حقیقت سپید عشق

حقیقت سپید عشق
به غصه‌های شب که فکر می‌کنم
به یادِ گیسوان خویش می‌شوم
که بوی غربت و شکست می‌رسید
ز نردبانِ بی‌قرارِ نسل‌شان
کنون که بالش سکوت خویش را به زیر بازوانِ شب گذاشتم
دگر به کوچه‌های خواب
قدم نمی‌نهم
دگر همیشه با توام، حقیقت سپید عشق!
زمین تحملِ حماسۀ صدام را نداشت
به مرزِ فکر ابر‌ها رسیده ام
صدایم آبشارِ ماه می‌شود
و چهرۀ حسادتِ عطش سیاه می‌شود من و سال‌های دور…
شمردن را دوست ندارم ، چون شماره‌ها انسان‌ها را محدود می‌سازند.
برای من بی‌شمار بودن خوش است.

خالده فروغ

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *