ساقی به یاد چشم وی برخیز وده جام میم

ساقی به یاد چشم وی برخیز وده جام میم
مطرب دلم داردفغان حاجت نباشد بر نیم
می خوش بوداز دست وی بی وی نبخشد نشئه می
می می شود بر من حلال آندم که می بدهدویم
گوینداندر فصل گل نوشیدباید جام مل
کو تا بهاران ساقیا برخیز ومیده دردیم
بنشسته پیشم دخت تاک از شحنه وشیخم چه باک
از کس ندارم هیچ بیم ار خلقی افتند ازپیم
جم گو بیاور جام می تا کی سخن گوئی ز کی
در عهدرکن الدوله من امروز هم جم هم کیم
در عصر رکن الدوله من باید کنم ساغر زدن
عشرت نه امروز ار کنم مستی بباید پسکیم
همچون بلنداقبال شه فخر آورم برمهر ومه
انعام این شیرین غزل شه بخشد ار ملک ریم
بلند اقبال
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *