دُرّ دری

دُرّ دری
مادرم لالایی‌ات دُرّ دری‌ست
دُرّ دریای محبت مادری‌ست
چامه‌ی چشمم زند مستانه موج
اشتیاق ناله دریا‌پروری‌ست
گویش از گهواره گیرد رنگ شوق
این صدای گنبد نیلوفری‌ست
شیر مادر شیره‌ی جانِ من‌ست
شرحه‌ی دل شاهکار شاعری‌ست
از شگفتی پر کشم تا اوجَ اوج
بال پرواز «نظامی» آذری‌ست؟
باده‌پرور گشت تا چرخُشت بلخ
نشئه انشایش نشاط «لاهوری»ست
درّه دریا گشت و دریا بی‌کران
وسعتش مفهوم دامن‌گستری‌ست
رمز این مرز محبت جاودان
گنجه و بلخ و بخارا و هری‌ست
مرزبان هم‌زبانی حکمت‌ست
شاهدِ این نکته چرخِ چنبری‌ست
تُندبادی می‌وزد از دوردست
معنی برجسته لفظ یاوری‌ست
هم‌گرایی رمز و راز بودن ا‌ست
رونق‌افزای رواق رهبری‌ست
تا « ته وایی: زه زه یُم و ته ته‌یی»
این تفاخرنامه‌ی بی‌باوری‌ست
گوهرِ کُردی و پشتو و دری
روشنی‌بخش نگاه گوهری‌ست
هم‌نوایی، نامه‌ی عشق‌ است و بس
بشنو از دل، دل سرای سروری‌ست
با زبان دل کنم انشای شوق
هم‌دلی آیینه‌ی پیغمبری‌ست
عبدالغفور آرزو
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *