آگاهی یافتن خسرو از گل

آگاهی یافتن خسرو از گل چوصبح پرده در از پرده دم زد عروس عالم غیبی علم زد دم عیسی از آن زد صبح خوش دم…

ادامه مطلب

در صفت چنگ

در صفت چنگ یکی پیری که او در پشت خم داشت رگ و پی جمله بیرون شکم داشت بسان دختری در پیش مادر شده چون…

ادامه مطلب

دگر بار رفتن دایه پیش هرمز

دگر بار رفتن دایه پیش هرمز بگل گفتا که رفتم بار دیگر ز سر گیرم هم امشب کار دیگر چو روز این کار مینتوانم اکنون…

ادامه مطلب

گفتار در رخصت دادن دایه گلرخ را در عشق هرمز و حیله ساختن

گفتار در رخصت دادن دایه گلرخ را در عشق هرمز و حیله ساختن بدایه گفت دل بر خود نهادم ز پیش زخم چشم بد فتادم…

ادامه مطلب

آگاهی یافتن شاپور از آمدن فرّخ و گلرخ و گرفتاری گل و گریختن فرّخ

آگاهی یافتن شاپور از آمدن فرّخ و گلرخ و گرفتاری گل و گریختن فرّخ بشب فرخ چو مرد کاروانی برخویشان فرود آمدنهانی مگر میرفت در…

ادامه مطلب

در صفت دف

در صفت دف یکی صورت درآمد ماه پیکر نهاده همچو گردون پای بر سر رخی مانند ماه آسمان داشت ولیک از پنج ماه نوفغان داشت…

ادامه مطلب

دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن

دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن الا ای پیک باز تیز پرواز چو در عالم نداری یک هم آواز دمی گر میزنی…

ادامه مطلب

سپری شدن کار خسرو

سپری شدن کار خسرو چنین گفت او که کرد از وی روایت کسی کو بود راوی حکایت که چون خسرو ز رنج و غم بیاسود…

ادامه مطلب

آگاهی یافتن شاه اسپاهان از بردن هرمز گل را

آگاهی یافتن شاه اسپاهان از بردن هرمز گل را الا ای روشنایی بخش بینش تویی گنج طلسم آفرینش تویی گنج وجهان پرگوهر از تست سپهری…

ادامه مطلب

در صفت موی

در صفت موی الا ای موی مشکین رنگ آخر شدم مویی نیم از سنگ آخر الا ای مشکموی افتادهام من چو موی تو بروی افتادهام…

ادامه مطلب

رزم خسرو با شاه سپاهان و كشته شدن شاه سپاهان

رزم خسرو با شاه سپاهان و كشته شدن شاه سپاهان برامد نالهٔ کوس از در شاه بجوش آمد چو دریا کشور شاه ز عالم، بانگ…

ادامه مطلب

غزل گفتن ارغنون ساز در مجلس خسرو و عشرت كردن

غزل گفتن ارغنون ساز در مجلس خسرو و عشرت كردن می جان پرورم ده در صبوحی لان الرّاح ریحانی و روحی یک امشب از قدح…

ادامه مطلب

آمدن فرّخ بترکستان بطلب گل

آمدن فرّخ بترکستان بطلب گل بگفت این وز پیش شاه برخاست وداعش کردو بهر راه برخاست بآخر چون بترکستان رسید او سرای و قصر شاه…

ادامه مطلب

در فضیلت امام ابوحنیفه

در فضیلت امام ابوحنیفه جهان را هم امام و هم خلیفه کِرا میدانی الّا بوحنیفه جهان علم و دریای معانی امام اوّل و لقمان ثانی…

ادامه مطلب

رسیدن گل و هرمز در باغ و سرود گفتن بارباب

رسیدن گل و هرمز در باغ و سرود گفتن بارباب چو دایه آن دو دلبر را چنان دید دو جان هر دو بیرون ازجهان دید…

ادامه مطلب

یکی چابک کنیزک داشت کوچک

یکی چابک کنیزک داشت کوچک که حسنا بود نام آن کنیزک ببالا همچو سرو جویباری بلنجیدن چو کبک کوهساری رخی چون ماه و زلفی همچو…

ادامه مطلب

آگاهی یافتن قیصر از آمدن خسرو

آگاهی یافتن قیصر از آمدن خسرو چو از خسرو شه قیصر خبر یافت باستقبال خسرو کار دریافت بزودی کرد قیصر کار ره ساز فرستاد اسب…

ادامه مطلب

در صفت نی

در صفت نی یکی طاوس فر بگرفته ماری چه ماری همچو کار افتاده زاری تهی و قعر جان را دُر همی داد نی و خوشی…

ادامه مطلب

رسیدن خسرو و گل باهم و رفتن بروم

رسیدن خسرو و گل باهم و رفتن بروم زمانی بود گل چون ماه در میغ برشه رفت با کرباس و با تیغ که خون من…

ادامه مطلب

نامۀ خسرو بشاپور

نامۀ خسرو بشاپور بنام آنکه جان را زونشان نیست خرد را نیز هم یارای آن نیست بگو تا عقل پیش او چه سنجد چنان ذاتی…

ادامه مطلب

باز رفتن بسر قصّه

باز رفتن بسر قصّه الا ای پیک راه بی نهایت سلوکت را نه حدّست و نه غایت چو راه بی نهایت پیش داری چرا دل…

ادامه مطلب

در فضیلت امام شافعی

در فضیلت امام شافعی کسی کو ابن عمّ مصطفی بود امامت در دو کون او را روا بود دو ابن عم رسول حق چنان داشت…

ادامه مطلب

رسیدن خسرو و جهان افروز و یاران بكوه رخام و دیدن پیر نصیحت گو

رسیدن خسرو و جهان افروز و یاران بكوه رخام و دیدن پیر نصیحت گو چو بگذشتند ازان دریای خونخوار یکی کوه بلند آمد پدیدار یکی…

ادامه مطلب

نامه نوشتن قیصر بشاه سپاهان

نامه نوشتن قیصر بشاه سپاهان بگفت این و دبیری را بفرمود که کلکش از عطارد گوی بربود دبیر شاه چون بگرفت خامه بنام حق مزین…

ادامه مطلب

بازگردیدن بسر قصه

بازگردیدن بسر قصه الا ای کبک کهسار معانی چو آتش خورده آب زندگانی بمانده در کنار خضر و الیاس شده مشغول دُر سفتن بالماس ترا…

ادامه مطلب

در فضیلت امیرالمؤمنین ابوبكر صدّیق

در فضیلت امیرالمؤمنین ابوبكر صدّیق امام اهل دین سلطان اوّل امیرالمؤمنین صدیق افضل ولی عهد سپهر صدق صدّیق خلافت را ولی او بود بتحقیق چو…

ادامه مطلب

رسیدن نامۀ گل بخسرو و زاری كردن او و رفتن در پی گل به اسپاهان

رسیدن نامۀ گل بخسرو و زاری كردن او و رفتن در پی گل به اسپاهان الا ای منطق طیر معانی زبان جملهٔ مرغان تو دانی…

ادامه مطلب

نامه نوشتن گل بخسرو در فراق و ناخوشی

نامه نوشتن گل بخسرو در فراق و ناخوشی الا ای خوش تذرو سبز جامه تو خواهی بود گل را پیک نامه تویی در نطق، زیبا…

ادامه مطلب

بازگفتن حُسنا مكر خود با خسرو

بازگفتن حُسنا مكر خود با خسرو فغان برداشت آن مسکین مکّار که زنهار، الا مان ای شاه، زنهار بجان زنهار ده تا بازگویم که چون…

ادامه مطلب

در فضیلت امیرالمؤمنین حسن علیه السلام

در فضیلت امیرالمؤمنین حسن علیه السلام امامی کو امامت را حسن بود حسن آمد که جمله حسن ظن بود همه حسن و همه خلق و…

ادامه مطلب

رسیدن نامۀ گل بخسرو

رسیدن نامۀ گل بخسرو الا ال عندلیب شاخ بینش وشاق گلستان آفرینش اگرچه در سپاهان و عراقی بترکی گوی قول بی نفاقی چو در حلقت…

ادامه مطلب

نواختن مطرب

نواختن مطرب درآمداِکدشی دوشیزه ناگاه پریشان کرده مشک تازه بر ماه نگاری دستیارش شوخ دیده خط سرسبزش از گل بر دمیده خطی آورده بر لعل…

ادامه مطلب

بیمار گشتن جهان افروز خواهرشاه اصفهان و رفتن هرمز بطبیبی بربالین و عاشق شدن او بر هرمز

بیمار گشتن جهان افروز خواهرشاه اصفهان و رفتن هرمز بطبیبی بربالین و عاشق شدن او بر هرمز الا ای شهسوار رخش معنی بفکرت بحرگوهر بخش…

ادامه مطلب

در فضیلت امیرالمؤمنین حسین علیه السلام

در فضیلت امیرالمؤمنین حسین علیه السلام امامی کافتاب خافقینست امام از ماه تا ماهی حسینست چو خورشیدی جهان را خسرو آمد که نه معصوم پاکش…

ادامه مطلب

رفتن خسرو بدریا بطلب گل

رفتن خسرو بدریا بطلب گل شه القصه ز پیش او بدر شد دلی پر غصّه نزدیک پدر شد بسی بگریست و بسیاری سخن گفت سخن…

ادامه مطلب

آگاهی یافتن خسرو از پیدا شدن گل

آگاهی یافتن خسرو از پیدا شدن گل چنین گفت آن حکیم نغز پاسخ که چون از قصر شه گم گشت گلرخ شدند از هر سویی…

ادامه مطلب

بسم اللّه الرحمن الرحیم

بسم اللّه الرحمن الرحیم بنام آنکه گنج جسم و جان ساخت طلسم گنج جان هردو جهان ساخت جهانداری که پیدا و نهانست نهان در جسم…

ادامه مطلب

در فضیلت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام

در فضیلت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام سپهر معرفت خورشید انور امیرالمؤمنین کرّار صفدر امام مطلق ارباب بینش بدانش آفتاب آفرینش چو او شیر…

ادامه مطلب

رفتن خسرو بطبیبی بر بالین گلرخ

رفتن خسرو بطبیبی بر بالین گلرخ الا ای سبز طاوس مقدّس ز سر سبزیت عکسی چرخ اطلس زمین و آسمان گرد و بخارت کواکب بر…

ادامه مطلب

وداع هرمز پیر را و رفتنش بجانب روم

وداع هرمز پیر را و رفتنش بجانب روم بآخر خسرو از وی ره نشان خواست وداعش کرد و میشد بر نشان راست چو القصه از…

ادامه مطلب

بیمار گشتن جهان افروز

بیمار گشتن جهان افروز صفت جشن خسرو نشسته شاه رومی همچو جمشید بسر برافسری روشن چو خورشید بزرگان و وزیران معظّم همه بر پای مانده…

ادامه مطلب

در فضیلت امیرالمؤمنین عثمان بن عفّان

در فضیلت امیرالمؤمنین عثمان بن عفّان جهان معرفت دریای عرفان امیرالمؤمنین عثمان عفّان حیابحریست کورا پاو سر نیست ولی دروی بجز عثمان گهر نیست کسی…

ادامه مطلب

رشك حسنا در كار گل و قصد كردن

رشك حسنا در كار گل و قصد كردن چنین گفت آنکه استاد جهان بود که در باب سخن صاحبقران بود که چو شش ماه خسرو…

ادامه مطلب

از سر گرفتن قصه

از سر گرفتن قصه الا ای هدهد زرّین پر عشق تویی نامه برو نام آور عشق ببر این نامه و عزم سبا کن ولی افسر…

ادامه مطلب

در خاتمت کتاب گوید

در خاتمت کتاب گوید الا ای شاهباز ساعد شاه کلاهت چیست، از ماهیست تا ماه تو بازی و کلاه تو چنانست که ترکش نیم ترک…

ادامه مطلب

در فضیلت امیرالمؤمنین عمر فاروق

در فضیلت امیرالمؤمنین عمر فاروق چراغ جنّت و شمع دو عالم امیرالمؤمنین فاروق اعظم اگر چه بود ملکی در میانش نمیارزید ملکی یک زمانش غلامی…

ادامه مطلب

رفتن خسرو و گل بباغ

رفتن خسرو و گل بباغ ز شهرآرای چون بگذشت یک ماه بسوی باغ شد یکماه آن شاه برون از شهر باغی داشت خسرو که در…

ادامه مطلب

از سر گرفتن قصّه

از سر گرفتن قصّه الا ای طوطی طوبی نشین خیز دمی طوبی لک از طوبی شکرریز چو هستی قرّة العین معانی که قوت القلب و…

ادامه مطلب

پاسخ دادن هرمز دایه را

پاسخ دادن هرمز دایه را چو از دایه سخن بشنود هرمز چنان شد کان نیارم گفت هرگز بدو گفت ای ز دانش دور مانده ز…

ادامه مطلب

رزم خسرو با شاپور

رزم خسرو با شاپور بآخر کار حرب آغاز کرد او علم را دامن از هم باز کرد او سپاهش خیمه بر هامون کشیدند چو لاله…

ادامه مطلب