گشت چشمم ز انتظار سپید
که شود باز شاخسار سپید
بر رخ زال چرخ آرد باز
شاخ، شمشیر آبدار سپید
از پی روزگارهای سیاه
باز ببینیم روزگار سپید
هفت پیکر کند به تن همگان
جامه از سیم، زهره وار سپید
سِیم بارد ز ژرف ابر سیاه
چون ز کهسار آبشار سپید
کوه ها بارهای نقره برند
چون شترهای بندوبار سپید
شب همه برگ نسترن بارد
روی وادی و کشتزار سپید
زیر بال سپید باز سپهر
از هوا تا به کوهسار سپید
از هجوم حمامۀ بیضا
سایبان های بیشه زار سپید
نامۀ کودکان بیگنه است
بر یَمِین، دشت و بر یِسار سپید
در کفن پیل خفته انگاری
کوه بنهاده در مزار سپید
شام اندر فروغ مه گیتی
راست چون سینۀ نگار سپید…
معنی بعضی لغات آمده در این شعر:
زال: پیر، فرتوت زن یا مردی بسیار پیر که موی های سر و ابروان و مژگانش سفید باشد.
سِیم: نقره، یکی از فلزات گرانبها که در معدن به شکل خالص و یا به شکل ترکیبی در داخل سنگ با سرب و انتیمون یافت می شود. سیمرنگ، سیمگون و سیمین همه نقره گون و سفید معنی می دهد. همچنان سیم رشته فلزی باریک مانند سیم برق و یا تار آلات موسیقی مانند تار و سه تار را نیز گویند.
زُهَره: ناهید، ونوس، قدما زهره را سعد می دانستند و آن را به خنیاگری نسبت می دادند و آن را خنیاگر فلک و مطربۀ فلک می نامیدند.
باز: یکی از پرندگان شکاری با منقار خمیده و چنگال های قوی. پرهایش نصواری است. در کوه ها بسر می برد. پرندگان و حیوانات کوچک را شکار می کند. باز همچنان به معنی گشاده، گشوده و ضد بسته.
هُجوم: ناگهان حمله بردن، ناگاه درآمدن در جایی، یورش، تاخت
حمامه: کبوتر
بیضا: سفید
یَمِین: دست راست، سمت راست، ایمان و ایامن و ایامین جمع آن. همچنان یمین قسم و سوگند و ایمان.
یِسار: طرف چپ، سمت چپ، ضد یمین.
یَسار: فراخی و آسانی و توانگری.
نِگار: بت، معشوق، همچنان نقش و تصویر.
عبدالرحمن پژواک