سردمهری‌های دوران را تلافی از تبست

سردمهری‌های دوران را تلافی از تبست
سوزن خار ملامت‌ها ز نیش عقربست
نه همین ما می‌گدازیم از غم بخت سیاه
هرکجا روشندلی دیدیم شمع این شبست
ناله هرجا می‌رسد رنگ دگر بر می‌کند
آتش غمخانه و باد چراغ کوکبست
بی‌دلان از یک نگاه گرم از جا می‌روند
ظرف‌های طاقت ما را مگر یک قالبست
گفتگوی اهل عالم بر سر دنیا به هم
جمله‌ای اصلست جنگ طفل‌های مکتبست
از خدا کامی اگر خواهی، به از آرام نیست
در حقیقت یک سوالست و در او صد مطلبست
قطع راه کعبه و بتخانه در یک گام کرد
طی ارض عارف از گام فراخ مشربست
دانه دام ملایک در زمین حسن تست
کس نمی‌داند در گوشست یا خال لبست
از طبیبان حال خود پوشیده چون دارم کلیم
جامه‌ام پیراهن فانوس از تاب و تبست
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *