پاسخي از عزلت

پاسخي از عزلت

يک چند درين باديه بوديم و گذشتيم
با داس هوس خار دروديم و گذشتيم
تا چشم اجل را دو سه دم خواب ربايد
افسانة بيهوده سروديم و گذشتيم
چون صاعقه در دفتر فرسودة هستي
نامي بنوشتيم و زدوديم و گذشتيم
اي سيل بر اين مشت خس و خار چه خندي
ماييم که راه تو گشوديم و گذشتيم
ديباچة اميد به فرجام نپيوست
يک سطر برين صفحه فزوديم و گذشتيم
خاموشي ما پاسخ آوازه گرانست
وانرا که سزا بود ستوديم و گذشتيم

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *