رباعیات اهلی شیرازی
در عشق اساس چاره کردن نبود
در عشق اساس چاره کردن نبود کس سیریش از نظاره کردن نبود در بحر غم تو دست و پا چند زنم چون چاره بجز کناره…
در باغ می از نیک و بد مردم مست
در باغ می از نیک و بد مردم مست چون میوه زهر ناک و شیرین همه هست دانا که هلاک جاهلان دید در او کرد…
خضر ره ماست عقل در راهبری
خضر ره ماست عقل در راهبری غول ره تست نفس در شکل پری غولت بسراب خواند و خضر بآب هشدار کزین میانه بازی نخوری اهلی…
جوری ز زمانه بر بد اندیش نرفت
جوری ز زمانه بر بد اندیش نرفت تا ظلمی از او بر سر درویش نرفت هر کس که جفا کرد جفا دید جزا باعدل خدا…
تا کی ز خمار می سرافکنده شویم
تا کی ز خمار می سرافکنده شویم میریم بصد درد و دگر زنده شویم رسوای خلایقیم و از حق خجلیم تا کی ز خدا و…
تا چشم بود به جام جمشید ترا
تا چشم بود به جام جمشید ترا کی آب دهد چشمه خورشید را تا بر سر سدره پا به همت ننهی کی دست رسد به…
بی وجه مبخش و بی سبب نیز مزن
بی وجه مبخش و بی سبب نیز مزن درملک مثلا باغبان باش و چمن شاخی که گلی برآورد آبش ده خاری که خرابی کند از…
بر مهر علی خوش نفسان میجوشند
بر مهر علی خوش نفسان میجوشند بر غیر علی هیچکسان میجوشند انس مگس نحل به میر نحل است بر کون خران خرمگسان میجوشند اهلی شیرازی
با روی تو کآب زندگی از صافیست
با روی تو کآب زندگی از صافیست گر جلوه کند ماه ز نا انصافیست با شمع رخت چه حاجت خورشیدست کاین خانه تنگ را چراغی…
ایسرو قد لاله رخ غنچه دهن
ایسرو قد لاله رخ غنچه دهن یاقوت لب سنگدل سیم دقن کس را چه وجود با وجود تو بود قربان تو با دهر که هست،…
ای یوسف جان درون پیراهن تو
ای یوسف جان درون پیراهن تو نقد و جهان جوی است از خرمن تو مقصود زمین و آسمان گر طلبی گنجیست نهفته در طلسم تن…
ای کز ستم تو راحتی می یابم
ای کز ستم تو راحتی می یابم وز خون لبت ملاحتی می یابم در گلشن حسن لاله زار رخ تو بر هر جگری جراحتی می…
ای باد بیک سخن دلم خوش کردی
ای باد بیک سخن دلم خوش کردی زخم دل از آن عهد شکن خوش کردی جان تازه شد از پیام آنشوخ مرا خوش باد دلت…
اهلی شب عشق آن دل افروز گذشت
اهلی شب عشق آن دل افروز گذشت روز غم ما نیز بصد سوز گذشت مانند سفیدی و سیاهی در چشم تا چشم بهم زدی شب…
انوار فرشته از فلک میتابد
انوار فرشته از فلک میتابد جز کور دلی بر عدمش نشتابد کوری که بدست و پا بیابد همه چیز نقشی که در آیینه بود چون…
آنرا که هنر نباشد و پایه بخت
آنرا که هنر نباشد و پایه بخت هرگز نشود کسی بزیبایی رخت از میوه شجر عزیز باشد نه ز برگ بی میوه چه سود برگ…
آن شاهد بین که نغزی عجبست
آن شاهد بین که نغزی عجبست وان چشم که بادام دو مغزی عجبست چون بوالهوسان پا مفشارید بوصل زانروی که وصل پای لغزی عجبست اهلی…
از هر چه در این دایره موجود بود
از هر چه در این دایره موجود بود مقصود شناسایی معبود بود مقصود حق از وجود ما معرفتست ور نی ز وجود ما چه مقصود…
از شصت گذشت عمر و رهبر نشدیم
از شصت گذشت عمر و رهبر نشدیم گامی ز ره کام فراتر نشدیم سر بر در مقصود زدیم اینهمه عمر او در نگشود ما هم…
آدم بطهارت و تمیز است عزیز
آدم بطهارت و تمیز است عزیز بهتر ز طهارت و تمیزست چه چیز در گربه تمیز دست و رو شستن هست از گربه کم است…
یارب سگ کوی مقبلی ساز مرا
یارب سگ کوی مقبلی ساز مرا آیینه ز عشق منجلی ساز مرا اقبال جهان مرا جوی نیست قبول مقبول محمد و علی ساز مرا اهلی…
یارب بکام دولت خویش رسی
یارب بکام دولت خویش رسی یعنی بکمال همت خویش رسی هر چند گذشت از فلک مرتبه ات خواهم که بصدمرتبه زین بیش رسی اهلی شیرازی
هر که سگ تست بر دری ننشیند
هر که سگ تست بر دری ننشیند غیر از تو بهیچ دلبری ننشیند هر روز چو بلبل نسراید به گلی هر لحظه بشاخ دیگری ننشیند…
هر چیز که نوبهار و نوبر باشد
هر چیز که نوبهار و نوبر باشد چون پیر شود ضعیف و لاغر باشد اما می تلخ وعشق شیرین دهنان هر چند کهن شود جوان…
هر چند که جز بلطف باری نخوری
هر چند که جز بلطف باری نخوری سعیی بنما که تا نکاری نخوری چون طفل اگرت شیر مادرت روزیست بی آنکه طلب کنی بزاری نخوری…
می خور که حیات جاودانت بدهند
می خور که حیات جاودانت بدهند وز صد چو سکندری امانت بدهند دریاب حیات نقد و ضایع مگذار کاینت برود ز دست و آنت ندهند…
مشنو که چو من عمر تباهیست دگر
مشنو که چو من عمر تباهیست دگر وز شعر چو من نامه سیاهیست دگر خواهم بزبان شعر عذر گنهی وین عذر گناه هم گناهیست دگر…
ما را همه دم هوای یاریست ز نو
ما را همه دم هوای یاریست ز نو سرمستی عشق گلعذاریست ز نو با موی سفید دل جوانیم زعشق ای موی سفید تو بهاریست ز…
گفتی ز زبان سبزه زار و لب جوی
گفتی ز زبان سبزه زار و لب جوی کز آب حیات عمر جاوید مجوی این باد هواست در پی باد مپوی می آب بقاست میخور…
گر کشته شویم بر تو باری نرسد
گر کشته شویم بر تو باری نرسد بر دامن همت تو خاری نرسد گر خاک شود جمله ذرات جهان بر خاطر خورشید غباری نرسد اهلی…
گر درد دل از غم حبیب است مرا
گر درد دل از غم حبیب است مرا غم نیست که هم غمش طبیب است مرا از فخر جهانیان مرا عار بود گر فقر محمدی…
گر باده کشی مپوش و مستی بنما
گر باده کشی مپوش و مستی بنما ور پاک روی خدا پرستی بنما در چادر پاک چون زن زشت مباش گر مرد رهی چنانکه هستی…
کس در پی آزار دل افکار مباد
کس در پی آزار دل افکار مباد وز محنت شهوت دل کس زار مباد در قید فتد سگی که شهوت راند در لذت نفس کس…
عمری همه صحبت که و مه دیدم
عمری همه صحبت که و مه دیدم بس دلبری عاشقان واله دیدم این یافتم از جهان که هر چیز که هست ذوق طلب از یافتنش…
عاشق که غمی در دل آگاه ویست
عاشق که غمی در دل آگاه ویست سوزی دگر اندر نفس و آه ویست با ناخوشیم چو خاطر دوست خوشست من نیز خوشم بهرچه دلخواه…
شیرین دهنی چون قندو لعلی چو نبات
شیرین دهنی چون قندو لعلی چو نبات گوی زنخی چو قطره آب حیات گویند مبین و صبر کن در غم او صبرم نبود که بشنوم…
ساقی، چو چراغ سحرم زار و زر بون
ساقی، چو چراغ سحرم زار و زر بون چشمم بعنایت تو بازست کنون خیز از می کهنه روغنی کن به چراغ دریاب و گر نه…
زن را که بجام عیش دستی باشد
زن را که بجام عیش دستی باشد بر شیشه عفتش شکستی باشد هر چند زن خدا پرستی باشد گر باده خورد خراب مستی باشد اهلی…
دهقان چو بخاک افکند تخم ضعیف
دهقان چو بخاک افکند تخم ضعیف یک صد شود از لطف خداوند لطیف ده یک چونمیدهد که تخم افزون به « کذا » طوفان فنا…
درمعرکه بگریز ز پیکان همه
درمعرکه بگریز ز پیکان همه و اندیشه مکن ز تیر باران همه گر مرگ کمان کشد ببندیش که هست در قبضه قدرت خدا جان همه…
در طور فنا چو موسی از خود بگسل
در طور فنا چو موسی از خود بگسل مستانه عنان هستی از دست بهل تا از شجر طیبه وادی عشق فریاد انا الله زند از…
خوش وقت بهار و بانگ مرغان حزین
خوش وقت بهار و بانگ مرغان حزین گل سایه فکند و سبزه ها سایه نشین ایام بهار و رونق عهد شباب خوش بودی اگر همیشه…
خر نیست کسی که از جهان ناز خرد
خر نیست کسی که از جهان ناز خرد یا عشوه این سپهر کجباز خرد خود را بغم جهان چرا بفروشم من بنده آن که از…
جز هجر نصیب عاشق بیدل چیست
جز هجر نصیب عاشق بیدل چیست جز حسرت وصل او بمن واصل چیست گر من نگرم سیاهه دفتر عمر جز نامه سیاهی دگرم حاصل چیست…
تا کی رطب لبت باغیار رسد
تا کی رطب لبت باغیار رسد وز نخل قدت نصیب ما خار رسد لعل تو که خورد خون من حق منست روزی برسد که حق…
تا پیر و معلم از تو خرم نشود
تا پیر و معلم از تو خرم نشود کار تو قبول خلق عالم نشود بشناس حق پیر که بی علم و ادب گر شخص فرشته…
بیمارم و هر کس که ببالین منست
بیمارم و هر کس که ببالین منست گر گفت دعای عمر در کین منست من عمر چه میکنم که دورم زبرت دور از تو دعای…
بر چرخ قدم نهی به سعی و حرکت
بر چرخ قدم نهی به سعی و حرکت وز چرخ کسالت افکند در رکت چرخ از حرکت این برکت یافته است از ما حرکت باید…
با درد خوش دلم چه درمان دارم؟
با درد خوش دلم چه درمان دارم؟ خاموش و خار غصه در جان دارم چون غنچه گرم باز گشایی ته دل بینی که چه داغهای…
ایمه که رخت گرفته صد خرده بگل
ایمه که رخت گرفته صد خرده بگل از سنبل خط کشیده صد پرده بگل در پیرهن حریرت ای شخص لطیف بادام مقشریست پرورده بگل اهلی…