌خرامان داد طبع سست‌بنیادم دهید

خوش‌خرامان داد طبع سست‌بنیادم دهید خاک من بیش از غباری نیست بر بادم دهید در فرامش ‌خانهٔ هستی عدم گم کرده‌ام یادی از کیفیت آن…

ادامه مطلب

کار به نقش پا رساند جهد سر هواییت

کار به نقش پا رساند جهد سر هواییت شمع صفت به داغ برد آینه خودنماییت دل به غبار وهم و وظن رفت زشغل ما و…

ادامه مطلب

کجایی ای جنون ویرانه ات کو

کجایی ای جنون ویرانه ات کو خس و خاریم آتشخانه‌ات کو الم پیمایم از کم ظرفی هوش شراب عافیت پیمانه‌ات کو تو شمع بی‌نیازبها بر…

ادامه مطلب