زبس که هیچ ندیده‌ست سوی آینه‌ها

زبس که هیچ ندیده‌ست سوی آینه‌ها
که عنکبوت زده تار، روی آینه‌ها
ترک گرفته قشنگیِ یک شمایل زن
چگونه خیره شود مو به موی آینه‌ها
نیافت؛ هیچ کسی را شبیه خویش ندید
چقدر خسته شد از جستجوی آینه‌ها
نمی‌شود که کند صاف بغض پنجره را
گرفته است غبار از گلوی آینه‌ها
خیال میکند او گیره‌های مویش را
که باز و بسته کند روبروی آینه ها؟
شهلا دانشور
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *