قفس

قفس
صد نسل کبک مردند ، اما قفس بحال است
زین بیشتر ببالد ، بسیار احتمال است
ازبهرماهیان در ، هیچ آبگیر جا نیست
تمساحها برآیند ، اندیشۀ محال است
دنیا شدست دشت آوارگی مردم
درسرنوشت آدم ، این آیت زوال است
از دل اثر مجویید ، درهیچ جای دنیا
یا هست جای جایی ، کم چین و خال خال است
گویند بی شمالی برگی زجا نجنبد
گه خود نمایی برگ ، انگیزۀ شمال است
هرروز می فزاید بر اشک و آه مردم
فردای نارسیده در زیریک سوال است
فرزند می برآید مشتاقِ سنگ بازی
این سرنوشت شوم و دردآورکلال است
درمسلخ زمانه ، آدم بها ندارد
شرما برین تمدن ، این چیست ؟ این چه حال است
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *