چی می شد در میان چشمهایم خانه میکردی

چی می شد در میان چشمهایم خانه میکردی
و یا در سایه ء گیسوی من کاشا نه میکردی
اگر تنهایی ام را باور و احساس میکردی
تو پر بر میگشودی، درکنارم لانه میکردی
اگر در وقت رفتن گریه میکردم برا ی تو
تو اشکم میستردی هق هق طفلانه میکردی
چی میشد وقت رفتن آب میریختی به راه من
به مژگانت ، دو زلف کافرم را شانه میکردی
چو من حال پریشان ترا با باد میگفتم
چی میشد دلبر من جا ی در ویرانه میکردی
بر ا ی کو د ک قلبم که با یاد تو میگرید
اگرمی شد تو شوق گفتن افسانه میکردی
دمی که قامت من شمع بزم محفلت میشد
تو خود در چشم من پرواز چون پروانه میکردی
همیشه در کنارم می نشستی از سر یاری
دلم را با نگاهی گرم خود دیوانه میکردی
دو دستم می نهادم لای دستان تو با نرمی
مرا از خو د ربو ده از خودم بیگانه میکردی

مژگان ساغر شفا

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *