جگر دريده سراز آبشار من باشی
بگیر قفل و کلید دلم به دست تو باد
به درب منزل دل پهرهدار من باشی
به قدر وسعت خورشید دوستت دارم
که دوستدارِ دل دوستدارِ من باشي
چنانچه مزرعهی سبز ارثی بابام
وجب وجب همه در اختيار من باشی
سروده هست نگاهی تو شعر هایم را
که «ابتهاج »و «فروغ»دیار من باشی
نه نان و آب طلب ميکنم نه جاه و مکان
اگر چو بوی خدا در کنار من باشی.
شهلا دانشور