شب که از بیداد او دل بیخودی آهنگ بود

شب که از بیداد او دل بیخودی آهنگ بود

بادهٔ لعلی به جامم از شکست رنگ بود

بود خون آلوده دل در بیضه همچون غنچه ام

شیشه ام گرم شکستن در نهاد سنگ بود

موج می بی او نمود چنگل شهباز داشت

دل طپیدن بال پرواز تذرو رنگ بود

بسکه ذوق بی خودی شبهای وصلش تا سحر

از نگاه او که سرجوش می بیرنگ بود

بود رد رفتن زخود فرسنگ ها یک گام شوق

چون به خود می آمدم یک گام صد فرسنگ بود

داشت رقص تازه ای هر قطرهٔ خون در تنم

دوش جویا نالهٔ دل بسکه سیر آهنگ بود

جویای تبریزی

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *