تا کشم به گیسویت دیدم آه دستم نیست

تا کشم به گیسویت دیدم آه دستم نیست
جز تو هیچ‌کس دیگر در پی شکستم نیست
این پیاله را بردار! ای رفیق دریانوش
می مبارک است؛ اما طبع می‌پرستم نیست
در حوالی خورشید کار سایه تعطیل است
اتفاق برعکس است هرکه گفت «هستم»، نیست
کوچه رهگذر دارد، شهر شور و شردارد
کدخدا خبر دارد آن غزال مستم نیست
هجرت پرستوهاست روستا غم‌انگیز است
آن که در هوای او از همه گسستم، نیست
یحیا جواهری
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *