دیریست نیستی و به قلبم قرار نیست

دیریست نیستی و به قلبم قرار نیست
می دانی درد سخت تر از انتظار نیست
مائیم و فصل نازک اندیشه های سرد
سَیر نگاه گرم تو در این مدار نیست
گفتم به یک خزان زده شاخی به بوستان
بی برگ و بار ، راحتی و سنگسار نیست !؛
لرزید و خسته گفت : از این چار فصل سال
بهتر ز فصل کودکی و نو بهار نیست
ابر از برای خنده ی من گریه می کند
گل ها به دست باد ، کم از موی یار نیست
ماه ایستاده است که تشریف آوری
با خنده ات به هیچ کسی اختیار نیست
بعد از تو شعر نیز مرا ترک کرده است
حس تغزل است ولی ماندگار نیست
محمد خردمند
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *