یا شاه تویی آنکه خدا را

یا شاه تویی آنکه خدا را شیری خندق جه و مرحب کش و خیبر گیری مپسند غلام عاجزت یا مولا ایام کند ذلیل هر بی‌پیری…

ادامه مطلب

یک نیم رخت الست منکم

یک نیم رخت الست منکم ببعید یک نیم دگر ان عذابی لشدید بر گرد رخت نبشته یحی و یمیت من مات من العشق فقد مات…

ادامه مطلب

از درد تو نیست چشم خالی

از درد تو نیست چشم خالی ز نمی هر جا که دلیست شد گرفتار غمی بیماری تو باعث نابودن ماست ای باعث عمر مامبادت المی…

ادامه مطلب

از مردم صدرنگ سیه پوشی

از مردم صدرنگ سیه پوشی به وز خلق فرومایه فراموشی به از صحبت ناتمام بی خاصیتان کنجی و فراغتی و خاموشی به “ابوسعید ابوالخیر رح”

ادامه مطلب

افسوس که کس با خبر از

افسوس که کس با خبر از دردم نیست آگاه ز حال چهرهٔ زردم نیست ای دوست برای دوستیها که مراست دریاب که تا درنگری گردم…

ادامه مطلب

آن رشته که بر لعل لبت

آن رشته که بر لعل لبت سوده شود وز نوش دهانت اشک آلوده شود خواهم که بدین سینهٔ چاکم دوزی شاید که زغمهای تو آسوده…

ادامه مطلب

اندوه تو از دل حزین

اندوه تو از دل حزین می‌دزدم نامت ز زبان آن و این می‌دزدم می‌نالم و قفل بر دهان می‌فگنم می‌گردیم و خون در آستین می‌دزدم…

ادامه مطلب

اول همه جام آشنایی دادی

اول همه جام آشنایی دادی آخر بستم زهر جدایی دادی چون کشته شدم بگفتی این کشتهٔ کیست داد از تو که داد بی‌وفایی دادی “ابوسعید…

ادامه مطلب

ای بر سر حرف این و آن

ای بر سر حرف این و آن نازده خط پندار دویی دلیل بعدست بخط در جملهٔ کاینات بی سهو و غلط یک عین فحسب دان…

ادامه مطلب

ای خواجه ترا غم جمال

ای خواجه ترا غم جمال ماهست اندیشهٔ باغ و راغ و خرمن گاهست ما سوختگان عالم تجریدیم ما را غم لا اله الا اللهست “ابوسعید…

ادامه مطلب

ای دل غم عشق از برای من

ای دل غم عشق از برای من و تست سر بر خط او نه که سزای من و تست تو چاشنی درد ندانی ورنه یکدم…

ادامه مطلب

ای سبزی سبزهٔ بهاران از

ای سبزی سبزهٔ بهاران از تو وی سرخی روی گلعذاران از تو آه دل و اشک بی قراران از تو فریاد که باد از تو…

ادامه مطلب

ای کرده غمت غارت هوش دل

ای کرده غمت غارت هوش دل ما درد تو شده خانه فروش دل ما رمزی که مقدسان ازو محرومند عشق تو مر او گفت به…

ادامه مطلب

این گیدی گبر از کجا پیدا

این گیدی گبر از کجا پیدا شد این صورت قبر از کجا پیدا شد خورشید مرا ز دیده‌ام پنهان کرد این لکهٔ ابر از کجا…

ادامه مطلب

با یار موافق آشنایی

با یار موافق آشنایی خوشتر وز همدم بی‌وفا جدایی خوشتر چون سلطنت زمانه بگذاشتنیست پیوند به ملک بینوایی خوشتر “ابوسعید ابوالخیر رح”

ادامه مطلب

بستان رخ تو گلستان آرد

بستان رخ تو گلستان آرد بار لعل تو حیوت جاودان آرد بار بر خاک فشان قطره‌ای از لعل لبت تا بوم و بر زمانه جان…

ادامه مطلب

پیریم ولی چو عشق را ساز

پیریم ولی چو عشق را ساز آید هنگام نشاط و طرب و ناز آید از زلف رسای تو کمندی فگنیم بر گردن عمر رفته تا…

ادامه مطلب

تا درد رسید چشم خونخوار

تا درد رسید چشم خونخوار ترا خواهم که کشد جان من آزار ترا یا رب که ز چشم زخم دوران هرگز دردی نرسد نرگس بیمار…

ادامه مطلب

تسبیح ملک را و صفا رضوان

تسبیح ملک را و صفا رضوان را دوزخ بد را بهشت مر نیکان را دیبا جم را و قیصر و خاقان را جانان ما را…

ادامه مطلب

چشمم که نداشت تاب نظارهٔ

چشمم که نداشت تاب نظارهٔ یار شد اشک فشان به پیش آن سیم عذار در سیل سرشک عکس رخسارش دید نقش عجبی بر آب زد…

ادامه مطلب

حقا که اگر چو مرغ پر

حقا که اگر چو مرغ پر داشتمی روزی ز تو صد بار خبر داشتمی این واقعه‌ام اگر نبودی در پیش کی دیده ز دیدار تو…

ادامه مطلب

دارم ز خدا خواهش جنات

دارم ز خدا خواهش جنات نعیم زاهد به ثواب و من به امید عظیم من دست تهی میروم او تحفه به دست تا زین دو…

ادامه مطلب

در خانه خود نشسته بودم

در خانه خود نشسته بودم دلریش وز بار گنه فگنده بودم سر پیش بانگی آمد که غم مخور ای درویش تو در خور خود کنی…

ادامه مطلب

در سلسلهٔ عشق تو جان

در سلسلهٔ عشق تو جان خواهم داد در عشق تو ترک خانمان خواهم داد روزی که ترا ببینم ای عمر عزیز آن روز یقین بدان…

ادامه مطلب

در مدرسه گر چه دانش

در مدرسه گر چه دانش اندوز شوی وز گرمی بحث مجلس افروز شوی در مکتب عشق با همه دانایی سر گشته چو طفلان نوآموز شوی…

ادامه مطلب

درویشی کن قصد در شاه مکن

درویشی کن قصد در شاه مکن وز دامن فقر دست کوتاه مکن اندر دهن مار شو و مال مجوی در چاه نشین و طلب جاه…

ادامه مطلب

دل وصل تو ای مهر گسل

دل وصل تو ای مهر گسل می‌خواهد ایام وصال متصل می‌خواهد مقصود من از خدای باشد وصلت امید چنان شود که دل می‌خواهد “ابوسعید ابوالخیر…

ادامه مطلب

دی بر سر گور ذله غارت

دی بر سر گور ذله غارت گردم مر پاکان را جنب زیارت کردم شکرانهٔ آنکه روزه خوردم رمضان در عید نماز بی طهارت کردم “ابوسعید…

ادامه مطلب

روزم به غم جهان فرسوده

روزم به غم جهان فرسوده گذشت شب در هوس بوده و نابوده گذشت عمری که ازو دمی جهانی ارزد القصه به فکرهای بیهوده گذشت “ابوسعید…

ادامه مطلب

زلفش بکشی شب دراز آید

زلفش بکشی شب دراز آید ازو ور بگذاری چنگل باز آید ازو ور پیچ و خمش ز یک دگر باز کنی عالم عالم مشک فراز…

ادامه مطلب

سوفسطایی که از خرد

سوفسطایی که از خرد بی‌خبرست گوید عالم خیالی اندر گذرست آری عالم همه خیالیست ولی پیوسته حقیقتی درو جلوه گرست “ابوسعید ابوالخیر رح”

ادامه مطلب

طالع سر عافیت فروشی دارد

طالع سر عافیت فروشی دارد همت هوس پلاس پوشی دارد جایی که به یک سؤال بخشند دو کون استغنایم سر خموشی دارد “ابوسعید ابوالخیر رح”

ادامه مطلب

عشق آن صفتی نیست که

عشق آن صفتی نیست که بتوان گفتن وین در به سر الماس نشاید سفتن سوداست که می‌پزیم والله که عشق بکر آمد و بکر هم…

ادامه مطلب

غم جمله نصیب چرخ خم

غم جمله نصیب چرخ خم بایستی یا با غم من صبر بهم بایستی یا مایهٔ غم چو عمر کم بایستی یا عمر به اندازهٔ غم…

ادامه مطلب

کی حال فتاده هرزه گردی

کی حال فتاده هرزه گردی داند بی‌درد کجا لذت دردی داند نامرد به چیزی نخرد مردان را مردی باید که قدر مردی داند “ابوسعید ابوالخیر…

ادامه مطلب

گر دست تضرع به دعا

گر دست تضرع به دعا بردارم بیخ و بن کوهها ز جا بردارم لیکن ز تفضلات معبود احد فاصبر صبرا جمیل را بردارم “ابوسعید ابوالخیر…

ادامه مطلب

گر کار تو نیکست به تدبیر

گر کار تو نیکست به تدبیر تو نیست ور نیز بدست هم ز تقصیر تو نیست تسلیم و رضا پیشه کن و شاد بزی چون…

ادامه مطلب

گفتی که شب آیم ارچه

گفتی که شب آیم ارچه بیگاه شود شاید که زبان خلق کوتاه شود بر خفته کجا نهان توانی کردن کز بوی خوش تو مرده آگاه…

ادامه مطلب

ما با می و مستی سر تقوی

ما با می و مستی سر تقوی داریم دنیی طلبیم و میل عقبی داریم کی دنیی و دین هر دو بهم آید راست اینست که…

ادامه مطلب

مردان تو دل به مهر گردون

مردان تو دل به مهر گردون ننهند لب بر لب این کاسهٔ پر خون ننهند در دایرهٔ اهل وفا چون پرگار گر سر بنهند پای…

ادامه مطلب

من زنده و کس بر آستانت

من زنده و کس بر آستانت گذرد یا مرغ بگرد سر کویت بپرد خار گورم شکسته در چشم کسی کو از پس مرگ من برویت…

ادامه مطلب

نقاش اگر ز موی پرگار کند

نقاش اگر ز موی پرگار کند نقش دهن تنگ تو دشوار کند آن تنگی و نازکی که دارد دهنت ترسم که نفس لب تو افگار…

ادامه مطلب

هر چند که دل به وصل

هر چند که دل به وصل شادان کردیم دیدیم که خاطرت پریشان کردیم خوش باش که ما خوی به هجران کردیم بر خود دشوار و…

ادامه مطلب

هستی که ظهور می‌کند در

هستی که ظهور می‌کند در همه شی خواهی که بری به حال او با همه پی رو بر سر می حباب را بین که چسان…

ادامه مطلب

یا رب به رسالت رسول

یا رب به رسالت رسول الثقلین یا رب به غزا کنندهٔ بدر و حنین عصیان مرا دو حصه کن در عرصات نیمی به حسن ببخش…

ادامه مطلب

یا رب من اگر گناه بی حد

یا رب من اگر گناه بی حد کردم دانم به یقین که بر تن خود کردم از هرچه مخالف رضای تو بود برگشتم و توبه…

ادامه مطلب

یا سرکشی سپهر را سرکوبی

یا سرکشی سپهر را سرکوبی یا خار و خس زمانه را جاروبی بگرفت دلم ازین خسیسان یا رب حشری نشری قیامتی آشوبی “ابوسعید ابوالخیر رح”

ادامه مطلب

ابر از دهقان که ژاله

ابر از دهقان که ژاله می‌روید ازو دشت از مجنون که لاله می‌روید ازو خلد از صوفی و حور عین از زاهد ما و دلکی…

ادامه مطلب

از دفتر عشق هر که فردی

از دفتر عشق هر که فردی دارد اشک گلگون و چهر زردی دارد بر گرد سری شود که شوریست درو قربان دلی رود که دردی…

ادامه مطلب

از نخل ترش بار چو باران

از نخل ترش بار چو باران میریخت وز صفحهٔ رخ گل بگریبان میریخت از حسرت خاکپای آن تازه نهال سیلاب ز چشم آب حیوان میریخت…

ادامه مطلب