مخمس دوازدهم احمد محمود امپراطور بر غزل حضرت ابوالمعانی بیدل رح

مخمس دوازدهم احمد محمود امپراطور بر غزل حضرت ابوالمعانی بیدل رح

میان کوره ی آتش حریم دیبا نیست
خدا پرستی آدم به گبر و ترسا نیست
به عاشقان ادب سنج این من و ما نیست
تو مست وهم و درین بزم بوی صهبا نیست
هنوز جز به دل سنگ جای مینا نیست
****
کمین دهر بخود دام و چنگها دارد
به بیشه گاهی خموشی پلنگها دارد
به هوش باش که موجش نهنگها دارد
خیال عالم بیرنگ رنگها دارد
کدام نقش که تصویر بال عنقا نیست
****
جریده شو تو ازین آشیان و بال نفس
که گرد هر دو سرا رفته است به بانگ جرس
ز شور عالم امکان به آن طلوع برس
بمیر و شهره شو ای دل کز این مزار هوس
چراغ مرده عیان است و زنده پیدا نیست
****
بگوش دل بشنو ، نیست بر زبان گفتن
سجود دیده شود قطره بر مژه سفتن
گل نظر به مقام گداز بشگفتن
بچشم بسته خیال حضور حق پختن
اشاره ایست که اینجا نگاه بینا نیست
****
ز خام پروری عقل و فکرت باطل
به هر قدم که روی بیش گشته ای مایل
چرا به ریشه ای حرص تکیه های بی حاصل
دلت به عشوه ای دنیا خوش است ازین غافل
که هر کجا تویی آنجا به غیر دنیا نیست
****
هزار گر بدهد او گرفتنی دارد
میان مائده تاری گسستنی دارد
همین دل که به صد داغ جستنی دارد
بهر چه وارسی از خود گذشتنی دارد
بهوش باش که امروز رفت و فردا نیست
****
کجایی تا به تو بال زنیم ای عنقا
که فارغیم ز رسم و رواج دار قضا
اگر چه نیست در این بزم هیچ استثنا
به ناامید ی ما رحمی ای دلیل فنا
که آشیان هوسیم و درین چمن جا نیست
****
ز خون خویش شدم سرخ وسبز، سیاه و کبود
به زیر خاک نپرسند این کی است و کی بود
زمین قلمرو آتش شد و فضا همه دود
حریر کارگه ای وهم را چه تار و چه پود
قماش ما ز لطافت تمیز فرسا نیست
****
اگر چه ذره یی، تعبیر جز و کل دریاب
غریو و مستی دریا ز چشم پل دریاب
شراب سر نکشیده خمار مل دریاب
تو جلوه ساز کن و مدعای دل دریاب
زبان حیرت آیینه بی تقاضا نیست
****
به سعی محمود اگر صد شتاب مستغنی است
دل که خون شود او از عذاب مستغنی است
گناهی بی حد ما از حساب مستغنی است
غریق بحر ز فکر حباب مستغنی است
رسیده ایم بجاییکه بیدل آنجا نیست

احمد محمود امپراطور
کابل افغانستان

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *