روزها منتظرم، چه کسی در می‌زند

روزها منتظرم، چه کسی در می‌زند
مرغک بی‌آشیان، به هوا پر می‌زند
عصرها منتظرم که کسی بالاخره
ساعت تنگ غروب، ناگهان سر می‌زند
ساعت تنگ غروب، لحظه‌های انتظار
نبض من از هیجان، دو برابر می‌زند
من به مرگم راضی‌ام، چه تفاوت می‌کند
گر به زهرم می‌کشد؛ یا به خنجر می‌زند
چای تلخ و عاشقی، من خوشم با من مگو
او به میخانه‌ی شهر، جام و ساغر می‌زند
ما زدیم و رفته‌ایم، این گز و میدان عشق
صد کرت می‌بوسمش، هر که بهتر می‌زند
یحیا جواهری
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *