آن زلف چو نافهٔ تتاری بنگر

آن زلف چو نافهٔ تتاری بنگر و آن خط چو سبزهٔ بهاری بنگر بر گرد دهان همچو انگشتریش زنگی بچه را سواد کاری بنگر

ادامه مطلب

یک شهر بجست و جوی آن دوست همه

یک شهر بجست و جوی آن دوست همه بگذشته ز مغز و در پی پوست همه گر زانکه طریق طلبش دانستی از خود طلبش داری…

ادامه مطلب

مه روی ترا ز مهر مه میداند

مه روی ترا ز مهر مه میداند کز نور تو شب رهی بده میداند سیب ذقنت متاز، گو اسب جمال کان بازی را رخ تو…

ادامه مطلب

گل را، که صبا، مرغ‌صفت بال گشاد

گل را، که صبا، مرغ‌صفت بال گشاد گفتی که منجم ورق فال گشاد چون گربهٔ بید خوانش آراسته دید سر بر زد و بوی برد…

ادامه مطلب

صدرا، دل دشمن تو در درد بماند

صدرا، دل دشمن تو در درد بماند بدخواه تو با رنگ رخ زرد بماند خصم تو ندیدیم که ماند بسیار هرگز مگر این خصم که…

ادامه مطلب

زلف تو، اگر فزود، اگر کاست خوشست

زلف تو، اگر فزود، اگر کاست خوشست قد تو اگر نشست، اگر خاست خوشست پیوسته حدیث قامتت میگویم زیراکه مرا با سخن راست خوشست

ادامه مطلب

دل کیست؟ که او طلب کند یاری تو

دل کیست؟ که او طلب کند یاری تو یا تن ندهد به محنت و خواری تو؟ پرسیده‌ای احوال دلم دوش وزان جان می‌آید به عذر…

ادامه مطلب

خواهم که لب باده پرستت بوسم

خواهم که لب باده پرستت بوسم و آن عارض خوب و چشم مستت بوسم صد نقش چو دستارچه بر آب زدم باشد که چو دستارچه…

ادامه مطلب

تن خاک تو گشت، رحمتی بر خواریش

تن خاک تو گشت، رحمتی بر خواریش دل جای تو شد به غم چرا می‌داریش؟ دلبستگییی که با میانت دارم تا چون کمرت میان تهی…

ادامه مطلب

بر گوشهٔ چشم تو، که شوخ و شنگست

بر گوشهٔ چشم تو، که شوخ و شنگست آن خال تو دانی به کدامین رنگست؟ موریست که بر کنار بادام نشست پیداست که در لب…

ادامه مطلب

ای کرده مهندسانت از ساز سپهر

ای کرده مهندسانت از ساز سپهر از برج و ستاره گشته انباز سپهر شکل تو فگنده از فلک تشت قمر نقش تو نهاده بر طبق…

ادامه مطلب

آن خود که بود که در تو واله نشود؟

آن خود که بود که در تو واله نشود؟ از رنج که پرسی تو؟ که او به نشود؟ عاشق شدی، از شهر برونم کردی ترسیدی…

ادامه مطلب

یارب، جبروت پادشاهیت که دید؟

یارب، جبروت پادشاهیت که دید؟ کنه کرم نامتناهیت که دید؟ هر چند که واصلان به بیداری و خواب گفتند که دیدیم، کماهیت که دید؟

ادامه مطلب

مقصود ز هر حدیث و هر زمزمه اوست

مقصود ز هر حدیث و هر زمزمه اوست سر جملهٔ هر غلغله و دمدمه اوست گر بد بینی به وصل خود هم نرسی ور نیک…

ادامه مطلب

گر راست روی محرم جان سازندت

گر راست روی محرم جان سازندت ور کژ بروی ز دل بیندازندت در حلقهٔ عاشقان چو ابریشم چنگ تا راست نگردی تو بننوازندت

ادامه مطلب

غافل مشو، ای دل، که نیازم با تست

غافل مشو، ای دل، که نیازم با تست پوشیده هزارگونه رازم با تست حرمان شبی دراز و جایی خالی زانم که حکایت درازم با تست

ادامه مطلب

زلف تو ز بالای تو مهجور نشد

زلف تو ز بالای تو مهجور نشد جز در پی قامت تو، ای حور، نشد با این همه آرزو که در سر دارد بنگر که…

ادامه مطلب

دل در غم او بکاست، می‌باید گفت

دل در غم او بکاست، می‌باید گفت این واقعه از کجاست؟ می‌باید گفت گفتی تو که از که این قیامت دیدی؟ از قامت او، چو…

ادامه مطلب

خالی،که لبت همی بباراید ازو

خالی،که لبت همی بباراید ازو خالیست سیه که شمک میزاید ازو صد تنگ شکر خورد ز پهلوی رخت ترسم که دهان تو به تنگ آید…

ادامه مطلب

جانا، تو به حسن اگر نلافی پیداست

جانا، تو به حسن اگر نلافی پیداست کندر دهنت موی شکافی پیداست ما را دل سخت تو در آیینهٔ نرم مانندهٔ سنگ از آب صافی…

ادامه مطلب

بر گل چو نسیم سحری سود قدم

بر گل چو نسیم سحری سود قدم پوشیده نقاب غنچه بربود بدم بر شاخ چو بو برد که گل برگی خاست دی گربهٔ بید پنجه…

ادامه مطلب

ای کرده به خون دشمنان خارالعل

ای کرده به خون دشمنان خارالعل در گوش سپر کرده فرمان تو نعل بر کوه و کمر برده به هنگام شکار تیر تو توان از…

ادامه مطلب

آن درد، که با پای تو کرد آن چستی

آن درد، که با پای تو کرد آن چستی در کشتن خصمت ننماید سستی با پای تو این جا سر و پایی گردید تا با…

ادامه مطلب

یک روز دیار یار بگذارم و رو

یک روز دیار یار بگذارم و رو زین منزل غصه رخت بردارم و رو این مایه خیال او، که در چشم منست با اشک ز…

ادامه مطلب

مشنو تو که گل بی‌سر خاری باشد

مشنو تو که گل بی‌سر خاری باشد یا بادهٔ حسن بی‌خماری باشد ناگاه برون کند سر از گنج رخت ریشی، که هرش موی چو ماری…

ادامه مطلب

گفتم که لبت، گفت شکر می‌گویی

گفتم که لبت، گفت شکر می‌گویی گفتم که رخت، گفت قمر می‌گویی گفتم که شنیدم که دهانی داری گفتا که ز دیده گو، اگر می‌گویی

ادامه مطلب

صد را، رخت از هیچ الم زرد مباد!

صد را، رخت از هیچ الم زرد مباد! بر روی تو از هیچ غمی گرد مباد! دردیست بزرگ مرگ فرزند عزیز بر جان عزیزت دگر…

ادامه مطلب

زر در قدمت ریزم و حیفم ناید

زر در قدمت ریزم و حیفم ناید تر در قدمت ریزم و حیفم ناید گر دل طلبی، خون کنم و از ره چشم سر در…

ادامه مطلب

دشمن گرو وصل ز من برد آخر

دشمن گرو وصل ز من برد آخر او گشت بزرگ و من شدم خرد آخر آورد به جان لب ترا از بوسه دندان به رخت…

ادامه مطلب

خالی که رخ تو آشکارش پرورد

خالی که رخ تو آشکارش پرورد لعل تو به نوش خوش گوارش پرورد در خون لبت رفت و در آنست هنوز با آنکه لب تو…

ادامه مطلب

جان از سر زلف دلپذیریت نرهد

جان از سر زلف دلپذیریت نرهد عقل ار خطر خط خطیرت نرهد دل گر به مثل زهرهٔ شیران دارد از نرگس مست شیر گیرت نرهد

ادامه مطلب

بر سبزه نشست می‌پرستان چه خوشست!

بر سبزه نشست می‌پرستان چه خوشست! بر گل نفس هزاردستان چه خوشست! ای گشته به اسم هوشیاری مغرور تو کی دانی که عیش مستان چه…

ادامه مطلب

ای طلعت نور گسترت به در بهشت

ای طلعت نور گسترت به در بهشت بشکسته سرای حرمت قدر بهشت امروز برین حوض طرب کن، که تراست فردا لب حوض کوثر و صدر…

ادامه مطلب

امروز که گشت باغ رنگین از گل

امروز که گشت باغ رنگین از گل شد خاک چمن چو نافهٔ چین از گل بشکفت به صحرا گل مشکین، نه شگفت گر ناله کند…

ادامه مطلب

یارب، تو بدین قوت سهلی که مراست

یارب، تو بدین قوت سهلی که مراست وین کوتهی مدت مهلی که مراست حسن عمل از من چه توقع داری؟ با عیب قدیم و ظلم…

ادامه مطلب

ماهی، که بسوخت زهره چنگش بر سر

ماهی، که بسوخت زهره چنگش بر سر بگریست فلک با دل تنگش بر سر مویی که ز دست شانه در هم رفتی گردون به غلط…

ادامه مطلب

گفتا که به شیوه آبرویت ریزم

گفتا که به شیوه آبرویت ریزم وز باد ستیزه رنگ و بویت ریزم اندر تو زنم آتش سودا روزی تا خاک شوی، شبی به کویت…

ادامه مطلب

صافی چو ترا دید روان می‌نالد

صافی چو ترا دید روان می‌نالد برسینه ز غم سنگ زنان می‌نالد گفتی تو که نالیدن صافی از چیست؟ جانش به لب آمدست از آن…

ادامه مطلب

روی من و خاک سر کویت پس ازین

روی من و خاک سر کویت پس ازین حلق من و حلقهای مویت پس ازین در گوش لب تو یک سخن خواهم گفت گر بشنود…

ادامه مطلب

دستارچه حسنی و جمالی دارد

دستارچه حسنی و جمالی دارد وز نقش و نگار خط و خالی دارد با آن همه زر، اگر خیال تو پزد انصاف، که بیهوده خیالی…

ادامه مطلب

خالی که به شیوه پای بست لب تست

خالی که به شیوه پای بست لب تست همچون دلم آشفته و مست لب تست بسیار دلش خون مکن و روزی چند نیکو دارش، که…

ادامه مطلب

ترسم رسد از من به تو آهی روزی

ترسم رسد از من به تو آهی روزی زیرا که نمیکنی نگاهی روزی گر می‌ندهی دو بوسه هر روز، ای ماه آخر کم از آن…

ادامه مطلب

بر برگ گل آن سه خال کانداخته‌ای

بر برگ گل آن سه خال کانداخته‌ای هندو بچگانند و تو نشناخته‌ای دیدی که به بوی مردمی آمده‌اند بر گوشهٔ چشم جایشان ساخته‌ای

ادامه مطلب

ای قاعدهٔ تو مشک در مو بستن

ای قاعدهٔ تو مشک در مو بستن پای دل ما به بند گیسو بستن زر خواست و چو زر ندیدن گرهی در هم شدن و…

ادامه مطلب

اقبال تمام پاک دینان دارند

اقبال تمام پاک دینان دارند آنان طلبند، لیک اینان دارند خرسندی و عافیت نهانی گنجیست وین گنج نهان گوشه نشینان دارند

ادامه مطلب

یارب! نه دلم بستهٔ غمهای تو بود؟

یارب! نه دلم بستهٔ غمهای تو بود؟ چشمم شب و روز غرق نمهای توبود؟ بر جرم و خطای من چه میگیری خشم؟ چون جمله به…

ادامه مطلب

ما را به سرای وصل خویش آری تو

ما را به سرای وصل خویش آری تو بر ما ز لب لعل شکر باری تو پس پرده ز روی خویش برداری تو عاشق نشویم،…

ادامه مطلب

گر مرد رهی، تو چند بیراه روی؟

گر مرد رهی، تو چند بیراه روی؟ اندر پی این منصب و این جاه روی؟ تا کی ز برای زر و سیم دنیا بر اسب…

ادامه مطلب

شمع از سر خود گذشت و آزاد بسوخت

شمع از سر خود گذشت و آزاد بسوخت بر آتش غم خنده‌زنان شاد بسوخت من بندهٔ شمعم، که ز بهر دل خلق ببرید ز شیرین…

ادامه مطلب

روی تو ز حسن لافها زد به جهان

روی تو ز حسن لافها زد به جهان لعل تو ز لطف طعنها زد در جان زلف تو چو افتادگیی عادت کرد بنگر که چگونه…

ادامه مطلب