منم که بی رمق و بی غرور افتاده

منم که بی رمق و بی غرور افتاده
منم که دورتر از هرچه دور افتاده

تبر شکسته و هیزم شکن تلف شده است
منم همان سروی که به زور افتاده

منم که شاهم و مغلوب یاس فلسفیم
منم سلیمان در پای مور افتاده

درون و بیرونم آتشی جهان سوز است
منم اوستایی در تنور افتاده

منم پیامبری پیر و دست و پا بسته
که در محاصره ی چند سوره افتاده

تمام هستی من زخم ماهی پیری ست
که سالهاست ته آب شور افتاده

بگو به موج که از این به بعد کف نزند
عروس ماهی دریا به تور افتاده

منم مونالیزایی که گوشه ی انبار
به گیر لشکری از موش کور افتاده

منم که روی همین شعر خسته خوابم برد
شبیه گورکنی روی گور افتاده…

سعید حیدری ساوجی

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *