خوردم به سینه از تو بچندین هزار زخم

خوردم به سینه از تو بچندین هزار زخم
دیگر نمانده جا که زنی بار، بار زخم
ما و تحمل و سر تعظیم و پاس عشق
ناچار گشته ایم بهم سر دچار زخم
با آن همه ظلم که افتاد بر سرم
از دل نرفت یاد تو و یادگار زخم
جانا تو در کدام ره و سلک و مذهبی
کز پشت میزنی تو بما آشکار زخم
تا صورت ترا به تخیل کشیده ایم
آیینه گشت خون دل، آیینه دار زخم
خون خوردگان دشت جنونیم ای دریغ
داغ سیاه ست در دل این لاله زار زخم
یک دامن آبله ز چشم رفت و خاک شد
تا گشته ایم لایق این بی شمار زخم
بر هرکه میرسد ز فلک سهم لطف و مهر
از تو بما رسیده در این روزگار زخم
خواهم که رخت خویش ببندم از این جهان
تاکه رهایی یابم از این اقتدار زخم
در سنگ تربتم بنویسید بعد مرگ
این نامرادی خفته بُود، سنگسار زخم
از معنی هستی بمن شد همین عیان
صبح اش بار غم بُود و شام تار زخم
محمود را خدا به سرش روشنی کند
از ششجهت فتاده به قید و حصار زخم
*****
دوشنبه ۰۷ میزان ۱۳۹۳ هجری آفتابی
که برابر میشود به ۲۹ سپتامبر ۲۰۱۴ میلادی
سرودم
احمد محمود امپراطور
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *