سری شکست و شگفتا به سنگ خندیدیم

سری شکست و شگفتا به سنگ خندیدیم
به جای فطر تجنگی، به جنگ خندیدیم
چه میش ها که دریدند برۀ خود را
به شیر و خلقت گرک و پلنگ خندیدیم
کسی به چای سیاه مست شد، فحشی داد
عجب که ما به شراب و به بنگ خندیدیم
کسی به شیشه دلش را شکست و ریخت بهم
دوباره، باز به سختی سنگ خندیدیم!
گرفته ایم مقام شهنشهی فساد
به جای نه به جهالت، قشنگ خندیدیم
هزار دست گریبان خاک مان که درید
به ناتوانی خود ب یدرنگ خندیدیم
***
کسی نگفت که انسانیت شعار من است
سپید، سرخ، سیاه… رن گرنگ خندیدیم
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *