چلّه شب

چلّه شب
شب یلدا شب خورشیدزایی‌ست
نماد مردمانِ آریایی‌ست
درین تاریک‌شب با تار و طنبور
کنم ماهور را لبریز از هور
درخشد مشعل از هر سو هزاران
شقایق پرورد گویی بهاران
بساط حجله و گرمابه گرم‌ است
هوا سرد‌ است و سرما غرق شرم ا‌ست
غریو منجنیقِ باستانی
بود آیینه‌دارِ «کف‌پرانی»
انارِ دانه دانه، هندوانه
دهد بر چلّه رنگِ عارفانه
بدین رنگی که بی‌رنگ‌ است ای دوست
خراسان را خورآهنگ‌ است ای دوست
به فرهنگِ خراسانی هویداست
که یلدا واژه‌ی بیگانه‌آساست
و جشنِ چلّه جشنِ باستانی‌ست
کهن‌منظومه‌ی عشق و جوانی‌ست
به بزمِ«چلّه شب» شهنامه‌خوانی
نماید تازه روحِ پهلوانی
بیا تا چلّه شب را چامه سازیم
سرود باستانی را نوازیم:
بساطِ شب‌نشینی را بیاور
و چای و دارچینی را بیاور
بیاور نیم شب چنگ و چغانه
و تربوز و انارِ دانه دانه
طبیعت چلّه را انشا نموده
خودی را بی‌خودی حاشا نموده
درین ردّ و قبولِ زندگانی
سرایم تازه شعرِ شادمانی:
انارِ دانه دانه، هندوانه
دهد بر چلّه رنگِ عارفانه
و جشنِ چلّه جشنِ باستانی‌ست
کهن‌منظومه‌ی عشق و جوانی‌ست
بدین رنگی که بی‌رنگ‌ است ای دوست
خراسان را خورآهنگ‌ است ای دوست
به فرهنگِ خراسانی هویداست
که یلدا واژه‌ی بیگانه‌آساست
عبدالغفور آرزو
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *