ذکر تو مطلع غزل طبع سخن سرای را
آینه وار یافته یکنظر از جمال تو
دل که فروغ میدهد جام جهان نمای را
نسخه ی سحر سامری کاغذ توتیا شود
گر بکرشمه سر دهی نرگس سرمه سای را
در طلب تو دیده ام کاسه ی آب جغد شد
منکه زمغز استخوان طعمه دهم همای را
تیغ زبان عارفان گرد گرفت و همچنان
عشق تو جلوه میدهد خنجر سرزدای را
غایت دستگیری است آنکه چو طایر حرم
بر سر کعبه ره دهی رند برهنه پای را
من زکجا و حالت صوت و سماع صوفیان
گوش نهاده ام همین زمزمه ی درای را
کیست فغانی حزین مست سیاه نامه یی
تا بزبان عارفان وصف کند خدای را