‍ زآن کلبه هرچه مانده به جز سنگ و خشت نیست

‍ زآن کلبه هرچه مانده به جز سنگ و خشت نیست
دستی که خاک باغچه را می‌سرشت نیست
در پشت میز کوچک خود نیمه‌های شب
مردی که عاشقانه غزل می‌نوشت، نیست
این رفتن انتخاب خودش بود ظاهراً
تعجیل داشت رفت؛ گپ سرنوشت نیست
در آخرین وداع خودش گفت: زنده‌گی
تا آن‌نفس‌که عشق و امید است زشت نیست
ا🔹ا🔹ا🔹ا
خود را مکش، به حور بهشتی نمی‌رسی
این پایتخت خسته، مسیر بهشت نیست!
یحیا جواهری
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *