امشب از مهر و محبت بوسه بارانت کنم

امشب از مهر و محبت بوسه بارانت کنم
مست خود را از لب و چاه یی زنخدانت کنم
از نگین آفتابِ چرخ سازم خاتم ات
لاله زارانِ وطن را زیب دامانت کنم
تا گشایی دکمه ای بند قبا از خود روم
خویش را من صدقه ای چاک گریبانت کنم
رگ به رگ غرق محبت سازمت ای دلربا
بوسه های گرم از لعلی سخندانت کنم
رقص بسمل را کنم تمثیل با آهنگِ دل
تا ببینی خویش را اینگونه قربانت کنم
مطرب و ساقیء بزمت می شوم در هر کجا
تا بهر نوعی که باشد مست و خندانت کنم
هرچه میخواهی سر چشمان خود دارم قبول
کی بخواهم تا خدا ناکرده گریانت کنم
من نمک پرورده ای خوان توهم ای نازنین
کور میگردم اگر ترکِ نمکدانت کنم
صوفی و شیخ و ملا و مفتیء این شهر را
پا به دام افتاده در جمع غلامانت کنم
ملکِ غیر و مذهبِ دیگر ترا زیبنده نیست
از نصارا بگذری جانم، مسلمانت کنم
جان نثار همچو من دیگر نباشد بهر تو
امر کن جانا اطاعت من ز فرمانت کنم
است جای و مسکنم پامیر و ملک کاشغر
آیی فرش مقدم از لعل بدخشانت کنم
اشک هجر و ماتم ِحسرت ز چشمت دور کن
تاکه عمرِ رفته را با عشق جبرانت کنم
می نویسم نام و وصفِ قامتی دلجوی تو
اینچنین در هر غزل مضمون و عنوانت کنم
هستی سلطانِ سرِ محمود ای شاه کمال
بر سرِ عشاق عالم نیز سلطانت کنم

جمعه ۲۵ میزان ۱۳۹۳ هجری آفتابی
که برابر میشود به ۱۷ اکتوبر ۲۰۱۴ میلادی
سرودم
احمد محمود امپراطور
افغانستان

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *