‍ تو نباشی چه کنم ماه و شب باران را

‍ تو نباشی چه کنم ماه و شب باران را
گل و گلدان لب پنجره و ایوان را
كاش بگذاشتي ام در جلو ديده اي خود
پاسباني بكنم جاي مژه چشمان را
اين ورق هاي مچاله همه اشعار من است
خط كنم من چقدر خاطره هاي تان را
دفترم تشنه به يك قطره ي رودِ مهرت
کربلا ساخته ای هر ورق دیوان را
ناکجا برده مرا باز تب آفت عشق
تا به كي کوره نشاني جگر بریان را
گرچه خیری نرسید از تو ولی ممنون که
باتو من تجربه کردم تپش عرفان را
شهلا دانشور
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *