حجاب

حجاب
خواهر ! از وقتی به روی خود حجاب انداختی
در ضمیر بی ضمیران انقلاب انداختی
از نماگاه حجابت دشنه ها در سینه هاست
بس که بر دلهای آرام اضطراب انداختی
من نمیدانم چنین جذاب و جالب روسری
از برای (عشق)؟ ، یا حکم کتاب انداختی؟
پرده حجب تو والا است اما خواهرم!
برکدامین حکم، بر صورت خضاب انداختی؟
با نگاهی تیر آسایی به روی جاده ها
داغ ها بر سینه های شیخ و شاب انداختی
خواهرم! رنگ حجابت چون شب تار است، لیک
با نگاهت پر توی از ماهتاب انداختی
چشم ها در عشقبازی چشمه ها بر تشنه هاست
مهربانا! از کرم بر تشنه آب انداختی!
خواهرم! محجوبه و محبوبه و سیاس باش
قهرمانی شو که در رویت نقاب انداختی
محمد خردمند
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *