شب به خیر

شب به خیر
شب به خیر ای دو دریای خاموش
شب به خیر ای دو دریای روشن
شب به خیر ای نگاه پر آزرم
باز امشب
در کدامین خلیج شمایان
بادبان سحر می گشاید ؟
آه دیری ست
دیری ست
دیری ست
من درین سوی این ترعه ی خون
تو در آن سوی آن باغ آتش
وز دگر سوی
ابر و باران
ابر و باران و تنهایی من
راه باریک و
شب ژرف و تاریک
هیچ نشناختم با که بودم
هیچ نشناختی با که بودی
لیک می دانم
اینجا
در شمار شهیدان این باغ
یک تنم
ارغوانی شکسته
هر چه هستم همانم که بودم
هر چه بودم همینم که هستم
شب به خیر ای دو دریای خاموش
شب به خیر ای دو دریای روشن
می رود باد بارن ستاره
می رود آب
آیینه ی عمر
می روی تو
سوی آفاق تاریک مغرب
آسمان را بگویم که امشب
یاسهای ره کهکشان را
بر سر رهگذرارت فشاند
یک سبد لاله
از تازه تر باغ سرخ شفق
در نخستین سحرگاه هستی
تا درین راه تنها نباشی
در کنارت نشاند
شب به خیر ای دو دریای روشن
شب به خیر ای دو دریای خاموش
گاه می پرسم : از خویش بی خویش
شاید آنجا در آن سوی سیلاب
خواب بی گریه ی سبز مرداب
برگ را با نسیم سحرگاه
گفت و گویی نبود و نبوده ست
باز می گویم
ای چشم بیدار
پس درین خشک سال ترانه
آن همه واژگان پر آزرم
بر لب لاله برگان صحرا
ترجمان کدامین سرود است ؟
شب به خیر ای دو دریای خاموش
شب به خیر ای دو دریای روشن
شب به خیر ای نگاه پر آزرم
این سرود درود است و بدرود
محمد رضا شفیعی کدکنی
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *