تو مرا باز رساندی به یقینم کافی است
قانعم ، بیشتر از این چه بخواهم از تو
گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی است
گله ای نیست ، من و فاصله ها همزادیم
گاهی از دور تو را خواب ببینم کافی است
آسمانی ، تو در آن گستره خورشیدی کن
من همین قدر که گرم است زمینم کافی است
من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه
برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی است
فکر کردن به تو یعنی غزلی شور انگیز
که همین شوق مرا خوب ترینم کافی است
محمد علی بهمنی